ایران: معماي زندگي پررمز و راز يك مرد كه سالها با شناسنامه و هويت مرد ديگري زندگي كرده بود 20 سال پس از مرگش، وحشتناكترين كابوس زندگي همسر و چهار فرزندش شده است.
اين در حالي است كه با شكايت صاحب اصلي شناسنامه، مدارك شناسايي فرزندان وي با حكم دادگاه باطل شده است.
حالا خانواده اين مرد كه با شناسنامه مردي به نام محمد يزديان، متولد 1333 و اهل اردستان ازدواج كرده و پس از 10 سال زندگي مشترك نيز جان سپرده در شوك عجيبي به سر ميبرند و نميدانند هويت واقعي اين مرد چه بوده و در زندگي اسرارآميزش چه گذشته است.
همسر50 ساله اين مرد كه 10 سال در كنار شوهرش زندگي كرده و از او صاحب چهار فرزند شده، از اين كه هيچ چيز از گذشته شوهرش و خانواده او نميداند بشدت در رنج و عذاب است. چهار فرزند اين خانواده هم از بيهويتي خود و گذشته مرموز پدرشان بشدت در رنج و عذابند و نميدانند چرا او سالها هويت و چهره اصلي خود را پشت نقابي مخفي كرده و همه اسرار زندگياش را با خود برده است.
حميده، همسر 50 ساله مرد ناشناس كه همراه دختر جوانش به دفتر روزنامه ايران آمده و از گروه جويندگان عاطفه تقاضاي كمك داشت در تشريح ماجراي زندگي عجيبش گفت: سال 60، دختري 22 ساله بودم كه از طريق يكي از اهالي محل با مرد جواني به نام «محمد يزديان» آشنا شدم كه آن موقع حوالي چهارراه وليعصر تهران در فروشگاه پوشاك كار ميكرد. پدرم پس از تحقيقات مختصري با ازدواجمان موافقت كرد و محمد به خواستگاريام آمد. اما به دليل اين كه تنها بود همگي بشدت تعجب كرديم اما محمد در پاسخ به سؤالات ما گفت: «10 ساله بودم كه پدرم فوت كرد. يك سال بعد هم مادرم به رحمت خدا رفت و سرپرستي من و خواهرم را عمويمان برعهده گرفت، اما چند سال بعد راهي تهران شدم و ديگر از هيچكدامشان خبر ندارم.»
يك سال بعد از ازدواج خيلي ساده، خداوند پسري به ما هديه كرد كه نامش را اصغر گذاشتيم. يك سال بعد هم دخترم مريم به دنيا آمد. مدتي بعد هم شوهرم در سازمان آب استخدام شد. طي چند سال بعدي زندگيمان نيز خداوند دو دختر ديگر به نامهاي كبري و رقيه به ما داد. رقيه يك ساله شده بود كه شوهرم هنگام كار از روي داربست سقوط كرد و جان باخت. با شنيدن خبر مرگش غم دنيا وجودم را فراگرفت. چرا كه نميدانستم با چهار بچه قد و نيم قد چه كنم. اما هر چه بود با توكل به خدا و حقوق اندكي كه از بيمه شوهرم ميگرفتيم براي بچهها هم پدر شدم و هم مادر. بنابراين با سختي و بدبختي فراوان آنها را بزرگ كردم.
دخترم مريم حدود 8 سال قبل ازدواج كرد. چند سال بعد از آن پسرم كه به سن سربازي رسيده بود براي گرفتن معافيت اقدام كرد. براي اين كار مجبور بود به زادگاه پدرش «اردستان» برود. اما متأسفانه گرفتاريهاي ما از همان جا شروع شد. چرا كه پس از بررسي وضعيت شناسنامه و مدارك هويتياش به پسرم گفته شد پدرش زنده است و نميتواند معافي بگيرد. اما پسرم با تعجب گفته بود: پدرش سال 70 فوت كرده و تمام مدارك مربوطه را نيز ارائه كرده بود.
با اين حال به او گفته بودند براي بررسي و پيگيري ماجرا بايد به اداره ثبتاحوال شهرري مراجعه كند. البته پسرم همان سال معاف شد. اما چندي بعد در حالي كه فكر ميكرديم مسئولان ثبتاحوال اشتباه كردهاند وقتي پسرم براي دريافت كارت ملياش مراجعه كرد اين بار در كمال ناباوري پي برد شناسنامهاش باطل شده و نميتواند كارت ملي بگيرد.
