محمدجواد بربريان
اكنون حدود سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته و جريان انقلاب از آغاز حركت تا پيروزي و ادامه آن، تا به امروز فراز و نشيبهايي از جمله دوران دفاع مقدس را با موفقيت پشت سر گذارده است. اين موفقيتها و عبور از پيچ و خمهاي ايجاد شده، همه و همه نشان از وجود عزمي راسخ و رمزي در ميان مردم و مسئولان دارد و بايد گفت، اكنون كه كشور در راه توسعه، گامهايي هرچند كوتاه و شمرده شمرده برميدارد، نيازي مبرم در بهكارگيري از اين رمز موفقيت دارد.
ايران اسلامي كه با پيروزي انقلاب، گام در مسير مردمسالاري ديني نهاد و اكنون دوران ثبات خود را تجربه ميكند، مانند گذشته داراي احزاب قوي و برنامهريز و هدفمند در همه جوانب نيست تا با اين مكانيزم، هم جامعه و مردم را مديريت كند و هم آنان در صحنهها حضور داشته باشد.
از سوي ديگر، عقبماندگي كشور از مسير توسعه جهاني به ويژه غرب، نياز كشور به برداشتن گامهاي بلندتر، استوارتر و پرشتابتر را امري ترديدناپذير كرده است.
به طور قطع ايران اسلامي نميتواند گامهايش را چون گامهاي كشورهاي توسعهيافته بردارد، زيرا آنها در راه توسعه قرار گرفتهاند و ايران هنوز در اين مسير قرار نگرفته است. قدر مسلم آنكه آنها هم از حركت نميايستند تا كشوري چون ايران ـ كه نداي استقلال را فرياد ميزند ـ به آنها برسد و به اين ترتيب، منافعشان به خطر بيشتري بيفتد؛ بنابراين، نياز داريم از يكسو براي برطرف و پر كردن اين خلأ تاريخي عدم توسعهيافتگي و از سوي ديگر رسيدن به مرز رقابت با كشورهاي توسعهيافته، گامهاي خودمان را شتابانتر و استوارتر برداريم.
اينجاست كه بار ديگر سخن از رمز موفقيت انقلاب در پيروزي و ادامه آن به ميان ميآيد. «وحدت» آحاد مردم از پيش از پيروزي و در جريان انقلاب اسلامي و نيز پس از آن، در كنار زدن انواع و اقسام طراحيهاي دشمنان نظام مانند كودتاهاي اول انقلاب، حركتهاي جداييطلبانه شمال شرق و جنوب غرب و كردستان و پس از آن تحميل جنگ هشت ساله و حتي تحريمهاي همهجانبه، همه و همه رمز موفقيت انقلاب در رويارويي با آنها به شمار رفته و همه از آن به عنوان تكيهگاه اصلي انقلاب و رهبر كبير انقلاب اسلامي و پس از ايشان رهبر انقلاب ياد ميكنند.
بايد گفت، «وحدت جامعه» در انقلاب اسلامي، توانسته است تا اندازهاي خلأ وجودي احزاب قوي و نهادهاي اجتماعي را پر كند و انقلاب را سرافرازانه از خطرها بگذراند و اكنون نيز جامعه ايران براي گام نهادن در مسير توسعه، نياز به آن دارد تا بار ديگر با فراخواني آن و بازگشت به همان اصول اوليه وحدتآفرين، از اين گردنه نيز بگذرد.
انقلاب اسلامي، به جاي «وحدت حكومتي» يا از بالا به پايين همواره از «وحدت ديناميكي» يا وحدت برآمده از درون جامعه سود برده است؛ يعني وحدتي موجب پيروزي ايران اسلامي در تمام عرصه شده كه در عين كثرت و آزادي عقايد و افكار ايجاد شده است. اين وحدت در نقطه مقابل «وحدت با من» كه توسط برخي در مقاطعي مطرح شد، قرار دارد. در وحدت تجربهشده و نتيجهبخش انقلاب ايران، همه گروهها و افراد حق دارند و ميتوانند افكار و عقايد خود را بيان كنند و انسدادي پيش روي آن ايجاد نشده است. افكار گوناگون ميتوانند در فعاليتهاي گروهها و احزاب و افراد در چهارچوب قانون بروز و ظهور داشته باشند. اما از سوي ديگر، اين وحدت پويا هيچ گاه رهاشده و بيهدف نبوده است؛ يعني بايد تكثر و چندصدايي موجود در جامعه و گروهها به وحدت بينجامد، نه آنكه خود، موجب انشقاق در جامعه شود؛ بنابراين بايد براي داشتن وحدت پوياي هدفمند، وحدت حول محور ولي فقيه شكل بگيرد، همان چيزي كه آزمون شده و نتيجهبخش نيز بوده است. در اين صورت است كه تكثر و تضارب افكار، ميتواند با ابزارهايي چون اقناع از يك طرف و ايثار و گذشت از سوي ديگر پيرامون ولي فقيه شكل گيرد، اما روش اقناع گروهها و افراد به اين منظور است كه روشها و افكار به نقد و بررسي گذاشته شود و بهترين روش ممكن انتخاب شود. اما از آنجايي كه گروهها، فكر و انديشه و راهكار خود را بهترين گزينه ميدانند، هيچگاه به صورت صد درصدي در بهكارگيري روش و افكار ديگران اقناع نميشوند؛ بنابراين، اينجاست كه بحث ايثار و از خودگذشتگي گروهها پيش ميآيد كه حتي با حق بودن كلام و فكر خودشان، اما براي رسيدن به امر والاتر و مهمتري، يعني همان وحدت در جامعه، از موضع خود گذشته و ايثار ميكنند؛ در اين صورت است كه وحدت در عين كثرت پديد ميآيد و نظر گروهها نيز به صورت 50 يا 60 درصدي تأمين ميشود.
