حجتالاسلام والمسلمين سیدعباس
نبوی در گفت وگوی اخیر خود با هفته نامه پنجره، نکات مهمی را درباره انجمن حجتیه، چگونگی شکل گیری، مواضع این فرقه و... توضیح داده است.به گزارش «تابناک» اهم نکات مطرح در این گفت وگو به شرح زیر است:
• موضع حجتیه در برابر نهضت امام(ره) و انقلاب اسلامیدر
برخورد با نهضت امام، انجمنیها همیشه «دو نبش» کار میکردند: یعنی
به عنوان اینکه این یک نهضت مذهبی است، خود را با آن مرتبط میدانستند،
ولی با تمسک به این اعتقاد که این نوع انقلابیگریها در این دوران
سرانجامی ندارد، در فضای رسمی و حکومتی اعلام میکردند که ما جوانها و
نوجوانها را به سمت انقلابی شدن سوق نمیدهیم. ما تنها به دنبال پرورش
مذهبی اینها هستیم. رژیم شاه هم نواقصی دارد، اما یک رژیم شیعی است.
عناصر بهایی همواره تلاش میکنند در این رژیم نفوذ کنند، ما هم تلاش میکنیم
جلوی این نفوذ را بگیریم و به تعبیری تلاش میکنیم شاهنشاه فریب این
وقایعها را نخورد.
مثل این مسألهای که امروزه در فضای سیاسی رسم
شده است که یک مدیر ارشد کلی آدم دور خودش جمع میکند، همه کارها هم
کارهای خود اوست، اما علاقهمندان به این شخص همیشه میگویند ما داریم
تلاش میکنیم ایشان فریب آن آدمهایی را که جمع کرده، نخورد!
• چگونگی شیوههای رفتار تشکیلاتی انجمن حجتیه
انجمن
حجتیه غیر از معرفی خودش برای اعضای رسمی محرم و خاص، اصلا هیچجا خودش را
به عنوان انجمن حجتیه معرفی نمیکرد و این سنت را تا امروز هم نگه داشته
است. اگر بخواهم یک تعبیر گویا و در عین حال تند داشته باشم که ناگزیرم از
آن و چارهای هم نیست، این است که روشهای انجمن حجتیه در عالم تشیع، نوع
بازسازی شدهای از روشهای صهیونیسم در جهان غرب است. در حضورهایشان،
نفوذهایشان، برنامههایشان و بیاعتقادیهایشان که ممکن است به خیلی از
مسائل واقعا پشت پا بزنند، این روشها دیده میشود.
انجمن فعالیتهای
درآمدزِای مالی هم انجام میدهد. معمولا با گرفتن شهریههای هنگفت چند
میلیونی از بچههای متمولین، به نوعی معامله میکنند: میگویند ما یک
فرزند مرفه دنیای امروز، اما با چنین مذهبی به شما تحویل میدهیم و همین
کار را هم میکنند.
برخورد من با انجمن حجتیه برخورد توصیفی،
تحلیلی یا تاریخی نبوده است. از نوعی که بعضی از دوستان کتابهایی نوشتند و
جریانهای سیاسی معاصر را بررسی کردند، بلکه من در تار و پود زندگانیام
با این مسائل روبه رو شدم. افراد زیادی که از درون انجمن حجتیه بیرون آمده و
وارد فضای انقلابی شدند، نتوانستند خودشان را بشناسند. اینها اول مذهبی
انقلابی شدند، بعد التقاطی شدند، بعد هم کارشان به جریانهای چپ و
مارکسیستی کشید.
•
اینها کلام امام(ره) را قبول نداشتند مدل کار انجمن حجتیه
اصولا مدلی نبود که فعال بودن یا متوقف بودن آن را اساسا بشود تشخیص داد
یا ارزیابی کرد. البته امام درباره انجمن حجتیه بیانیه مستقلی ندادند و
موضعگیری ضمنی کردند. انجمن حجتیه بیانیه دادند که ما کلیه فعالیتهایمان
را متوقف میکنیم تا زمانیکه اجازه فعالیت پیدا کنیم.
فکر و مسیر
زندگی کسانی که وارد انجمن حجتیه میشدند، بر این اساس شکل میگرفت که در
زمان غیبت هیچ حرکتی به سرانجام نمیرسد، بنابراین، فعالیت و مبارزات سیاسی
حضرت امام را کاری لغو میدانستند. نه اینکه این کارها نتایج کوتاهمدت
نداشته باشد، بلکه معتقدند که اصولا در فراز و فرود تاریخ این کارها
بیفایده است و این تکلیف و مسئولیتی است که به دوش حضرت حجت گذاشته شده.