پسرم وقتي با ناراحتي و افسردگي اين موضوع را با من مطرح كرد بلافاصله براي پيگيري ماجرا به اداره ثبتاحوال رفتم. اما با شنيدن حقايق تلخ زندگي شوهرم بشدت شوكه شدم. چرا كه به من گفتند شوهرم با شناسنامه فرد ديگري زندگي ميكرده است!
در جريان بررسي پرونده قضايي نيز قاضي دادگاه اسلامشهر كه حكم ابطال شناسنامه فرزندانم را صادر كرده بود، گفت: «محمد يزديان – صاحب اصلي شناسنامه – زنده است. البته او سال 1355 شناسنامهاش را گم كرده و همان سال هم المثني گرفته بود. اما مشخص نيست شناسنامه وي چگونه به دست شوهر شما افتاده و با آن سالها زندگي كرده است؟ ضمن اينكه صاحب اصلي شناسنامه كه خود متأهل و داراي چند فرزند است به محض اطلاع از سوءاستفاده صورت گرفته از شناسنامهاش با مراجعه به دادگاه اسلامشهر خواستار ابطال شناسنامه فرزندان شما شده است!»
زن دل شكسته ادامه داد: با شنيدن اين حرفها براي پيگيري بيشتر موضوع و حل معضلات جدي زندگي فرزندانم به اداره ثبتاحوال رفتيم كه همان جا شناسنامههاي چهار فرزندم را مقابل چشمانمان باطل كردند. البته چند بار نيز به نشاني محل زندگي محمد يزديان واقعي مراجعه كرديم اما موفق به يافتن و صحبت با او نشديم. ضمن اينكه هيچ اطلاعي از وضعيت خانوادگي شوهر مرحومم نداريم. حالا هم با مشكلات فراواني روبهرو هستيم. چرا كه چهار فرزندم بدون شناسنامه و هويت در اين شهر زندگي ميكنند. از سوي ديگر پسر بزرگم كه ازدواج كرده و صاحب يك دختر 10 ماهه است هنوز نتوانسته براي فرزندش شناسنامه بگيرد.
همچنين نميتواند شغلي براي خودش دست و پا كند. همسرش نيز از اين وضعيت به ستوه آمده و بچه را برداشته و به خانه پدرش رفته است و خواستار رسيدگي فوري و حل اين ماجرا است. دخترم مريم نيز با شوهرش اختلاف پيدا كرده و به خانه ما برگشته است. چرا كه به خاطر نداشتن شناسنامه نميتواند بچهدار شود. همين موضوع نيز مشكلات ديگري براي همه ما و شوهرش به وجود آورده است. دختر ديگرم نيز سه سال قبل نامزد كرده اما به دليل اينكه شناسنامه ندارد نميتواند ازدواج كند و به خانه شوهر برود. اين در حالي است كه پدرشوهرش پيغام فرستاده اگر تا عيد نوروز تكليفش مشخص نشود نامزدي را به هم خواهد زد چرا كه3 سال انتظار كافي است!
دختر كوچكم هم كه در خانه است نه ميتواند ادامه تحصيل دهد و نه ميتواند كاري انجام دهد. او نيز همانند من و ساير بچهها به آتش اشتباه پدر مرحومش ميسوزد. حالا هم ماندهايم با اين همه مشكلات تك و تنها و بيهيچ ياوري چه كنيم. باور كنيد براي دريافت شناسنامه بچهها 4 سال تلاش كردهايم اما هنوز هم به جايي نرسيدهايم. از طرف ديگر به خاطر اينكه 10 سال با مردي زندگي كردم كه حتي نميدانم اسم واقعياش چه بوده، از كجا آمده و خانوادهاش چه كساني بودهاند در شوك هستم.حالا هم از شما ميخواهم با چاپ عكس شوهر مرحومم ما را در يافتن هويت واقعي او و فرزندانم كمك كنيد. از تمام افرادي هم كه شوهرم را ميشناسند يا از هويت واقعي و خانوادهاش اطلاعي دارند تقاضا دارم اطلاعاتشان را با ما در ميان بگذارند تا شايد گوشهاي از مشكلات ما حل شود و از اين برزخ رهايي يابيم.