سئوال مهمی که برای شناخت هر جریان سیاسی و مذهبی، پاسخ بدان ضروری است، این است که اساسا این جریانها را بر چه اساسی و با چه معیار و مؤلفهای باید بازشناخت، تا این شناخت ویژگی به اصطلاح جامعیت و مانعیت را توأمان حائز باشد و به تعبیر جامعهشناختی، معرفتی حاصل گردد که همزمان اشتراکات درونی و تمایزات بیرونی یک جریان را تبیین کند.
این مسأله در مورد جریان انجمن حجتیه - تعبیر جریان با مسامحه و بلکه با سهلانگاری میتواند به این گروه اطلاق شود - پیچیدگی مضاعفی دارد. چراکه در نظر نخست برای ما که عموما و سنتا، تمایزهای اجتماعی را در تحلیل نهایی بهواسطه تفاوت در جهانبینیها و معرفتشناسیها و بهطور کلی امور نظری جستجو میکنیم، یافتن معیاری که همزمان از یکسو گوناگونی دیدگاههای موجود در انجمن حجتیه را پوشش داده و از دیگر سو وجه امتیاز آن با سایر گروهها و جریانهای مذهبی و اجتماعی را آشکار سازد، دشوار است.
این نوشتار تلاشی است برای دستیابی به معیاری که این مسأله را پاسخ گوید و در مسیر آن بینش عمومی ما را نسبت به این جریان و جریانهای مشابه، مذهبی و اجتماعی شفافتر سازد.
مدعای ما آن است که صرفا با عطف نظر به دیدگاههای کلامی و اعتقادی، نمیتوان تصویر روشن و راستینی از انجمن حجتیه بهدست داد. برای تبیین این دیدگاه و دستیابی به آن عنصر مجهول که کانونیترین عامل تشخص انجمن حجتیه است، ضروری مینماید که در باب تفاوتهای کلامی و جامعهشناختی دو مفهوم کلیدی سخن بگوییم.
تفاوت مفهومی «مکتب» و «فرقه»جماعتهای مذهبی و دینی بهلحاظ اجتماعی، معمولا به دو گونه کلی قابل انقساماند که میتوان از آنها با تعابیر «مکتب» و «فرقه» یاد کرد.
«مکتب» آن جماعت دینی است که ویژگی ممتاز آن را باید در اصول عقاید یا رهیافت خاص ایمانگرایانه آن و یا در روششناسی ویژه آن در فهم و تفسیر متون دینی جستوجو کرد. به این معنا نوعی عقیده و ایمان، محور شکلگیری و تداوم آن است و بقیه عناصر، بر این اساس استوار میگردد. همین ایمان و عقیده است که در مسیر خود نوعی روابط اجتماعی ویژه را موجب شده و شیوه تعاملات درونی و بیرونی افراد را تعیین میکند.
اما در مقابل «فرقه» آن جماعت دینی است که در آن عموما آنچه وجه امتیاز اصلی و اساسی محسوب میشود، نه ایمان و عقیده خاص، که نفس پیوندها، ارتباطات و تعاملات خاص درونی است که میان افراد وابسته بدان برقرار میشود و معمولا در رأس آن، فرد یا افرادی قرار دارند که نماد و مظهر و غایت و مایه قوام این پیوندها هستند.
همین تعاملات و اقتضائات خاص آن است که در مسیر خود نوعی ایمان و عقیده و رهیافت کلامی و اخلاقی را موجب میشود. بدین نحو تفاوتهای عقیدتی، محصول تمایزیابی اجتماعی بوده و در راستای تشدید و تقویت آن صورت میگیرد.
در شرایطی که مکتب و فرقه را در ظرف یک «جامعه» و «امت» دینی در سطح وسیع درنظر بگیریم، تفاوتهای بسیاری در نوع تعامل این دو جماعت با کلیت جامعه بهچشم خواهد خورد. مکتب اساسا پیامی فرهنگی و ایمانی دارد که به کل جامعه دینی عرضه و ارائه میشود و به تعبیری بالندگی مکتب در گرو «دعوت» در معنای دقیق آن است؛ یعنی طرح ایدهها و معارف و رویکردها در معرض عموم و ورود به حوزه عمومی بهنحو مستقیم. اما فرقه، سازوکار توسعه خود را نه در حوزه عمومی و نه با «دعوت» و تبیین پیام خود، که در حوزه محدود و در میان خواص و با شیوه «جذب» دنبال میکند.
