مهدی محمدی؛ تابناک_ اینجا خانه من است... ظاهراً. اگر همین -که گفتم- باشد، شاید بتوانم کمی خستگی در کنم. من که خستهام. خسته به اندازهای که آرمیدن را، دیرگاهی است به یاد نمیآورم. من دیرگاهی است نیارمیدهام.
این حرف، حرف عجیبی نیست. من که یکصد و هشتاد و هشت سال است دارم دنیا را رصد میکنم... خرابیاش را و خوبیاش را... مینویسم، نشر میدهم، سپس همراه با همه اهالی، آن را میخوانم، امروز دلم هوای خودم را کرده است. هوای خود روزنامهنگارم را... حتی فراتر از آن، خود خود خودم را؛ بی هیچ پیرایه و آرایهای. یعنی این خانه میتواند؟
"روزنامه نگاران و خبرنگاران، آنقدر درگیر خبررسانی و رصد حوزههای متعدد هستند که زمانی برای حال خود و رسیدگی به خودشان، پیشرفتشان، توسعهشان و... ندارند و ما دقیقاً بر همین اساس خانهای برای اهل خانواده رسانه بنیان نهادیم." این را مهدی عرفاتی، سرپرست خانه روزنامه نگاران شهر می گوید که همین، انگیزه ای برای تدارک این خانه شده است.
من پیش از اینها - از اولین کاغذی که اخبار را کشید سمت خود، از میرزا صالح شیرازی که با جوهر سیاه، اولین روزنامه را نوشت و از امیر کبیر که با جوهر سرخ جاری در رگهایش، اولین تیتر رنگی را بر دیوار حمام فین کاشان صفحه بست، تا کاظم معتمدنژادی که همانها را جا کرد توی علم روزنامهنگاری و شد پدر روزنامهنگاری ایران، تا تیترهایی که روزنامهام را شبانه میبست و لیدی که میشد روزنامه تازهام و تا همین امروز و همین خودم و حتی فراتر از آن تا فردایی که نسخهای کاغذی از رسانهای نمیماند، احساس خستگی دارم. اینجا شاید همان خانه من باشد. خانه روزنامهنگاران شهر.
خانه روزنامهنگاران شهر، پیش از هر چیزی، با زیبایی و خوشسلیقگی طراحانش، حال خوبی به آدمی هدیه میکند. ۱۰ متر آن طرفتر از این خانه، دکه روزنامهفروشی قرار دارد که هیچ روزنامهای برای فروش ندارد. میپرسم من دیر آمدهام یا کلا روزنامه نمیفروشید؟
پسر جوان میگوید: «اصلاً مدتهاست دیگه از روزنامه خبری نیست. همین چند مجله جدوله فقط...»
تا روزنامه داشتیم، خانه نداشتیم و حالا....
در دوران گذر از روزنامههای سنتی و مدرن، به عصری کاملاً جدید و با انواع انسان رسانهها و تحولات، شاید این خانه واقعاً ضرورت باشد. برای جبران خیلی چیزها... اگر که بشود.
از پرس و جوهایم به اینجا می رسم که انگار ایده اولیه در شکلگیری چنین خانه ای، در همین شهرداری منطقه هفت بوده که به دل بچه های روابط عمومی مرکز هم نشسته است. نتیجه اش هم افتتاحیه خانه، در هشتمین روز بهمن ماه ۱۴۰۳ است.
این عمارت، خودش محتواست
این ساختمان خودش پیام دارد، اصلاً خودش محتواست. عمارتی که من یک روز قبل از افتتاحش دارم این گزارش را مینویسم و در روز افتتاحیه منتشرش خواهم کرد، دو سه سال پیش، متروکهای و دخمهای بوده است که با پیشنهاد منطقه و تأیید شهردار تهران، مرمت و بازسازی میشود. این عمارت حالا دیوارهایش حرف دارد، نقش روزنامهنگاران قدیمی، تحریریه کاغذ اخبار، امیر کبیر، و قدیمیهای جراید. و این، همه طرحهای روی دیوار نیست. اینجا میتوانی خبرنگار وقایع اتفاقیه را گوشی به دست و یا پشت رایانه مدرن ببینی و انگار روزنامهنگاری را میکشد به سوی امروز مدرن و دیجیتال و فردای نامعلوم. پایان باز دارد این خانه. اتاق در آستانه پله ورودی، تاقچهای دارد به وسعت نام همه رسانههای رسمی و فعلی کشور. میتوانی خود را لابلای این همه نام و عنوان پیدا کنی. اما از دیروزی ها، نامی نیست. احتمالا در بخش های آرشیو و قدیمی بشود نام آنها را هم دید.
نام و چهره اهالی رسانه از همه گرایش هایش از احمد بورقانی تا روح الله رجایی و دیگرانی که حالا نگاران دنیای دیگرند بر دیواره سالن اجتماعات کوچک و دلنشین انگار جلوه ای از یک اندوه شکوهمند است.
مهدی عرفاتی مثل همه همکارانش و حتی کارگرانی که آخرین مقدمات آمادهسازی مراسم افتتاحیه را فراهم میکنند، روز پرکاری داشتهاست. چند مصاحبه در یک روز داشته و به همین دلیل من وقتش را زیاد نمیگیرم. میگوید که راهاندازی چنین خانهای اتفاقاً با دغدغه و چالشی که درباره روزنامهنگاران داشتم، منطبق بود و به همین دلیل وقتی آقای عبدالمطهر محمدخانی، رئیس مرکز اطلاع رسانی شهرداری، پیشنهاد سرپرستی این مجموعه را داد، بیدرنگ پذیرفتم.