بنابراین،
اینها کلا امام را قبول نداشتند که حالا موضعگیری امام در این قضایا نقشی
ایفا کند. نوع فعالیتشان هم در فراز و فرودهای سیاسی کشور قابل تشخیص
نبود. مثلا اینها هیچ گاه در انتخابات گوناگون موضع نداشتند. موضعگیری امام
تأثیر چندانی در فعالیت اینها نداشت و کار خودشان را انجام میدادند؛ همان گونه از موضعگیری امام تا امروز همان روش و فعالیت را انجام دادند.
• روش تبلیغی حجتیه شبیه شست و شوی مغزی استحجتیه
هیچگاه آن گونه که قرآن کریم میفرماید دعوی و تبلیغ عمومی و اجتماعی
ندارند؛ در حالیکه روحانیت شیعه بزرگترین چیزی را که از قرآن و روایات
گرفته و بدان عمل میکند، همین تبلیغ عمومی است؛ یعنی ارکان و اعتقادات
دین را باید به زبان و فراخوان و دعوت عمومی مطرح کرد. اینجا دعوت از حالت
فردی و تمرکز بر جنبههای روانی شخصی کاملا خارج شده و دعوت عمومی مطرح
میشود و همانطور که امیرالمؤمنین میفرماید، قلوب سالم و آگاه و اهل
توجه به معنویت و عبودیت الهی جذب میشوند و بدل به جریان گسترده دینی
میشوند.
خلاف این مسأله که یک دعوت شیطانی است، همان روش صوفیه،
بهاییها و منافقین است: دنبال تکتک انسانها رفتن. مدل فعالیت حجتیه،
نوعی تغذیه فکری شبیه شستوشوی مغزی به صورت سیال و بیرنگ و شناور است. شما
در مواجهه با این افراد، متوجه نمیشوید که با انجمن حجتیه روبه رو
شدهاید. انجمن حجتیه این کار را در حالت شیعی به عنوان ضد بهاییت، اما با
همان روش بهاییت انجام میدهد.
• توسل حجتیهایها به علما نوعی استفاده ابزاری بودامروز
به یقین عرض میکنم که بخش بزرگی از بدنه تا سران انجمن حجتیه، فتاوای
فقهی را به عنوان بهانه لازم دارند؛ نه برای تقلید و برای همین، به دنبال فتاوایی
میگردند که بتوانند با آن به زعم خود، دنیای مدرن را فریب دهند! به همین
دلیل بود که وقتی مرحوم آقای خویی حیَل ربا را جایز دانستند، حجتیهایها
در اندک مدتی این حیل را به روش عمومی اقتصاد بدل کردند.
امام ـ رحمتالله
علیه ـ با اطلاع قاطع دریافتند که آقایان انجمن حجتیه در شورای خودشان
بعد از بحثهای متعدد، مصوب کردهاند که نیمه شعبان سال 13۵۷ مراسم
بگیرند، در حالی که امام بیانیه داده بودند که ما امسال عید نداریم و عزای
انقلاب است برای ما؛ به خاطر شهدای انقلاب. خب، جناب آقای حلبی شما به
استناد چه مبنای فقهی در مقابل فتوا و نظر صریح حضرت امام مصوبهای را
تصویب و بدان عمل کردید؟ بالاخره اینها مبنا میخواهد دیگر! بگویند ما از
کدام مرجع تقلید پرسیدیم؟ ما که دیدیم تقریبا تمامی مراجع معظم تقلید
حتی اگر در بخشهایی انتقاد داشتند یا داشته باشند، همراهی و حمایت اصلی
خودشان را با انقلاب، امام و پیروی از امام و مقام معظم رهبری داشتند و حفظ
کردهاند. حتی مرحوم آقای خویی در سالهایی که منتهی به انتفاضه دوم عراق
شد، در سال ۱۹۹۲ کاملا مسیر را به سمت بالنده شدن مبارزه در عراق و همراهی
با انقلاب اسلامی و جریان عمومی نهضت آورد.
آن گاه یک پرسش از
حجتیهایها: این هم حضرت آیتالله خویی که آمدند به سمت انتفاضه در عراق.
حالا دیگر پشتوانه شما چیست؟ بعدها اینها آمدند سراغ آیتالله سیستانی و
الان هم گاه و بیگاه حضرت آقای سیستانی را مطرح میکنند. اما این هم دروغ
است؛ چون از زمانیکه حضرت آقای سیستانی آمدند، جریانهای اصیل عراق را با
داخل ایران همفکر و همجهت کردند و به ابتکار ایشان تقابل تبدیل به یک
تبادل عمیق و گسترده شد و ایشان به نوعی جایگاه یک ولایت فقیه نانوشته و
اعلام نشده را در عراق به عهده گرفتند و بعد ایشان فتوای صریح دادند که
آرای ولیفقیه دست کم در امهات نظام جامعه باید مورد توجه قرار بگیرد و مبنا
باشد، یکباره ما دیدیم که سیستانی سیستانی گویی انجمن حجتیه هم
شل شد!