تثبیت و تداوم یک مکتب در مقابل دیگر مکاتب، در گرو دفاع نظری، کلامی و اصولی از آرا و عقاید خود و در عینحال نشان دادن آثار و عوارض رضایتبخش آن در مقام عمل است؛ لیکن تثبیت و تداوم یک فرقه عموما در گرو حفظ پیوندهای درونی از طریق تشدید عناصر تمایزدهنده با «دیگران» از مسیر برگزاری مناسک خاص و ارائه معارف و عقاید خاص از ناحیه افراد خاص و بدون مواجهه و رویارویی با معارضان است.
بر این مبنا، مکتب بهسمت نوعی روشنفکری (روشنفکر بهمعنای عام آن) و عقلانیت و ژرفاندیشی و بازاندیشی در ساحت تفکر و ایمان دینی پیش میرود و در مقابل فرقه بهسوی نوعی خشککیشی و تحجر و مقدسمآبی تمایل مییابد. مکتب توانایی آن را دارد که اقشار و طبقات اجتماعی متفاوت را بهسوی خود دعوت کند، چراکه وجه امتیاز او از جنس ایمان و عقیده است، لیکن فرقه بهدلیل پیوندهای خاص، در عمل به نوعی «سبک زندگی» مشخص و اقتضائات آن محدود میشود و نهایتا یک قشر و طبقه اجتماعی را که با این سبک زندگی و نوع روابط ناشی از آن پیوند دارد، میتواند جذب کند.
مکتب در صورت ورود به ساحت عمل دنیایی، از مسیر «سیاست» به معنی دقیق آن وارد میشود. سیاست حوزهای است که جریانها، احزاب و گروهها با شعارهایی که صراحتا و علنا اعلام میشود، در پی جهتدهی به نظم اجتماعی و سیاسی هستند. سیاست، ساحت عمل اجتماعی معطوف به قدرت، در حوزه عمومی و به شکل دعوت و تبلیغ است.
لیکن فرقهها در صورت ورود به ساحت عمل دنیایی معطوف به قدرت، نه از مسیر سیاست که مسیر آشکار عمل اجتماعی است که از مسیر «اقتصاد» و نظایر آنکه امور غیرآشکار است، ورود مییابند. در واقع ورود آنها به ساحت قدرت، از در پشتی و با چراغ خاموش است. به تعبیری نوع رفتارهای آنها در این حوزه در یک کلمه خلاصه میشود: «نفوذ»، در نهایت مکتب، رسالت خود را اصلاح اجتماعی و دینی در مقیاس کل جامعه و امت دینی و نه در جماعت خاص خود میبیند؛ در حالیکه فرقه، رسالت خود را اصلاح و حفظ سلامت افراد درون جماعت دینی خود و به اصطلاح «خودسازی» میانگارد و وظیفهای نسبت به کل جامعه دینی احساس نمیکند.
فرقه انجمن حجتیه در برابر مکتب انقلاب اسلامیآنچه از خصلتهای «فرقه دینی» بیان شد، همان ویژگیهای انجمن حجتیه است و با این وصف باید گفت که شناخت این گروه، در نهایت در گرو شناخت ویژگیهای یک فرقه دینی - البته با لحاظ شرایط تاریخی و اجتماعی خاص - است. بدین نحو انجمن حجتیه بهطور چشمگیری به جماعتهای مذهبی و شبهمذهبی فرقهساز دیگری نظیر بهاییت، صوفیه و یهودیت شباهت مییابد. امری که در نظر نخست بسیار عجیب مینماید.
در مقابل، گفتمانی دینی رویاروی آن قرار دارد که همانا گفتمان انقلاب اسلامی و امام خمینی (رحمتالله علیه) است. این گفتمان دینی بهواقع باید در قامت یک «مکتب دینی» آنهم در معنای وسیع کلمه درک شود. حال با توجه به ویژگیهای ذکر شده، انقلاب اسلامی را در قامت یک مکتب دینی با انجمن حجتیه در مقام یک فرقه مذهبی مقایسه میکنیم.
