با آنکه تفکری در ساترا تمایل دارد به جامعه تلقین کند که شبکه نمایشی خانگی عامل اصلی کاهش آمار مخاطبان تلویزیونی بوده اما این ادعا حقیقت ندارد. آیا سیاستگذاری غلط یا تصمیمگیری محفلی برخی مدیران صداوسیما عامل فراری دادن گروههای جامعه در همه استانها از پای تلویزیون نیست؟!
به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، در روزهای گذشته همزمان با پخش سری جدید سریال پایتخت، گروههای فرهنگی خبرگزاریها نیز در کنار فعالان شبکههای اجتماعی به بحث درباره آن پرداختهاند، آن را نقد میکنند و دیدگاههای مخاطبان را انعکاس میدهند. اما آیا پایتخت واقعا اینقدر مهم است؟
مجموعه پایتخت فارغ از آن که نظر قشر هنری جامعه را جلب نمیکند، از چند جهت اهمیت دارد.
گروهی از مردم کار و زندگی خود را طوری برنامهریزی میکنند که ساعت ۲۲ پای تلویزیون نشسته باشند. آنها زودتر از مهمانی به خانه بازمیگردند یا وقتی در محل کار و دورهمی یا هر جایی هستند این سریال را میبینند و تلاش میکنند هنگام پخش آن در خیابان نباشند.
بسیاری از مردم هنوز این امید را دارند که تلویزیون «بخواهد» آنها را سرگرم کند. باید توجه داشت، خیلیها با آن که در خانه دستگاه گیرنده ماهواره دارند، اما باز هم برای دیدن پایتخت سراغ یکی از شبکههای صداوسیما میروند.
پایتخت چه دارد؟
با آنکه پیشتر انتظار میرفت «علیرضا خمسه» به واسطه کارنامه خود ستون اصلی مجموعه پایتخت باشد، اما «محسن تنابنده» این جایگاه را تصاحب کرد. این سریال فصل به فصل بازیگران را حذف یا جایگزین کرده، اما اگر سال ۱۴۰۳ با تنابنده به توافق نمیرسید، فصل هفتم هرگز ساخته نمیشد.
میتوان اینطور گفت که پایتخت بازیگری به اسم تنابنده دارد و نمیتوان گفت که جز او، حذف هیچیک از بازیگران این سریال مانع ادامه ساخت آن میشود. حتی اگر شخصیت «هما» به هر دلیلی از داستان حذف شود، شاید حتی مخاطبان از ازدواج دوباره نقی استقبال کنند تا شاهد رویارویی او با یک شخصیت زن جدید باشند.
شوخیهای پایتخت در سطحی نیست که بتواند نظر قشر هنری و روشنفکر جامعه را جلب کند، اما کسانی که شوخیهای دمدستی و اینستاگرامی را میپسندند، با پایتخت ارتباط بیشتری برقرار میکنند. از سوی دیگر سکانسها طولانی و آبکی بودن روند داستان هر قسمت گویای این واقعیت است که کارگردان به دلیل ضعف متن مجبور شده تا آن را کش بدهد. معضلی که بینندگان مجبورند با آن کنار بیایند.
پایینترین سطح کمدی در پایتخت
امروز این موضوع عادی شده که فیلمها و سریالهای کمدی از روی آثار خارجی تقلید شود. کسانی که سریال Friends را تماشا کردهاند، به خوبی میدانند که کدام قسمتهای «پاورچین» دقیقا از روی سریال مشهور آمریکایی کپیبرداری شده بود. موضوعی که پیشتر وقتی رسانهها و فعالان فضای مجازی به آن پرداختند، باعث شد تا «مهراب قاسمخانی» تاب نیاورد و خودش به تقلید اعتراف کند.
از سوی دیگر «مرد دو هزار چهره» پا را از اقتباس فراتر گذاشت و به طور مشخص تقلیدی از «مرد هزار چهره» بود تا آنتن سیم پر شود.
سریال پایتخت با آن که از مجموعههای خارجی تقلید نکرده، اما گرفتار ادبیاتی است که تنها دنبالکنندگان همین سریال قادر به لذت بردن از آن هستند. به همین دلیل این سریال نمیتواند مخاطبان جدیدی جذب کند و جامعه بینندگان آن کسانی هستند که فصلهای قبل را هم دیدهاند و اکنون در پی تماشای ادامه ماجراها هستند.