• چگونگی تعامل حجتیه با نظام در طول این سه دهه؟ کسانی
از اینها که آمدند در نظام مدیریتی جمهوری اسلامی با شخصیتهای ارزشمند
نظام خو گرفتند، سر یک دو راهی قرار گرفتند که چه کنند؟ همچنان مخفی و
انجمنی و پشت پرده باقی بمانند؟ یا نه، اینها را بگذارند کنار و تبدیل
بشوند به یک عنصر خدوم در جمهوری اسلامی و خدمت کنند؟ بعضیشان کار را
یکسره کردند و آمدند داخل نظام و هر جا هم مطرح شد، گفتند ما قبلا در انجمن
بودیم الان نیستیم. ولی بخش اعظمی از ایشان همچنان آن حالتهای دو نبش و سه
نبش و اینها را حفظ کردهاند: بین انجمن و نظام در حالت رفت و برگشت
بودند و هستند.
• تفسیر به رأی روایات آخرالزمانی تفسیر
حضرت امام ـ رحمتالله علیه ـ در اینباره این بود که: هر پرچمی منهای دعوی
اهلبیت و این تفسیر در یک بیان گویا جایگاه انقلاب اسلامی را تعریف
میکند. خیلی روشن است. هر پرچمی منهای دعوی اهلبیت بلند شود، انحراف و
کفر است و به سرانجام نخواهد رسید؛ اما پرچمی که خود اهل بیت گفتند، اما
«الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا» و خودشان ارجاع دادند به این
پرچم، میشود یک روایتی باشد که بگوید هر پرچمی ولو پرچم خود ما اهلبیت،
در زمان غیبت نعوذ بالله پرچم انحراف و کفر است؟ این خیلی تفسیر واضح و
روشنی است. اینها دنبال بهانهاند و این روایات را هم بهعنوان بهانه
لازم دارند و موضوعشان موضوع روایات نیست.
امام ـ رحمتالله علیه ـ
در یک کلمه، کل مسأله اینها را بیان کردند. دین، تقوا، معنویت، تشیع،
اهلبیت؛ همه اینها با هم اما عافیتطلبانه. قرآن کریم میفرماید
نمیشود در راه خدا در هر دورهای ـ حالا که دوره مدرنیته غرب از همه
سختتر است ـ مبارزه کرد، اما صدمه ندید و رنج را تحمل نکرد. اینها
میخواهند این را بگویند که میشود! میشود دیندار بود، با خدا رابطه
بنده و پروردگار را به احسن وجه داشت، با اهلبیت بهترین رابطه را داشت و
در عین حال از زندگی بهترین لذت را برد. فقط اینها در روش خود میخواهند
نشان دهند که جا و موضع استتارت را خوب بگیر، بعد همه اینها را بهدست
میآوری... .
• جلسات بدون تابلو ولی با همان طرز تفکریک پرسش میپرسم: منهای ایمان و تقوا و عبودیت، انقلابی بودن چه ارزشی دارد؟
اگر از دید متدینانه بخواهیم به آن نگاه کنیم، باید بگوییم که هیچ ارزشی
ندارد. ولی این گونه نیست. انقلابی بودن یک ارزش مهم و ذاتی دارد. خیلی حساس
است. انقلابی بودن کاملا مساوی و معادل این است که انسان باید ضدظلم باشد.
بدون ضد ظلم بودن انسان نمیتواند انقلابی باشد. وقتی انسان میخواهد
ضدظلم باشد، باید سرچشمه حرکت خودش را از ظلم دور کند؛ بنابراین، به این که
چه چیزهایی انسان را به این سمت میکشاند، باید توجه و آگاهی پیدا کند و
حالت آگاهانه داشته باشد. اینجا دو چیز دست به دست هم میدهد؛ یکی تلاشی است که بايد برای ضدظلم بودن داشته باشد و چگونه راهی را برود که
ظلم نورزد و ظلم نپذیرد و دوم هم جوششی که از درون فطرت آغاز میشود.
اینجا فطرت خودبهخود میجوشد. وقتی فطرت جوشید، راههای انحرافی
به صورت بدیهی برای فرد آشکار میشود.
باید برگردیم به جمله امام
که میفرمودند خیلی باید هشیار باشیم، یکمرتبه چشم باز نکنیم و ببینیم
حجتیه همه چیزهایی را که در انقلاب داشتیم، نابود کرده است. اصلا منظور
امام از حجتیه فرد نیست. منظور امام از حجتیه افراد نیست. چهار پنج نفر
شورای مرکزی و غیره ابدا نیست. منظور از حجتیه، مشی حجتیه است... .
متن کامل این گفت وگو را اینجا بخوانید.