براي رسيدن به اين وحدت، ضروري است به دنبال علل وجودي آن در سالهاي روشن عمر انقلاب و حتي پيش از آن باشيم.
آنچه وحدت در عين كثرت را در ايران اسلامي ايجاد كرده و انقلاب را پيش برد، وجود «توحيد» و «خداترسي» در بين مسئولان و جامعه بوده است؛ حقگرايي ـ كه لازمه توحيد است ـ اساس وحدت در جامعه ايران اسلامي شده است، اما وحدتي كه آغاز و پايان آن توحيد باشد؛ نه آنكه ابتدايش توحيد بوده و انتهايش به غير آن ختم شود. بنابراين، همواره بايد برآيند كار مد نظر قرار گيرد، نه آغاز آن. بايد قالب كار، توحيدي و خط امام باشد، نه آنكه خط امام و توحيدي بودن، مبدأ حركت؛ چراكه در اين صورت، افرادي از همان آغاز كار از گردونه انقلاب حذف ميشوند و در عمل مباحثي چون ردصلاحيتها پيش ميآيد و تا جايي پيش ميرود كه حتي افراد موجود در چهارچوب نظام را ناراحت و ناراضي ميكند.
اكنون در اين اوضاع و براي رسيدن به وحدت، بايد به گفتمان امام بازگشته و اصول آن پير سفركرده را بازخواني كنيم و نصبالعين خود قرار دهيم.
پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، گروههاي بسياري با شاه مبارزه ميكردند؛ مجاهدين خلق و ليبرالها از يك سو، ماركسيستها از سوي ديگر و نيروهاي انقلابي و اسلامي حول محور امام نيز از سوي ديگر با شاه و استبداد مبارزه ميكردند. در بين نيروهاي انقلابي و اسلامي، عدهاي ماركسيستها را كافر ميدانستند و عقيده بر ارتباط با آنها نداشتند، اما اصولي كه حركت بر پايه آن شكل گرفت، جداسازي افراد بر مبناي عقايد و افكارشان براي رسيدن به نوعي وحدت بوده؛ بنابراين، حساب برخي كه خدا و معاد را قبول داشتند، اما از راه ماركسيسم وارد مبارزه با شاه شده بودند، از خود معتقدان به ماركسيسم جدا شد و حتي برخي از مبارزان انقلابي نيز دوستي خود با اين عده را كه از درون زندان آغاز شده بود، ادامه داده و گاه به نتايج خوبي هم رسيدند.
البته آنان اصل توبه و بازگشت را هم از نظر دور نداشته بودند. امام راحل هم كه محور مبارزه انقلابيون با شاه بودند، انقلاب را با وحدت همه گروههاي ناراضي از وضع موجود هدايت نمودند، اما هيچگاه درباره گفتمان اسلام، تساهل به خرج ندادندف اما در ارتباط با گروهها و افراد از خود تساهل نشان دادند، با اين رويكرد قرآني امام توانست وحدت را در جامعه ايران ايجاد كند؛ كاري كه در طول ساليان كسي موفق به ايجاد آن نشده بود و به اين ترتيب و پس از پيروزي انقلاب نيز دفاع مقدس و بحرانهاي ديگري كه هر كدام براي سقوط يك نظام نوپا كفايت ميكرد را به سرانجام رساندند و با محوريت وحدت جامعه، تمام تهديدها را به فرصت تبديل كردند.
اكنون براي گذر از اين گردنه و گام نهادن در مسير توسعه، نياز به بازگشت به گفتمان امام راحل داريم تا حول همان اصول وحدتآفرين و انقلاب راه خود را ادامه دهد.