
بزرگان رادیو، وقتی از اوجهای «صبح جمعه با شما» میگویند، بیش از هر چیز به سازهایی اشاره میکنند که پشت صحنه برنامه نواخته می شد.اگر آن روزها را به خاطر دارید، این روایت برایتان حکم سرزمین گمشده را خواهد داشت.
به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، استودیو فروغ هنر ماندگار متعلق به مجتبی تیموری در یکی از همان کوچههای بن بست تهران چسبیده به میدان توحید نهان شده؛ جایی که بوی قهوه با صدای ساز درمیآمیزد. برادرش، محمد، همراه همیشگی اوست ــ پهلوانی که دستهای زورمندش حالا بر پوست تنبک میرقصد. این دو، سالهاست که نغمهسازِ خاطرات رادیویی ما بودهاند، بیآنکه کسی نامی ازشان ببرد.
عمده هنرمندان بزرگی که در «صبح جمعه با شما» کار کردهاند، در بیان راز موفقیت این برنامه، مخصوصاً در سالهای اوج آن، علاوه بر جنبههای متعدد، به نقش موسیقی و نوازندههای خوب آن اشاره کردهاند.
دو برادری که سالهای کودکی تا روزگار امروز را با «صبح جمعه با شما» گذراندهاند و بعد از آن با برنامههای متعدد رادیویی و تلویزیونی از ملایمات و ناملایمات عبور کردهاند و به گفته مجتبی، هنوز دل در گرو این دارد که به جوانها کمک کند تا مسیر را ادامه دهند. خانواده تیموری از خانوادههای قدیمی پهلوانی و زورخانهای ایران محسوب میشود. شاید برای همین است که مجتبی از این که توسط افرادی که او پله ترقیشان بود، اما بعدها مورد بیمهری یا فراموشی همانها قرار گرفت، چیزی به دل ندارد.
مجتبی در استودیو تنها نیست. محمد، برادرش که از پهلوانان محبوب ورزش زورخانهای است، استاد تنبک نوازی است. از سرانگشتان پهلوانیاش، تنبک و دف را به رقصی عارفانه درمیآورد.
محمد تیموری که علاوه بر هنرش در نواختن سازهای کوبه ای و سابقه بازیگری در سینماُ تلوزیون و تئاتر، از قهرمانان ورزش زروخانه ای نیز به شمار می رود، در ۲۵ آذر به دنیا آمده است و مجتبی تیموری که در ۲۶ آذر ۱۳۴۸ به دنیا آمده، با وجود تخصص در انواع سازها، آهنگسازی و کارهای آموزشی، هنوز دل در گرو خوانندگی دارد. هرچند کار آهنگسازی برای فیلمها و برنامههای زیادی را در کارنامه دارد، مثل مجموعههایی همچون «سیب»، «عشقآباد»، «سیمای مدرسه»، «همگام با ورزش»، «طعم زندگی»، «عبور از مه»، «جمعه ایرانی»، «شهر آفتاب»، «خداحافظ سینما»، «آغاز و پایان کار» و «مسافر توس» که خودش «مسافر توس» را یادآوری میکند؛ اثری که از جان و دل برای امام رضا (علیهالسلام) و زائرانش ساخته است.
داستان رفاقت و جدایی با شادمهر عقیلی
مجتبی هنرمندی است که از هفتسالگی، خودآموز دست به ساز برد و بدون حضور در کلاس خاصی، رفتهرفته به چهرهای تبدیل شد که خود راه را برای بسیاری از هنرمندان شناس و ناشناس باز کرد.