گفتمان انقلاب اسلامی مشخصا با محوریت نوعی فهم خاص در باب وظایف مؤمن در عصر غیبت و رابطه دین و سیاست که از بطن معارف اسلامی و شیعی اخذ شده بود، پا به حوزه عمومی گذاشته و کل جامعه دینی را مخاطب دعوت صریح و بیپرده خود قرار داد. در این میان، نوع عمل اجتماعی برآمده از این گفتمان بههیچوجه موجب ایجاد شبکههای اجتماعی بسته و خاص نشده و با گونهای حرکت اجتماعی تودهای و وسیع - که مظهر و نماد آن تظاهرات و راهپیماییهای پیش و پس از انقلاب است - همراه است. امام خمینی شخصا به ویژگیهای خاص حرکت و نهضت خود واقف بودند و به همین دلیل پیش از انقلاب به روحانیون هوادار خود، اجازه تأسیس یک حزب و تشکیلات خاص را ندادند.
مقصد و مقصود ایشان از عمل اجتماعی، نوعی «جامعهسازی» و «امتسازی» در معنای وسیع کلمه بود و این امر در عینحال، مستلزم آن بود که عناصر مشترک و «وحدتآفرین دینی» برجسته شده و ویژگیهای «تفرقهساز» به حاشیه رانده شوند. این امتسازی حتی محدود به مرزهای کلیت جامعه شیعه نبوده و کل جهان اسلام را در مقیاس بالاتر هدف قرار میدهد؛ بلکه بالاتر از آن بشریت و مشخصا «مستضعفان جهان» مخاطب دعوت انقلاب بودند. لذا این گفتمان در عین ایجاد پیوندهای ضروری میان افراد وابسته بهخود، مانع ارتباط و تعامل و همسخنی و دلسوزی نسبت به «دیگران» در معنای عام آن نمیشود. این ویژگی برخاسته از ویژگیهای راستین اسلام در مقام یک جماعت دینی است که در نهایت، چنانچه در صدر اسلام مشهود است به «امتسازی» در وسیعترین معنای کلمه میپردازد.
این امت دو ویژگی دارد: از طرفی «امت واحده» است، یعنی کل جامعه دینی را با تمام طبقات اجتماعی و فرهنگی آن در بر میگیرد (ان هذه امتکم امه واحده)؛ و از طرف دیگر «امت واسطه» است، یعنی در عین حفظ پیوندهای درونی، خود را منفک و بیتفاوت نسبت به غیر خود و مردمان خارج از امت خود نمیپندارد و واسطه ابلاغ پیام الهی به آنان است (و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا).
سیره معصومین (علیهمالسلام) هم نشانگر آن است که ایشان در یک سطح به نیازها و مسائل جماعت شیعیان میپرداختند، لیکن در این سطح متوقف نمیشدند، بلکه در سطح عمومیتر نسبت به کل جامعه اسلامی احساس مسئولیت میکردند و از آن بالاتر خود را در برابر کل انسانها مسئول میدانستند.
این سه سطح از دعوت، عینا در انقلاب اسلامی در مقام یک مکتب دینی موجود است: انقلاب اسلامی یک انقلاب شیعی و برآمده از فقاهت ریشهدار علمای امامیه است، اما این امر با دعوت عمومی او در سطح جهان اسلام منافاتی ندارد و در نهایت مانع ورود او در ساحت رویارویی جهانی نمیشود. امام خمینی در این مسیر با صراحت گفتمان خود را در حوزه عمومی و در عرصه سیاست طرح و دنبال میکند و حوزههای دیگر را در پرتو این حوزه قرار میدهد. این امر البته در دوران طاغوت، پرهزینه و مخاطرهآمیز است؛ اما این مخاطرات مسیر صحیح تحقق اجتماعی مکتب امام را بهسوی شیوهها و روشهای فرقهگرایانه منحرف نمیکند.
