انفجارات اخير در «خيابان تمپل» لاهور بزرگترين انفجارات در تاريخ لاهور بوده و کارشناسان آن را با انفجارهاي بزرگ عراق مقايسه ميکنند.
خبرنگار بيبيسي از پاكستان چنين گزارش مي دهد،من در لاهور به دهها انفجار پوشش دادهام؛ مجروحين دردمندي که فرياد ميکشند؛ قطعات اجساد مقتولين؛ خون جاري كف خيابانها ؛ بوي اجساد سوخته در فضا ؛ کفشهاي پاره ؛ آمبولانسهاي آژيرکش ؛ هجوم خبرنگاران ؛ پليسهايي که حاضرين را هل ميدهند ؛ و افسران انتظامي بهتزده ...
در هر انفجاري همه اين مناظر ناراحتکننده به صورت رنجآوري ديده ميشود. اما انفجار اخير در لاهور متفاوت بود و ابعاد ويراني بسيار وسيع و گستردهاي داشت.
دفتر «سازمان تحقيقات مرکزي ؛ "Federal Investigation Agency "F.I.A» را وقتي از نزديک ميبيني احساس ميکني به ويرانههاي باستاني آمدهاي! نه فقط دفتر F.I.A بلکه منازل اطراف نيز به گونهاي تخريب شده است که گويي اين محل هدف موشکباران قرار گرفته است.
وقتي انفجار روي داد من با اين که از انفجارهاي دوم و سوم ترسي در دل داشتم از طريق «چهارراه ريگال» به سمت خيابان تمپل راه افتادم. هنوز يک کيلومتر از محل انفجار دور بودم که آثار آن را ديدم؛ تجمع انسانهاي وحشت زده و حيران از فاصله يک کيلومتري قابل رؤيت بود. زني را در برابر مدرسه «سنت انتوني» ديدم که بچه اش را به آغوش کشيده بود و گريه ميکرد.
اولين آثار محسوس انفجار را در "پاساژ نقي" مشاهده کردم و ديدم که شيشه هاي اين پاساژ شکسته است. بعد از آن انباري از شيشههاي شکستهي "مجتمع تجاري صادق" را مشاهده كردم. صداي عجيب خرده شيشهها در زير تايرهاي خودرو براي من جديد بود. کساني که با لاهور آشنايي دارند ميدانند که ساختمان F.I.A حداقل 500 متر با پاساژ نقي فاصله دارد. به نظر ميرسد که باروت زيادي بايد در اين انفجار مورد استفاده قرار گرفته باشد البته به گفته يک افسر پليس مقدار تقريبي مواد منفجره در حدود 60 کيلوگرم بوده است.
حالا اين سؤال مطرح ميشود که: اين حجم از مواد منفجره چگونه وارد اين منطقه اعياننشين و حساس شهر شده است؟ مهاجمان چگونه توانستهاند خودروهاي خود را به ساختماني وارد سازند که شهروندان عادي در اطراف آن حتي مجاز به توقف نيستند؟
ولي موضوع حيرتانگيز ديگر اين است که در انفجاري که در منطقه «مدل تاون» لاهور روي داده بود نيز مقدار مواد منفجره به همين مقدار بوده است! قدرت انفجار بمبي که مورد بهرهبرداري قرار گرفته بود شايد بيشتر از اين انفجار بود ؛ اما چون تعداد تلفات آن خيلي کم بود بنابراين رسانه ها به آن توجه زيادي نکردند.
در نتيجهي آن انفجار که در در چمنزار يک ويلاي 3400 متري رخ داده بود چالهاي به عمق دو متر ايجاد شد. در اين سالهايي که خرابکاري و بمبگذاري در پاکستان رواج پيدا کرده من هرگز چنين چالهاي نديده و يا از کس ديگري نشنيده بودم. در ويلاي مذکور يک شرکت تبليغاتي تجاري دائر بود.
سؤال اين است که اين شرکت چرا بايد هدف چنين انفجاري قرار گرفته باشد؟ خودروي حامل بمب وقتي که به ويلا وارد شد چرا ساختمان اصلي را هدف قرار نداد و چرا مستقيم به سمت خوابگاه خدمه رفت ؟ اين سؤال فرعي نيز خيلي مهم بود.
بعد از تحقيقات معلوم شد که در سمت چپ اين ويلا، منزل "يک سرگرد نيروهاي امنيتي" قرار داشت و سمت راست آن، منزل يک شهروند عادي بود. عامل اين عمليات انتحاري براحتي مي توانست اين خانه را به طور مستقيم هدف قرار دهد و حتما لازم نبود که وارد ويلاي غير مربوطه شود و به طور غير مستقيم سوژه را هدف حمله قرار دهد.