سیروس مقدم به خوبی میداند که پایتخت داستان مستحکم و پرداخت قوی ندارد، به همین دلیل با استفاده از جلوههای ویژه میدانی و بصری تلاش کرده تا سکانسها مهیج را عامل اصلی محبوبیت سریال معرفی کند. اما قسمت ششم از فصل هفتم سریال پایتخت گویای واقعیت تلخی بود که باورشدنی نیست.
مخاطبان تلویزیون در این قسمت دیدند که ارسطو تهدید کرد، اجازه نمیدهد زمین اهدایی فدراسیون کشتی به نقی برسد و پس از آن جنگ بزرگی آغاز شد. لحن تهدیدآمیز ارسطو و سکوت مرموز نقی در آن سکانس برای کسانی که سریال داییجان ناپلئون را تماشا کردهاند، آشناست.
اگر اینطور به نظر میرسد که سیروس مقدم قصد داشته تا دعوای بین داییجان و آقاجان را بعد از نیمقرن بازآفرینی کند، این اتفاق دور از ذهن نیست. او پسرخاله تقوایی است و در سال ۵۵ به عنوان سال دستیار طراح صحنه با پروژه داییجان ناپلئون همکاری داشت. شاید حالا سیروس مقدم خودش را ناصر تقوایی تلویزیون یا ماکتی از او میبیند. البته نه تلویزیون ملی ایران، بلکه صداوسیمایی که بسیاری از مخاطبان خود را از دست داده است.
آيا با سیروس تقوایی مقدم طرفیم؟
سیروس مقدم هنگام کارگردانی پایتخت از یکسو فضایی شبیه فیلم «قاعده بازی» (محصول ۱۳۸۵ به کارگردانی احمدرضا معتمدی) را پیادهسازی کرده و از سوی دیگر میخواهد به داییجان ناپلئون ادای دین کند. او با خودش بلاتکلیف است اما بابت این موضوع نگرانی ندارد زیرا مخاطب به این موضوعات اهمیتی نمیدهد.
شاید نتوان کسی را یافت که بگوید با بستگان و اعضای خانوادهاش دچار اختلافات یا درگیریهای حلناشدنی نیست. مقدم از همین موضوع بهره گرفته تا جذابیت سریالش را بیشتر کند. اکنون که نقی ازدواج اسطو با زنی که قصد دارد به مریخ سفر بدون بازگشت داشته باشد را زیر سوال برده، با خشم این زوج مواجه شده و بینندگان برای دیدن جنگ میان آنها لحظهشماری میکنند.
این همان کششی است که داستان داییجان ناپلئون را جلو میبرد، اما سیروس مقدم باید بپذیرد که نه مهارتهای ایرج پزشکزاد را دارد، نه ناصر تقوایی است، نه نصرت کریمی و غلامحسین نقشینه مقابل دوربینش ایستادهاند. او سریالی میسازد که صداوسیما به واسطه آن بتواند برنج و نوشیدنی قندی پالپدار و اتوبوس کمپر را تبلیغ کند و با درآمد حاصل از آن دستمزد تنابنده و حقوق مدیران و کارکنانی را بپردازد که بیشتر آنها بدون دلیل سر کار حاضر میشوند.
اکنون این نگرانی وجود ندارد که چرا سیروس مقدم خواسته به داییجان ناپلئون ادای دین کند. موضوع این است که تلویزیون ایران دیگر نمیتواند سریالی بسازد که حتی به اندازه «پدر سالار»، «خانه سبز»، «آرایشگاه زیبا» یا «آژانس دوستی» مورد استقبال عموم مخاطبانش قرار گیرد. عموم مخاطبانی که از همه اقشار جامعه باشند، نه جمعیت اندکی که امروز برای تماشای پایتخت پای تلویزیون مینشینند و پس از پخش قسمت پایانی آن تلویزیون را خاموش میکنند و سراغ شبکههای اجتماعی میروند.
گزارش: فرورتیش رضوانیه
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.