تقاضاي زنداني آزادشده از مسئولان ثبت احوال

با خوشحالي به اداره ثبت احوال رفتم و تحويل دادم تا شناسنامه برايم صادر شود. اما بعد از سه ماه دوندگي وقتي به من گفتند حالا بايد برگه انحصار وراثت را بياورم احساس كردم دنيا دور سرم مي‌چرخد. باورم نمي‌شد بعد از سه ماه دوندگي و پيگيري همچنان در نقطه صفر بودم.
کد خبر: ۱۵۶۴۲۳
|
۱۶ فروردين ۱۳۹۰ - ۰۹:۱۷ 05 April 2011
|
3542 بازدید
ایران: مرد زنداني كه پس از 14 سال حبس با كمك گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران و مردم نيكوكار آزاد شده بود براي تشكيل زندگي و ازدواج چشم اميد به مسئولان سازمان ثبت احوال كشور دوخته است.

احمد – 40 ساله- شامگاه 19 دي 89 پس از تحمل سال‌ها رنج و مشقت و گذراندن روزها و شب‌هاي رنج‌آور زندان، در اوج ناباوري با لطف خدا و دستان پرمهر مردم نيكوكار رها شده و در هواي آزاد نفس كشيد.

او صبح روز بعد از آزادي در حالي كه همچنان شوكه بود به دفتر روزنامه آمد و با اين كه برق اميد به زندگي در چشمانش موج مي‌زد همچنان نگران بود و مي‌گفت حالا كه آزاد شده‌ام نمي‌دانم بايد چه كنم؟ كجا بروم؟ من كه محل زندگي و پولي ندارم وبيكارم. مگر مي‌شود با اين همه مشكلات زندگي كرد.

با اين حال مردم نيكوكار و مهربان، احمد را تنها نگذاشته و بارديگر دستشان را تكيه‌گاهي كردند براي بلندشدن اين مرد تنها از ميان خاكسترهاي نااميدي.
بالاخره نيز شغل مناسبي براي او در شيراز پيدا شد.

از سوي ديگر مرد رها شده از بند پس از ملاقات با فاميل و آشنايان در روستاي زادگاهش تصميم به ازدواج گرفت تا با يافتن نيمه گمشده‌اش، بقيه عمرش را در كنار او زندگي كند. اما احمد براي تحقق اين آرزويش نياز به شناسنامه داشت. شناسنامه‌اي كه سالها قبل گمش كرده بود.

احمد مي‌گويد: «از سه ماه پيش كه آزاد شدم براي دريافت شناسنامه به محل تولدم در شهرستان اليگودرز رفتم. وقتي به اداره ثبت احوال رفتم مدارك زيادي از من خواستند كه بايد تهيه مي‌كردم. من هم با هزار بدبختي آنها را تهيه كردم. فتوكپي شناسنامه پدرم كه سالها قبل فوت كرده و ساير مداركي كه يافتن هر كدام از آنها هفته‌ها طول كشيد و سختي فراواني هم داشت. بالاخره تمام مدارك را آماده كردم. استشهاد محلي و دهها نامه و گواهي و... كه پاسگاه اليگودرز و شوراي شهر نيز تأييدش كردند. بعد هم با خوشحالي به اداره ثبت احوال رفتم و تحويل دادم تا شناسنامه برايم صادر شود. اما بعد از سه ماه دوندگي وقتي به من گفتند حالا بايد برگه انحصار وراثت را بياورم احساس كردم دنيا دور سرم مي‌چرخد. باورم نمي‌شد بعد از سه ماه دوندگي و پيگيري همچنان در نقطه صفر بودم.

در صورتي كه من براي مسئولان مربوطه توضيح داده بودم كه پدر و مادرم سالها قبل مرده اند و من هيچ خواهر و برادري ندارم و تنها بازمانده پدرم نيز عموي پيرم است كه در اصفهان زندگي مي‌كند. او هم حاضر است شهادت بدهد كه من تنها فرزند پدرم هستم.

حالا هم نمي‌دانم چه كنم و خسته شده‌ام. از يك طرف با دختردايي‌ام نامزد شده، قرار ازدواج گذاشته و قول داده بودم در تعطيلات عيد عقدش كنم. از طرفي به فرد نيكوكار كه برايم كار پيدا كرده تعهد داده بودم با شناسنامه‌ام به شيراز مي‌روم تا مقدمات كارم فراهم شود. اما حالا تمام برنامه‌هاي زندگي‌ام به هم خورده و مي‌ترسم همه رؤياهاي شيرينم را از دست بدهم. بنابراين از مسئولان ثبت احوال كمك مي‌خواهم!
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