روزگاری در دوران نوجوانی شادمهر عقیلی برای گروه تازهکار مجتبی سنتور مینواخت. مجتبی مسیر زیادی را با شادمهر همراه بود. میگوید: «زمانی شادمهر توسط یکی از دوستان به من معرفی شد. او صرفاً یک نوازنده بود؛ سنتور مینواخت و روی سازش تعصب داشت. بعد از چند وقت که ارتباط ما قطع شده بود، اتفاقی صدای آواز شادمهر به گوشم رسید. اصلاً باورم نمیشد او خواننده شده است. هیچوقت در گروه ما آواز نخوانده بود. فقط سنتور مینواخت. گفتم سنتور چندان برای کار ما مناسب نیست، اما بالاخره گروهی تشکیل دادیم و تلفیق سنتور و گیتار را شروع کردیم که خیلی خوب جواب داد. من خواننده بودم و محمد و شادمهر مینواختند. تا آن زمان ندیده بودم شادمهر آواز بخواند.»
مجتبی میگوید: «شادمهر بچه مستعدی بود. اولین سازش اتفاقاً سنتور بود. ۱۶-۱۷ سالش بود که به من معرفی شد. سال ۱۳۶۶ بود. اول گفتم من سنتور کار نکردهام، اما آمد خانه ما. خیلی روی سازش تعصب داشت. من اکثر سازها را کار میکردم و شادمهر خیلی خوب یاد میگرفت. بعدها برادرش برایش ویولن و گیتار هم خرید. من، محمد و شادمهر گروه «چنگ» را تشکیل دادیم. کار کردیم تا موعد سربازی رسید. او اَمریه گرفت. بعد از سربازی، حوالی سالهای ۷۶ یا ۷۷، صدای شادمهر را در آهنگ معروفش شنیدم. اصلاً باور نمیکردم. او هیچگاه خوانندگی نکرده بود، اما ظاهراً بعد از جداییمان اتفاقاتی افتاده بود.»
مجتبی چیز زیادی درباره شادمهر نمیگوید، اما مشخص است دلخوریهایی از او دارد. او قبلاً در مصاحبهای در پاسخ به این سوال که «شما اول میخواندید و شادمهر آهنگ میزد، بعد چرا شما برایش ساز زدید؟» گفته بود: «نه دیگه... پا نداد. شاید هر کس دیگری هم جای او بود، رفتارش متفاوت میشد.»
گروه چنگ
مجتبی روایت میکند که سال ۱۳۶۷ گروه «چنگ» را تشکیل داد؛ ترکیبی از گیتار (خودش و شادمهر عقیلی)، سنتور (محمد تیموری)، ضرب (محمدرضا عقیلی) و گیتار الکتریک (کامیل یغمایی). دو سال بعد، محمد اوزی (تهیهکننده پیشکسوت رادیو) او و برادرش را به رادیو برد.
شروع کار با برنامه «صبح جمعه با شما» بود، سپس ساخت موسیقی برای تیزرهای تبلیغاتی، سریالها و تئاتر، بهویژه موسیقی کودک.
سال ۱۳۷۷ به ارکستر کورش یغمایی پیوست و سال بعد با دعوت احمد شیشهگران، موسیقی برنامه «صبح روز تعطیل» را ساخت. همکاری با شبکههای رادیویی مانند رادیو ایران و رادیو فرهنگ ادامه یافت.
ضربه بزرگ
۱۸ مهر ۱۳۷۹، پدرش را از دست داد؛ مردی با منش پهلوانی و مهربانی بیوصف. این ضربه او را به انزوا کشاند؛ موسیقی را کنار گذاشت. اما دوباره به میدان بازگشت، اینبار با آلبومی خوانندگی به نام «کیارش» (شعر و آهنگ: سعید اصلانی). هرچند این نام مستعار دوام نیاورد و او باز هم «مجتبی تیموری» شد.
نوذری؛ نابغهای سختگیر
او درباره کار با بزرگان رادیو، مخصوصاً مرحوم منوچهر نوذری نیز حرف میزند و افتخار بزرگ زندگیاش را حضور کنار چهرههای بزرگ رادیو و موسیقی عنوان میکند: «استاد نوذری واقعاً یگانه بود. سخت میگرفت. کار کردن با او سخت بود، اما نابغه بود؛ کارگردان بود، تهیهکننده بود. از ابهت و جدیتش میترسیدم، اما مشتاقانه از او یاد میگرفتم.»
