بهاريه هاي شاعران؛

شعرهایی از بهار و شاید زخمی ترین بهار...

کد خبر: ۱۵۴۷۲۰
|
۲۹ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۴:۲۹ 20 March 2011
|
5424 بازدید
سرویس فرهنگی «تابناک» ـ عبدالرحیم سعیدی راد از شعرای معاصر، مجموعه ای از بهاریه های شاعران متأخر و متقدم فارسی زبان را جمع آوری نموده که به شرح زیر تقدیم حضور می شود:

آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب
با صد هزار زينت و آرايش عجيب
شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود
گيتي بديل يافت شباب از پي مشيب
چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد
لشگرش ابر تيره و باد صبا نقيب
نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب
آن ابر بين كه گريد چون مرد سوگوار
و آن رعد بين كه نالد چون عاشق كثيب
خورشيد ز ابر تيره دهد روي گاه گاه
چونان حصاريي كه گذر دارد از رقيب
يك چند روزگار جهان دردمند بود
به شد كه يافت بوي سمن را دواي طيب
باران مشك بوي بباريد نو بنو
وز برف بركشيد يكي حله قصيب
گنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت
هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب
لاله ميان كشت درخشد همي ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضيب
بلبل همي بخواند در شاخسار بيد
سار از درخت سرو مر او را شده مجيب
صلصل بسر و بن بر با نغمه كهن
بلبل به شاخ گل بر بالحنك غريب
اكنون خوريد باده و اكنون زييد شاد
كه اكنون برد نصيب حبيب از بر حبيب
* رودکی سمرقندی


ز كوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مددخواهي چراغ دل‌ برافروزي
چو گل گر خرده‌اي داري خدا را صرف عشرت كن
كه قارون را غلط‌ها داد سوداي زراندوزي
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است
كه زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيافشاني
به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
چو امكان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزي و بهروزي
طريق كام بخشي چيست ترك كام خود كردن
كلاه سروري آن است كز اين ترك بر دوزي
سخن در پرده مي‌گويم چو گل از غنچه بيرون آي
كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
ندانم نوحه قمري به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمي دارد شبان‌روزي
مي‌اي دارم چون جان صافي و صوفي مي‌كند
* حافظ

بر چهره گل نسيم نوروز خوش است
در صحن چمن روي دلفروز خوش است
از دي که گذشت هر چه گويي خوش نيست
خوش باش و ز دي مگو که امروز خوش است
* خیام

بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
 ز سوسن بشنو اي ريحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرين همي‌پرسد که چون بودي در اين غربت
همي‌گويد خوشم زيرا خوشي‌ها زان ديار آمد
سمن با سرو مي‌گويد که مستانه همي‌رقصي
به گوشش سرو مي‌گويد که يار بردبار آمد
بنفشه پيش نيلوفر درآمد که مبارک باد
که زردي رفت و خشکي رفت و عمر پايدار آمد
همي‌زد چشمک آن نرگس به سوي گل که خنداني
بدو گفتا که خندانم که يار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگي به ره بري چو تيغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنيا بنه ترکان زيبارو
به هندستان آب و گل به امر شهريار آمد
ببين کان لکلک گويا برآمد بر سر منبر
که اي ياران آن کاره صلا که وقت کار آمد
* مولانا جلال الدين (مولوی)

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگ‌های سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند
حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟
* قیصر امین‌پور

۱
با شيطنتي درخت را پير كشيد
یک کوچه بن بست به تصوير كشيد
نوروز، ميان بوم نقاشي خود
تقويم دل مرا پر از تير كشيد
۲
در هر وجب از خاك تو را مي جويد
چون دشت عطشناك، تو را مي جويد
نوروز رسيد و باز دلتنگ توام
دلتنگ‌ترين تاك تو را مي جويد
۳
اينجا همه درخت‌هامان بيدند
لبخند و بهار بي تو در تبعيدند
بي روي تو لحظه لحظه‌هامان مرگند
با تو همه ثانيه‌هامان عيدند
* عبدالرحيم سعيدي راد

بهار حرف کمی نیست ما نمی فهمیم
زبان تازه تقویم را نمی فهمیم
درخت پا شد و زخم زمین مداوا شد
هنوز چیزی از این حرف ها نمی فهمیم
چرا از آب نگفتن؟ چگونه نشکفتن؟
چگونه این همه اعجاز را نمی فهمیم
نشسته بر سر هر کوچه یک تذکّر سبز
دلا! قبول نداریم، یا نمی فهمیم؟
نگاه باغ، پر از بازی پرستوهاست
دل عبور نداریم تا نمی فهمیم
زمان، زمان بروز صفات باران است
چگونه باز نگوییم ما نمی فهمیم
*محمدعلی شیخ الاسلامی

دل باغ تا سبزه را آرزو کرد
بهار آب و آیینه را رو به رو کرد

زمین را در اطراف باران رهانید
تن خسته ی خاک را زیر و رو کرد

تشر زد به تالاب های زمینگیر
دل قطره ها را پر از جستجو کرد

خیابان پر از خلوت و خامشی بود
خم کوچه ها را پر از های و هو کرد

نگاهم پی خواهشی سبز می رفت
بهار آمد و با دلم گفتگو کرد

مرا با صدای تر آبها خواند
مرا با دل خسته ام رو به رو کرد

چنان با من از مرگ آلاله ها گفت
که روحم تب مرگ را آرزو کرد
*سلمان هراتی

دو کوچه بالاتر از تماشا بهار شد بال و پر تکاندم
نماند از این خانه جز غباری و خانه را آن قدر تکاندم
و چشم ها را دوباره شستم و مثل ماهی از آب رستم
و سقف دل را سپید کردم و فرش جان را سحر تکاندم
نفس تکانی نکرده بودم چه بی هیاهو نفس کشیدم
جگر تکانی شنیده بودی؟ صدف شکستم جگر تکاندم
پر از شکوفه ست شانه هایم میان توفان و باد و باران
به دامنم ریخت یک جهان جان چو شانه را بیشتر تکاندم
لباس چرک نگاه خود را ز مردم دیده دور کردم
چه سخت بود این نظرتکانی به چوب مژگان نظر تکاندم
پرم شکستند پر کشیدم دلم شکستند دل سپردم
سرم بریدند خنده کردم سرم بریدند سر تکاندم
نه چپ نوشتم نه راست خواندم نه شرق گفتم نه غرب رفتم
تهی ست از هرچه جز بهاران دلی که از خشک و تر تکاندم
*عليرضا قزوه

 ناگهان
شیشه های خانه بی غبار شد
آسمان نفس کشید
دشت بی قرار شد
بهار شد!
*سعيد بيابانكي

از سیم خاردار
بر موج انفجار
اینک رسیده ست
زخمی ترین بهار
...
غیر از گدازه نیست
جز خون تازه نیست
این لکه های سرخ
بر روی شاخسار
...
از بوی نفت، گیج
بر پیکر خلیج
هر سو نشسته است
یک فوج لاشخوار
...
امواج بیم گشت
دُرّ یتیم گشت
در دامن عدَن
هر دُرّ آبدار!
...
آل سعود؟ نه
آل یهود...؟ نه
شیطان وحشی اند
این قوم نابکار
...
ای دست انتقام
وقت است از نیام
باری برآوری
طوفان ذوالفقار!
* محمد رضا تركي
اشتراک گذاری
برچسب ها
داریک موبایل صفحه خبر
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# ترامپ # قیمت طلا # کالابرگ # یمن # مذاکره ایران و آمریکا # قیمت سکه # مسکن ملی
الی گشت
نظرسنجی
کدام دولت عملکرد بهتری داشته است؟