پاسخ اين پرسشها عجيبتر است. يک افسر پليس در مدل تاون به شرط عدم افشاي نامش، به من گفت: «در پشت خوابگاه خدمه، ساختماني وجود دارد که متعلق به يک سازمان سري است و مقامات امنيتي متعددي به اين ساختمان رفت و آمد مي کردند. وظيفه اين سازمان، بررسي عمليات تروريستي و خرابکارانه در لاهور و سراسر کشور است» !
حالا برميگرديم به خيابان تمپل و مي پرسيم: چرا دفتر F.I.A هدف عمليات تروريستي قرار گرفت؟
بعد از پرسوجو در مي يابيم که طبقهي سوم ساختمان تخريب شده F.I.A ، در اختيار "گروه ويژه تحقيقات انفجارهاي سراسر کشور" بوده است!
پس علاوه براين که در هر دو انفجار، مقدار مشابهي مواد منفجره مورد استفاده قرار گرفته است تشابه ديگري که در آنها وجود دارد اين است که: هر دو براي ضربه زدن به سازمانهايي بودهاند که ميکوشند شبکه خرابکاري و بمبگذاري را در کشور متلاشي کنند.
مقامات پليس و وزارت کشور ميگويند که اين حملات، حلقههايي از زنجيره حملاتي است که در يک سال گذشته عليه نيروهاي امنيتي و انتظامي در کشور شدت پيدا کرده است.
اما هيچ کس حاضر نيست به اين پرسش مهم پاسخ دهد که: «مهاجمان چگونه به اطلاعات فوق سري و فعل و انفعالات داخلي سازمانهاي امنيتي سري دسترسي دارند در حالي که اين اطلاعات معمولا اسرار به شمار ميروند؟»
من يقين دارم مردماني که دهها سال است در شهر «راولپندي» زندگي ميکنند هرگز نميدانستهاند که کارکنان سازمان اطلاعات درون تشکيلاتي ارتش (ISI) چه زماني و در چه اتوبوسي سفر ميکنند؟
و مردم بودمي شهر «سرگودها» هرگز نميدانستند که کارآموزان نيروي هوايي از چه اتوبوسي استفاده ميکنند و کي به جاده و خيابان ميآيند و از چه مسيري حرکت ميکنند؟ اما ديديم که تروريستها قطعا با استفاده از اطلاعات دقيق، آنها را شکار کردند!
اما خبرگزاري ابنا در ادمه اين گزارش چنين مي نويسد، به نظر ميرسد كه ميتوان مواردي ديگر را نيز به گزارش بيبيسي افزود كه قطعاً خالي از فايده نيست:
1. در دهه 1990 تعدادي از نيروهاي فرانسوي که در زمينه ساخت زيردريايي با نيروي دريايي پاکستان همکاري داشتند در مقابل هتل بينالمللي محل اقامتشان ترور شدند.
2. در همان دوران، عدهاي از خلبانان نيروي هوائي سپاه پاسداران که براي گذراندن دوره تکميلي به پاکستان رفته بودند و نقل و انتقال آنها فوق سري بود اما آنها نيز در همين شهر توسط تروريستهاي وهابي به شهادت رسيدند و صد البته پرونده آنها به همان سرنوشتي دچار شد که ديگر پرونده هاي تروريستها بدان دچار مي شود! براساس گزارشهايي که در آن زمان در مطبوعات پاکستان منتشر شد در آن روز خاص، «رانندهي خلبانان» به مرخصي رفته و «رانندهي ديگري» را به جاي خود معرفي کرده بود. رانندهي جايگزين خلبانان را به محلي برد که تروريستها از قبل در آنجا کمين کرده بودند!
3. باز در همان سالها، چهار آمريکايي که هدف حضورشان در کراچي اعلام نشد در آن شهر کشته شدند.
4. هفت نفر از مهندسان سازمان اتمي و موشکي پاکستان، که بنابر مقتضيات امنيتي هر روز در هر مسير، چندين بار خودروي خود را عوض ميكردند و هيچكس از رفت و آمد و نقل و انتقالشان خبر نداشت، در حين عزيمت به محل نمازجمعه در 10 کيلومتري شهر کراچي هدف حمله تروريستها قرار گرفتند و به شهادت رسيدند. اين افراد همگي شيعه بودند.
پرسش اساسي: اکنون باز هم به اين سؤال بازميگرديم که:
اين اطلاعات سري چگونه در اختيار تروريستهاي پاكستاني قرار ميگيرد؟ آيا تروريستها در سازمانهاي دولتي نفوذ کردهاند؟ آيا در درون سازمانهاي امنيتي شاخههاي ديگري وجود دارد که تروريسم را اداره ميکنند و يا نيروهايي را مورد تصفيه فيزيکي قرار ميدهند؟ آيا تروريسم جاري در پاکستان به نفع اين کشور است؟ و يا اين که دولت پاکستان واقعا در برابر تروريستها به زانو درآمده و منفعل شده است؟ چه كسي پاسخ اين سؤالات را ميداند؟!