او میگوید: « تاکنون خانهای برای روزنامهنگاران وجود نداشته است، در حالی که سایر قشرها مانند موسیقی و سینما دارای چنین مکانهایی هستند. رسانهایها به مکانی نیاز دارند که هویت رسانهای آنها را نمایان کند و فضایی برای دورهمی و گفتمان فراهم آورد.»
هویت ما در خانه جدیدمان
عرفاتی میگوید: «خانه یک هویتی دارد و همه اعضای خانواده جدا از اختلافنظرها، اما نهایتا در خانه جمع میشوند و با مهربانی با هم رفتار میکنند و محل آرامش و گفتمان است. خانه روزنامهنگاران محلی است که اهالی رسانه به نیازهای خودشان که شامل دورهمی، پر کردن اوقات فراغت و... است، میپردازند.»
میپرسم یعنی اگر حتی فردا یک روزنامهنگار بازداشت شد، خانه روزنامهنگاران شهر، پیگیر موضوع خواهد بود؟ پاسخ میدهد: «شما اگر یک عضو خانوادهتان، حتی اگر مجرم هم باشد، تلاش می کنید که مسألهاش را حل کنید. ما هم قرارمان همین است.»
راستش فقط حرفهای امیدوارکننده عرفاتی نیست که خوشبینیام را به این عمارت برمیانگیزد. همین که بر تارک عمارت و در تابلویی که با شکل و مصالح و نوشتاری قدیمی، اسامی هنرمندان و نقاشان و خوشنویسان و سایر عوامل و نهادهای مرتبط ذکر شده، اما نامی از شخص شهردار نیست، نشانه خوبی است. احتمال میدهم این کار را کرده است تا نگاهی سیاسی و جریانی به خانه روزنامهنگاران شهر نباشد، در حالی که میتوانست اسمش باشد و عجیب هم ننماید.
کاستی های خودمان را ببینیم
سرپرست خانه روزنامهنگاران معتقد است که اهالی رسانه به دلیل سختی کارشان فرصتی برای بحث و اندیشه درباره مسائل و آسیبهای حوزه کار خود ندارند و رسانهها بهصورت سنتی اداره میشوند. با ورود هوش مصنوعی، رسانههای مکتوب در حال از دست دادن اثرگذاریشان هستند. او تأکید کرد که در حوزههای مختلف مانند عکاسی و گرافیک تأثیر هوش مصنوعی مشهود است و اگر به این موضوع توجه نشود، دچار فروپاشی خواهیم شد. خانه روزنامهنگاران به آموزش خبرنگاران و دیگر فعالان رسانهای در زمینه تکنولوژیهای مدرن و مهارتهای لازم برای موفقیت در این عرصه میپردازد.
عرفاتی در تشریح سایر کارکردهای خانه روزنامهنگاران گفت: «کسانی که عمرشان را در رسانه گذاشتند و سابقه بالایی دارند و خانهنشین هستند باید مطرح شوند و باید برای آنها بزرگداشت برگزار شود. همچنین از افراد فعال در رسانه که جریانساز هستند و افکار عمومی را مدیریت میکنند تقدیر و توجه میکنیم. سومین دسته کسانی هستند که در حوزه کار کردند و به دلایل مختلف فوت کردند که باید یادبود بگیریم.
در هر حال، خانه زیبا و دلنشین و شاعرانه روزنامهنگاران شهر، جایی برای پیوند همه روزنامهنگاران، فارغ از این که سمت و سوی رسانهشان چیست، مجمع صنفی و تعاملی خواهد بود. یعنی حداقل این که فعلاً بنای بنیانگذاران بر این است.»
در روزگار ما...
در روزگاری که خبرنگاران در یک روز از سال، از نگاه همه مسئولین و شخصیتهای جامعه، مهم شمرده میشوند و از روز بعد، همان مسئولان در روزنامههایشان، حق و حقوق و حتی بیمه خبرنگاران را هم پرداخت نمیکنند و یا اگر حق و حقوقشان را میدهند، با منت و بیگاریکشی همراه است، و در شرایطی که بالاترین حقوق خبرنگاری در پایتخت مملکت، چندین برابر از خط فقر پایینتر است، و در جایی که با هر انتشار خبری، به تشویش اذهان متهم میشوی، انصافاً جایی برای درد دل کردن ضرورت دارد. قرار است کافه هم به زودی در مجموعه راهاندازی شود. چه جایی بهتر از اینجا؟ همین خانه روزنامهنگاران شهر. آینده اش و موفقیتش هم به گردانندگان و مدیران شهر برمی گردد.
بیرون خانه روزنامهنگاران هستم و کارم تمام شده است. در روبروی عمارت ۹۰ ساله خیابان شریعتی، منتهی به پیچ شمیران، یعنی درست روبهروی همین خانه روزنامهنگاران، تابلویی تبلیغاتی از یک محصول لبنی است که رویش نوشته شده است: «نوش جان ایران». در لابلای دود و دم تهران و حال خوب و بد ایران، همه اینها را تلفیق می کنم تا مثبت ببینم و مثبت بیندیشم. هرچند دیر، اما بالاخره خانه دار شده ایم.
-