به شعر عطار نیشابوری مجوز نمیدادند
او ادامه میدهد: «رادیو خیلی از هنرمندان را معرفی کرد، اما به رادیو اجحاف شده. رادیو عشق است. اگر هنوز به رادیو میروم، برای همان عشق است. همانزمان که خوانندگی را شروع کردم، سازمان خیلی به من بیمهری کرد. جفای زیادی دیدم. حتی وقتی شعر عطار نیشابوری را برای خواندن میبردم، مجوز نمیدادند. با این حال، من با عشق کار رادیو را ادامه دادم.»
علاقهام: موسیقی متن
درباره علاقه وافرش به ساختن موسیقی متن نیز حرف میزند: «عاشق این بودم اسمم روی موسیقی متن بیاید. اما همیشه دیدهاید که عمده سریالها و ... برای چند نفر خاص است و موسیقی را همانها انجام میدهند. من نه پارتی داشتم و نه پول خرج کردم. اصلاً چرا باید تمام تیتراژها کار دو - سه نفر باشد؟ من خیلی چیزها بلدم.»
تجربه بالاتر از هر چیز!
وی ادامه میدهد: «افتخار دارم با ناصر چشمآذر، کوروش یغمایی، فریدون فروغی و... کار کردهام. از استادانی مثل فریدون شهبازیان و ناصر چشمآذر یاد گرفتهام.»
تیموری میگوید: «بالای چهار هزار ترک فقط برای رادیو ساختهام یا در آن کار کردهام.»
او فضای امروز موسیقی و ترانه را مسموم میداند و میگوید: «علاوه بر کمبودن امکانات، نرمافزارهای کامپیوتری آمده که یک نفر بدون تخصص هم میتواند خود را آهنگساز معرفی کند و کارش هم بگیرد. در مورد خوانندگی هم همینطور است.»
برادر و پهلوان همیشگی: استاد محمد تیموری
در استودیوی مجتبی همواره برادری هست که دور از هیاهوی روزگار کار میکند و با برادرش همچنان مسیر «صبح جمعه» را ادامه میدهد.
او با چهرههای بسیار مشهور هنر و ورزش حشر و نشر داشته اما چندان سخنی در اینباره نمیگوید. وقتی تنبک میزند، شور جوانی در او اوج میگیرد و بیادعا، غرق در هنر، مثل برادرش از تلاش برای راهنمایی نسل جدید و عشقش به این کار سخن میگوید.
استاد محمد تیموری استاد سازهای کوبه ای است و سالها به تدریس انها هم پرداخته است. خاطرات محمد، آلبومی است که در ان تصویر خیلی را ها می توان دید. ازبزرگارن مسیقی تا قهرمانان بزرگ ورزشی و نیز بازیگران سینما و تلوزیون و .... در مستند ابرمرد سینمای ایران که پاسداشت ناصر ملک مطیعی است هم در موسیقی و هم در تصویربرداری و فیلمبرداری نقش زیادی داشته است.
عشق به پدری پهلوان و مادری فداکار
عشق و ارادت به پدر پهلوانش در صحبت های محمد موج می زند. او درباره مادرش نیز این گونه زبان به معرفی می گشاید: زندگی من برسه اصل استوار است، نگاه مادرم،لبخند مادرم،دعای مادرم.
او مادری مهربان و از مدیران عالی رتبه آموزش و پرورش و از چهرههای ماندگار شاخص و سرشناس بود. بهترين مادر وبا اخلاق ترین و با مرامترین مادر دنیا بود و درس اخلاق و معرفت گذشت را از مادرم فرا گرفتم.
برادران تیموری از معدود هنرمندانی هستند که برای بسیاری از جوانان سکوی پرتاب شدهاند.
روحیه پهلوانی پدر در آنها تأثیر گذاشته است. عمداً از حاشیهها دوری میکنند، کممصاحبهاند و معتقدند: «هنرمند با هنرش حرف میزند، نه با زبانش.»