خراسان: همسر يکي از اراذل و اوباش هستم و براي تأمين مخارج زندگي مان در خانه هاي مردم کلفتي مي کنم. شوهرم دوست برادرم بود و آن ها با هم دزدي مي کردند. چند سال قبل وقتي او به خواستگاري ام آمد گفتم محال است زن چنين آدم بي سر و پايي بشوم اما برادرم تيزي چاقو را نشانم داد و تهديدم کرد که اگر با دوستش ازدواج نکنم بايد به قبرستان بروم.
زن جوان افزود: من بدبخت با چشمان گريان سرسفره عقد نشستم و با يک آدم نا اهل ازدواج کردم. چند سال از زندگي سرد و بي روحم را سپري کردم تا اين که برادرم در حادثه تصادف با موتورسيکلت کشته شد.
با اين مصيبت فکر مي کردم شوهرم کمي به خودش بيايد و کارهاي خلافش را کنار بگذارد اما افسوس که او هيچ تغييري نکرد و هم چنان براي مردم عربده کشي مي کند و دوست دارد پول زور بگيرد.ما از ابتداي زندگي مان در گفت وگوهاي روزمره و هم چنين در روابط زناشويي مان اختلاف داشتيم و شوهر بسيار بي عاطفه وبدخلق است.
او هميشه براي آن که مرا مطيع امر و نهي هايش کند چاقو را نشانم مي دهد و با حالتي ترسناک لبخند مي زند تا به قول خودش حساب کار دستم بيايد!
همسايه ها و آشنايان و اقوام مي دانند که من در چه جهنمي گرفتار شده ام و خجالت مي کشم با اين مرد جايي بروم يا او را به عنوان شوهر و مرد زندگي ام معرفي کنم.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري شهيدنواب صفوي مشهد افزود: دخترم ۱۲ ساله است و نمي خواهم سرنوشت او در آتش اشتباهات پدرش بسوزد و تباه شود. از طرفي بود و نبود اين مرد براي من که خودم سرکار مي روم و خرج زندگي را تأمين مي کنم يکي است، براي همين هم دادخواست طلاق داده ام و مي خواهم خودم و ۳ فرزند بي گناهم را نجات دهم.
ولي يک نکته مهم را به تمام کساني که داستان تلخ زندگي ام را مي خوانند تأکيد مي کنم و آن اين که واقعا راست مي گويند اين دنيا دار مکافات است و هرچه بکاري همان را درو خواهي کرد.
از شما چه پنهان، پدرم خرده فروش مواد مخدر بود و سال ها قبل دختر فردي معتاد را از خانه فراري داد و از آن دختر بيچاره سوء استفاده کرد. اما کار به شکايت و دادگاه نکشيد چون پدر و مادر معتاد آن دختر با گرفتن ۲۰۰ هزار تومان رضايت دادند و مشکل به ظاهر حل شد اما آه آن دختر جوان دامان ما را گرفت چرا که پدرم در حادثه اي دلخراش به طرز وحشتناکي جان خود را از دست داد.
با اين مصيبت، برادر بزرگم که بي سرپرست مانده بود و خودش را تنها و بي ياور مي ديد به مواد مخدر آلوده شد و پس از مدتي با شرارت و عربده کشي از مردم زورگيري مي کرد تا هزينه مواد مخدرش را فراهم کند. او هم خيري از جواني اش نديد و در تصادف کشته شد.