امام خمینی، عموم قشرها و طبقات اجتماعی را به انقلاب اسلامی فرامیخواند و نهایتا گستردهترین و پردامنهترین «انقلاب» قرن را رقم میزند. بهدلیل ماهیت مخاطرهآمیز این نهضت، اقشاری که ریسکپذیری بیشتر و محافظهکاری کمتری دارند - و به تعبیر امام مستضعفان - در پیشانی حرکت اجتماعی جای میگیرند. در ضمن، انقلاب اسلامی اساسا در گرو پویایی فکر دینی و روزآمدی اجتهاد و پرورش بصیرت اجتماعی و سیاسی و زمانشناسی و عدم جمود و ظاهرگرایی است. بر همین اساس است که با نهضت امام خمینی و متأثر از شخصیت ایشان، دروس فلسفه و عرفان و تفسیر و در کل علوم اعتقادی و عقلی در حوزههای علمیه نسبت به گذشته توسعه مییابد.
و اما در مقابل، انجمن حجتیه اساسا با نوع تعاملات و پیوندهای درونی و خصوصی که برقرار میکند، شناخته میشود. حتی اگر شرایط نامساعد فعالیتهای مذهبی در دوران پهلوی مبنای این امر باشد، لیکن در مسیر تعینیابی، خود بهویژگی مستقل و خودبنیادی تبدیل میشود، بهنحوی که پس از انقلاب اسلامی هم بدون کمترین تغییری تداوم یافته و بلکه تشدید میشود. انجمن حجتیه، نمادگونه دینداری افرادی است که میان خود و دیگران، بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه نوعی امتیاز و تفاوت قائلند و در پی آنند که با ایجاد پیوندهای درونی، خود را از آسیب تعامل با دیگران مصون دارند. این ویژگی بهتمامه خود را در مدارس مذهبی پرسابقه آنها و نوع تربیت دانشآموزان در آن مدارس متبلور کرده است.
دانشآموزان در یک محیط ایزوله و پاکسازیشده، تحت نظارت دقیق و همهجانبه قرار داشته و به آنها آموخته میشود که چگونه ایمان خود را در جامعهای سراسر گناه و پلیدی و غفلت حفظ کنند. آنها هیچ رسالت اصلاح اجتماعی محیطی بر عهده ندارند، مگر در دایره پیوندهای خاص درونی. این فرآیند امتیازیابی در جهت تشدید پیوندهای درونی و «کلونیسازی»، خود را در اصول عقاید و نیز در نوع اخلاق و تربیت و روحیات آشکار میسازد.
در مورد اصول اعتقادی، آنها برخلاف انقلاب اسلامی در مسیری حرکت میکنند که دایره «خودیها» هرچه تنگتر شود. آنها بهلحاظ کلامی هیچ سخنی در باب غیرمسلمانان ندارند و اساسا هیچ نوع مواجههای با آنها برایشان تعریف نشده است. اما در میان مسلمانان اصل بر تشدید تمایزات و برجسته کردن اختلافات است (همین بلاتکلیفی در برابر غیرمسلمانان در کنار شکاف بنیادی با اهل سنت است که آنها را بارها به نیروهای مستعد در جهت پیشبرد منافع استعماری قدرتهای غربی بدل کرده است). در این مسیر، فرآیندی که در دوران صفویه به اقتضای رویارویی با امپراتوری عثمانی پیگیری میشد و مستلزم قرار دادن عناصر مورد اختلاف شیعه و سنی در کانون اصول عقاید بود، بهصورت افراطی دنبال میشود.
بدین ترتیب، «اخلاق» و ارزشهایی نظیر «عدالت» که عنصر پیونددهنده ما با کل انسانها است و «توحید» و «نبوت» و «حجیت قرآن»، که عناصر پیونددهنده ما با کل مسلمانان هستند، جای خود را به «معرفت امام» آن هم با تقریرها و تفسیرهای ویژه میدهند و این تنها عامل نجات و یگانه آموزه شایسته ترویج و تبلیغ است. بر این اساس، این فرقه شباهتهایی به «ادیان رستگاری» و مشخصا مسیحیت پولسی مییابد. یکی از ریشههای اصلی انحراف در آموزه مهدویت و ظهور نیز به همین موضوع برمیگردد که تفصیل آن در گنجایش این مقال نیست.
