دختر ثروتمند در دام وعده‌هاي جوان شيك‌پوش

او طبق وعده‌اش و به تنهايي به خواستگاري من آمد و مادرم وخانواده‌ام هم او را پسنديدند. اين جوان بعد از جلسه خواستگاري گفت: ما براي ازدواج رسم و رسوم خاصي داريم كه يكي از آنها خريد هديه گرانقيمت براي يكديگر است. من اين انگشتر را براي تو خريده ام تا بداني چقدر تو را دوست دارم.
کد خبر: ۱۴۳۸۴۲
|
۰۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۰ 23 January 2011
|
5456 بازدید
تهران امروز: روياي تبديل شدن به خوشبخت ترين زوج دنيا دختر جوان به كابوس تبديل شد. به گزارش خبرنگار ما از دادسراي شميرانات اين پرونده با شكايت دختري جوان در اين دادسرا به جريان افتاد.

اين دختر25ساله كه ساكن محله تجريش تهران است با حضور در شعبه اول بازپرسي اين دادسرا با طرح شكايتي گفت: تازه از مركز خريد تجريش بيرون آمده و كلي خرت‌وپرت خريده بودم و مي‌خواستم تاكسي دربست بگيرم و به خانه بروم.يك مرتبه يك اتومبيل گرانقيمت مقابل من توقف كرد و جواني شيك‌پوش با سر و وضعي مرتب از آن پياده شده، به من نزديك شد و با احترام خاصي گفت: خانم من مطلبي را مي‌خواستم به عرض شما برسانم. بنده از مدت‌هاست شما را زير نظر گرفته و مي‌خواهم خدمت شما عرض ادبي كنم. حقيقت ماجرا اين است كه من دورادور عاشق شما شده‌ام و مي‌خواهم اگر اجازه بفرماييد به قصد ازدواج چند وقتي مزاحم شما باشم.

وقتي از اين مرد جوان موقعيت خانوادگي و شغلي‌اش را پرسيدم او گفت: بنده مديرعامل فلان شركت در جاده مخصوص كرج هستم و سال‌هاست خانواده‌‌ام براي اقامت دائم راهي اروپا شده‌اند. خود من هم تازه به ايران آمده‌ام و مي‌خواهم چند وقتي اينجا بمانم و حساب‌هاي شركت را راست و ريس كنم و با دختري كه اگر قسمت باشد كه شما هستيد، ازدواج كرده و به همراه او براي هميشه به اروپا بروم و در آنجا زندگي كنم. اين مرد از من شماره تماسي را خواست و من هم قبول كرده و شماره‌اي بين ما رد و بدل شد.

ابتدا ارتباط بين ما تلفني بود و اين مرد مدام از زيبايي‌ها و جاذبه اروپا صحبت مي‌كرد و مي‌گفت زندگي‌اي براي تو فراهم مي‌كنم كه همه دوست و فاميلت حسرتت را بخورند. من كه حسابي با اين حرف‌ها خام شده و تحت تاثير قرار گرفته بودم ارتباطم را با او بيشتر كرده و چند بار هم به كافي شاپ و رستوران‌هاي گرانقيمت رفتيم و حسابي پول خرج كرديم. آقاي بازپرس من پدر ندارم و او سال‌هاست فوت شده اما خانواده ما خانواده ثروتمندي است و پول و پله زيادي داريم. حدود 3 ماه از اين رابطه گذشته بود كه يك‌روز اين جوان به من گفت به زودي به خواستگاريم خواهد آمد.

او طبق وعده‌اش و به تنهايي به خواستگاري من آمد و مادرم وخانواده‌ام هم او را پسنديدند. اين جوان بعد از جلسه خواستگاري گفت: ما براي ازدواج رسم و رسوم خاصي داريم كه يكي از آنها خريد هديه گرانقيمت براي يكديگر است. من اين انگشتر را براي تو خريده ام تا بداني چقدر تو را دوست دارم.

او كادويي را از كتش درآورده و انگشتري سنگين و بسيار درخشنده را از داخل آن درآورده و آن را درانگشتم انداخت.

من هم كه مي‌خواستم اين اقدام او را تلافي كنم همان‌روز با او به بازار طلا رفته و به انتخاب او يك انگشتر دو ميليون توماني براي او خريده و در دستانش انداختم تا با هم نامزد كرده باشيم. آن روز، روز خيلي خوبي بود او مدام براي من از آينده‌مان صحبت مي‌كرد و وعده آينده‌اي طلايي را به من مي‌داد و مي‌گفت تو خوشبخت‌ترين دختر دنيا هستي كه پسري مثل من به پستت خورد.

آن روزغروب بعد از خوردن غذا در يك سفره‌خانه سنتي، از هم جدا شديم اما وقتي به خانه رسيدم و با او تماس گرفتم تا از حالش باخبر شوم متوجه موبايل خاموش او شدم.

ابتدا قضيه را تصادفي دانسته و چند ساعت بعد دوباره با تلفن همراه او تماس گرفتم اما اين تلفن هيچ‌وقت روشن نشد. فردا كه از اين قطع تماس به شك افتاده بودم انگشتري را كه او برايم خريده بود به طلافروش سر خيابان‌مان بردم و تازه فهميدم اين طلاي گرانقيمت! يك انگشتر بدلي 20 هزارتوماني است كه فقط خوب رنگ و لعاب داده شده است. دختر جوان كه مي‌گريست با اين شكايت از دادسرا خارج و مرد شيك‌پوش تحت پيگرد قانوني قرار گرفت.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