روحانينژاد، خبرنگار صدا و سيما در وبلاگ خود نوشته است:
ديشب رئيسجمهور از معلمان نمونه کشوري، تجليل و لوح سپاس به آنان اهدا کرد. ديدار جالبي بود و حاشيههايي داشت؛ يکي اين که فهرست مطالبات بلند بالايي از درخواستهاي معلمان سراسر کشور تهيه شده بود که خانم زهره مير سپاسي همکار گراميام، گوينده خوب خبر بيست و يک شبکه اول که خود به عنوان مدير نمونه مرکز تربيت معلم تهران انتخاب شده است، آن را در حضور رئيسجمهور خواند. گمان کنم زياد نبود، ولي اگر تمام بودجه کشور هم براي تحقق آنها اختصاص داده ميشد، هنوز چيزهايي باقي ميماند.
دوم اين که رئيسجمهور طبق معمول از ادبيات ويژه خود استفاده کرد و حسابي به معلمان حال داد و در جايي گفت: يکي از انگيزههايي که من به لايحه جامع خدمات کشوري رضايت دادم، جامعه فرهنگيان بود، چون در آن پيچيدگيهايي ايجاد شده است که پدر دولت در مياد. در جاي ديگري در توصيف اهميت جايگاه تربيت معلم در نظام آموزشي کشور گفت: البته آنچه درباره تربيت معلم گزارش ميدهند، درست نيست و برخي جاها تنها يک نام است و من نميخواهم اسم باشد، بلکه بايد محتوا يعني تربيت معلم باشد! انجام بدهيد در اين صورت بنده احمدينژاد با افتخار حاضرم از پنج يا شش ساعتي که شبها ميخوابم، يک ساعت کم کنم، خدا شاهد است اين را درست ميگويم و بيايم آنجايي که تربيت معلم است، شبها نظافت کنم! اين جمله رئيسجمهور شور و شوقي به معلمان داد که لحظاتي کف زدند و البته من را هم به گونه ديگري خوشحال کرد، چون فکر نميکردم ايشان حتي چهار ساعت هم در شبانه روز بخوابد و البته کمي از نگرانيام درباره بي خوابي آقاي احمدينژاد کاسته شد!
نکته ديگر حاشيه اين ديدار، موافقت رئيسجمهور با اعزام معلمان نمونه با همسرشان به حج عمره و همچنين تحويل يک دستگاه خودرو پرايد است که البته اين هدايا پيشتر استادان نمونه دانشگاهها را شامل شده است و با وجود خويشاوندي سببي نزديک رئيس کارخانه خودروسازي سايپا با جناب علي احمدي، وزير آموزش و پرورش، تصور اين است که عملي شدن سريع اين درخواست دور از انتظار نيست. من به يکي از معلمان نمونه گفتم، اگر من جاي رئيسجمهور بودم ميگفتم اجازه بدهيد اول شايعه غيرشرعي بودن حقوق سه ماه تعطيلي معلمان را برطرف کنيم بعدا به حسابهاي ديگر برسيم!
نکته ديگر عکس يادگاري آخرکار معلمان نمونه با رئيسجمهور بود. حساب کنيد در يک جايگاه ده متري حدود دويست نفر ميخواستند با رئيسجمهور عکس بگيرند. من با ديدن اين صحنه به ياد اتوبوسهاي مسافربري هند و پاکستان افتادم که علاوه بر آدمکوب شدن درون تا حد جر خوردن اتوبوس و لبريز شدن، در بدنه بيروني آن هم ميلههاي جاسازي شده که مسافران به آن آويزان ميشوند. اينجا هم فشار و تلاطم جمعيت باعث ميشد که عدهاي سرريز شوند و پايين بيفتند و از گوشه ديگري بالا بروند؛ شايد در عکس ديده شوند و البته جيغ و داد بانوان معلم نمونه!! هم سمفوني قضيه شد و گاهي کار به هوار و داد و بيداد ميکشيد و صدايي ميآمد که «اي خدا مُردم»! بي مروتها هل نديد!
از سوي ديگر، برادران و خواهران نمونه فکر جثه نحيف و کوچک دکتر احمدينژاد را هم نميکردند و اين بنده خوب و زحمت کش خدا و رئيسجمهور اين مملکت را در لابلاي خود چنان مشت و مال ميدادند که نه تنها کاپشن جابجا شد که کم مانده بود يقه پيراهن هم پاره شود و او هم مظلومانه لبخند ميزد و تسليم بود؛ خدا از همه قبول کند.
به مقام معلمان بزرگ شهيد چون مطهري، رجايي و باهنر احترام ميکنيم و به دست همه معلمان بوسه ميزنيم و هفته معلم را گرامي ميداريم. از بزرگمهر پرسيدند: چرا معلمت را بيش از پدرت احترام ميکني؟ پاسخ داد: چون پدر زندگي دنيوي مرا سبب شده، ولي آموزگار مرا به زندگي جاويد رسانيده است.