نکته اعجاببرانگیز آن است که این فرآیند امتیازیابی در اینجا هم متوقف نمیشود، بلکه در درون جامعه شیعی هم امتداد مییابد. آنها خود را در تنها جامعه و حکومت شیعی جهان نیز ادغام نمیکنند و در اینجا هم عناصری برای ایجاد تمایز و افتراق پیدا میکنند. آنها اقامه حکومت شیعی را - که قاعدتا باید برای این شیعیان متعصب فرصتی تاریخی تلقی گردد - بهنوعی در تعارض با ولایت معصومین تلقی کرده و با سر هم بافتن استدلالهایی از این مسأله، ریشهای کلامی و عقایدی برای جداسازی خود از کلیت جامعه دینی و شیعی ایجاد میکنند.
این امتیازیابی تا آنجا ادامه مییابد که ایشان حتی با سازوکار عمومی و رایج تحصیل معارف دینی تشیع نیز قطع ارتباط میکنند. بر آگاهان روشن است که اصولا انجمن حجتیه هواداران خود را بهسوی تحصیلات حوزوی بهصورت معمول و متعارف تشویق نمیکند. معارف دینی باید از رأس هرم فرقه و از مسیر واسطههای تعلیمیافته و توجیهشده با رعایت سلسلهمراتب به افراد برسد و نسبت به هرگونه مباحثه با دیگران و جستوجوی آزادانه برای درک و فهم معارف، هشدار داده میشود. حتی گفته شده که به کتب معمول روایی نیز از روی نسخههایی غیر از نسخههای چاپشده و در معرض عموم و از واسطه رأس هرم باید مراجعه شود.
با این احوال و با لحاظ اقتضائات حفظ و تشدید پیوندهای درونی و تقویت تمایزات بیرونی، انجمن حجتیه بهسمت نوعی خشککیشی، مناسکگرایی، مقدسمآبی و ظاهرگرایی پیش میرود و همین ریشه پیوند او با جریانهای ضدفلسفی و ضدعقلی و اخباری است. همین نکته در عینحال، موجب فقدان بصیرت اجتماعی و ناتوانی در پرورش نخبگان و روشنفکران است. بر همین مبنا آنها علاوهبر آنکه به تحصیلات حوزوی روی نمیآورند، در تحصیلات دانشگاهی نیز همواره به رشتههای فنی و مهندسی و احیانا پزشکی علاقهمندند. امکان کمی وجود دارد که ایشان فرزندان خود را به تحصیل در علوم انسانی خصوصا در رشتههایی نظیر فلسفه، جامعهشناسی و علوم سیاسی و حتی الهیات تشویق کنند. البته در این میان باید رشتههایی نظیر حقوق و علوم تربیتی را از این قاعده مستثنا کرد.
این امتیاز و فرقهسازی در عینحال ریشه نوع حضور آنها در ساحت قدرت است. توضیح آنکه بسیاری از فرقههای مذهبی که خود را از بدنه اجتماعی جدا میسازند، گرایشهای تارک دنیایی و آخرتمحور و باطنگرا دارند. ایشان بهکلی از ورود به ساحت عمل دنیایی معزول میشوند. نمونه تام این نوع فرقهها، صوفیه و نیز فرق مذهبی مسیحی (بهخصوص کاتولیکی) است. لیکن فرقههای مذهبیای نیز وجود دارند که در عین انفکاک از جامعه، نسبت بهعمل دنیایی معطوف به قدرت بیتفاوت نبوده و در مسیر آن گام برمیدارند؛ یهودیت، بهاییت و برخی فرقههای مذهبی پروتستان، در این دسته جای دارند. خصلت مشترک این فرقهها اولویت «عمل اقتصادی» است.
این دقیقا همان استراتژی انجمن حجتیه در مقطع کنونی است که توسط پیشوایان مجموعه اعلام شده. عمل اقتصادی، نمونه روش کنش معطوف به قدرت در غیر حوزه عمومی و بهصورت «نفوذ» است.
این امر در کنار اقتضائات خاص پیوندهای کنترل شده اجتماعی، چنانچه ذکر شد، انجمن حجتیه را به یک طبقه اجتماعی خاص با «سبک زندگی» خاص محدود میکند: قشر مذهبی مرفه شهری. جلسات و عضوگیریهای انجمن حجتیه عموما در مناطق مرفهنشین تهران است. شیوه برگزاری جشنها و مراسم مذهبی ایشان نیز بهکلی با سبک زندگی طبقات مرفه شهری تهرانی منطبق است و با شیوههای رایج هیئات مذهبی که عمدتا متأثر از سبک زندگی طبقات مذهبی متوسط و پایین اجتماعی است، تفاوت دارد.
مقایسه تطبیقی برگزاری یک هیأت مذهبی مثلا در میدان خراسان یا بازار تهران با یک مراسم مذهبی مخصوص به انجمن حجتیه که فیالمثل در «الهیه» برگزار میشود، میتواند مطالعه موردی مناسبی در حوزه جامعهشناسی دین باشد. بر این اساس است که این فرقه، زبان گفتوگو با تودههای جامعه دینی را ندارد. مسیر اصلی جذب نیز مسیری است که مستلزم حداقلی از تمول اقتصادی است؛ مدارس غیرانتفاعی با شهریههای سنگین در مناطق شمالی تهران. این امتیازیابیها حتی گاه در ویژگیهای ظاهری نیز متجلی میشود. این امر در نوع خاص آرایش محاسن مردان که با عموم و عوام مؤمنین و متشرعین متفاوت است، خود را نمایان میسازد.
خاستگاههای تاریخی و طبقاتی انجمن حجتیهبهلحاظ تاریخی، انجمن حجتیه اولا محصول شرایط خاص حاکم بر فضای اجتماعی سیاسی بعد از کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی شدن نفت است. در این شرایط با شکست تجربه ورود روحانیت به حوزه سیاست و تعامل با روشنفکران و با توجه به اختناق سیاسی و نیز توسعه فعالیتهای چپگرایانه در شهرهای بزرگ و در میان اقشار فرهیخته و فعالیتهای اباحهگرانه دولتهای پهلوی و خطر تزلزل ایمان دینی مردم، بخشی از جامعه دینی به انزوا کشیده شده و با ترک و نفی عمل سیاسی، رسالت خود را در حفظ و حراست ایمان دینی خود و فرزندان و اطرافیانش میدید.
در این شرایط، پردامنهترین سطح عمل اجتماعی مؤمنان، احیای ساختارهای سنتی و دینی و جلوگیری از زوال نهاد روحانیت بود. در کنار این، تأسیس مدارس مذهبی و هیئات و انجمنهای مذهبی جدید نیز در دستور کار قرار گرفت. «شیخ محمود حلبی» شاخص این اوضاع است. او که خود در جریان مبارزات ملی شدن نفت در کنار مرحوم آیتالله کاشانی قرار داشت، بعد از شکست نهضت بهکلی از عمل سیاسی سرخورده شده و دامنه فعالیتهای مذهبی خود را بهشدت کاهش داد. نکته جالب آنجاست که سایر فرقههای مذهبی نیز در چنین شرایطی تکوین یافتهاند و همگی راهحل را در برونرفت از حوزه عمومی و تشکیل گروهی همبسته و منزوی جستوجو میکردند.
بهطور مثال، یهودیان بعد از تخریب دوم معبد و آوارگی در جهان و شرایط دشوار مقتضی آن و صوفیه بعد از حمله مغول و اوضاع نابهسامان و فاجعهبار ناشی از آن، بهصورت فرقه درآمدند.
دومین پیششرط تاریخی تکوین انجمن حجتیه در قالب یک «فرقه»، اقتضائات نوع مواجهه و تقابل خاص آنها با «بهاییت» است که موجب شد بسیاری از ویژگیهای رفتاری و اخلاق اجتماعی بهاییان بهنحو دیالکتیک در ایشان منعکس شود.
همانطور که میدانیم، انجمن حجتیه در مقطع تأسیس، رسالت اصلی خود را مبارزه با ترویج بهاییت میدانست. انجمنیها ترجیح دادند این مبارزه را با شیوههای معمول ترویج فرهنگی که بهاییان از آن بهره میگیرند، دنبال کنند و این کلید تأثیرپذیری ناخودآگاه ایشان از بهاییت است. آنها بهطور ناشناس و مخفی وارد جمعهای بسته و اختصاصی بهاییان شده و از طریق نفوذ در درون این جمعها، بهتدریج ایشان را تحت تأثیر قرار میدادند. حتی در این مسیر مجاز بودند که ظواهر شرع را رعایت نکرده و بهکلی در هیأت یک بهایی راستین ظاهر شوند.
و اما خاستگاه اجتماعی و طبقاتی فرقه انجمن حجتیه، همان قشر مذهبی شهری مرفه است که در عینحال بهلحاظ فرهنگی به طبقات پایین و میانی نزدیک است و در میان آنها افراد فرهیخته و نخبه کمتر یافت میشود. این ویژگیها، همان ویژگیهای بازاریان مذهبی و سنتی متمول شهری است که کمکم محل سکونتشان از نواحی شهری نزدیک به بازار (مانند خیابان ایران) بهسمت محلههای بالاتر و مرفهنشینتر (مثل خیابان دولت و پاسداران) انتقال یافت.
در مقطع تأسیس انجمن با توجه به شرایط تاریخی پیشگفته، این گروه از جهت مذهبی خود را در معرض تهدید میدید، ولی از نظر اقتصادی و اجتماعی، شرایط مساعدی را تجربه میکرد و ضرورتی برای تغییر شرایط اجتماعی نمیدید. این امر زمینهساز وابستگی به وضع موجود و محافظهکاری ذاتی آنها شده و حتی در مواردی آنها را به همکاری با رژیم پهلوی ترغیب میکرد.
و اما از لحاظ نظری و اعتقادی، انجمن حجتیه تحت تأثیر گرایشهای ضدفلسفی و ضدعرفانی و نوعی اخباریمسلکی در عقاید بوده که همسو با خشککیشی اجتنابناپذیری است که از فرآیند فرقهسازی منتج میشود. این همان رشته پیوند میان انجمن حجتیه و مکتب تفکیک است.
البته شایسته است که در همینجا به تمایز جدی میان این دو اشاره شود. مکتب تفکیک چنانچه از عنوان آن پیداست یک «مکتب» کلامی است که طرحی اعتقادی و نظری را در حوزه عمومی ارائه میدهد. در این مسیر، مکتب تفکیک خود را بهلحاظ اجتماعی از کلیت جامعه دینی منفک نمیکند. مشهور است که «شیخ مجتبی قزوینی» با وجود آنکه با امام خمینی از جهت تحصیل و تدریس فلسفه و عرفان آشکارا اختلاف داشت، در جریان نهضت سیاسی امام با جدیت به ترویج ایشان میپرداخت.
همچنین «محمدرضا حکیمی» آثار بسیاری در زمینه تبیین انقلاب اسلامی و بهخصوص وجوه جهانی آن فراتر از یک انقلاب شیعی به معنی فرقهای آن نگاشته است. اما برخي در انجمن حجتیه، شکاف خود را با نهضت امام خمینی (رحمتالله علیه)، روز به روز تشدید کردند، چراکه برای آنها عنصر مقوم جماعتساز وابسته بود به همین تمایزیابی.
خلاصه سخن آنکه انجمن حجتیه در نهایت فرقهای مذهبی است که حیات و قوامش وابسته است به اقتضائات همین فرقهسازی. هرجا پای فرقه در میان است، تفرقه و تفرق و انشقاق و امتیازیابی اجتماعی نیز ضروری است. در این مسیر، صورتبندیهای کلامی و اعتقادی، تنها ابزار تشدید و توجیه این فرآیند امتیازیابی است.
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون
واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداءا فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفاحفره من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون
و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
و لا تکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا من بعد ما جائتهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم
سوره مبارکه آل عمران آیات102 تا 105منبع: پنجره