ملت ما: بسكتباليست 20 ساله آمریکايي همتيميش را بخاطر حسادت از پاي درآورد.
5 مارس 2011 ميلادي (14 اسفندماه سال جاري) ماموران پليس كايوهوكا در جريان جنايت مرگباري قرار گرفتند. زماني كه ماموران پليس اين ايالت پا به صحنه جنايت گذاشتند، با جسد پسر جواني روبرو شدند كه در استخر خانهاش به قتل رسيده بود. بررسيها نشان ميداد نيكلاس بر اثر خفگي در آب به كام مرگ فرورفته است. پدر و مادر قرباني در تحقيقات نخست به ماموران گفتند:
وقتي نيكلاس از بازي بسكتبال برگشت خيلي خوشحال به نظر ميرسيد؛ زيرا تيمشان برنده ميدان شده بود. با ديدن نيكلاس من و همسرم به ميهماني رفتيم اما وقتي برگشتيم او در خانه نبود. ابتدا تصور كرديم بيرون رفته است با تلفن همراهش تماس گرفتيم ولي صداي زنگ موبايلش از كنار استخر به گوش ميرسيد. همسرم به سرعت به سمت استخر رفت و پس از روشن كردن محوطه حياط با جسد نيكلاس مواجه شد كه روي آب شناور بود.
آنان در ادامه افزودند: نيكلاس تنها پسرمان بود و هرچه ميخواست برايش فراهم ميكرديم. وي سالها بود كه در تيم بسكتبال مدرسهشان به عنوان بهترين عضو تيم مدالها و جامهاي بزرگش را به دست آورده بود.
با ادعاهاي پدر و مادر قرباني، ماموران پليس دست به تحقيق زواياي پنهان پرونده زدند و متوجه شدند نيكلاس در مدرسه به خاطر بازي حرفهيي كه ارايه ميداده دوستان و دشمنان زيادي داشته است. بازجويي از دانشآموزان مدرسه كينگو سرنخهاي جديدي را در دست تيم تحقيق قرار داد و ماموران متوجه شدند، نيكلاس با يكي از دوستانش ارتباط بيشتري داشته است. پسر جوان در بازجوييها پرده از راز پنهان قتل نيكلاس برداشت و گفت: وي به تازگي با دختري آشنا شده بود كه ارتباط نزديكي با يكديگر داشتند ولي اين آشنايي به سرعت رو به سردي رفت و آنها مدام با يكديگر مشاجره داشتند.
با اين اطلاعات پليس كايوهوكا دستگيري دختر جوان را در دستور كار خود قرار داد. ماموران در عين ناباوري ديدند كه دختري با چنين مشخصاتي وجود خارجي نداشته و احتمالا ساخته ذهن ريگان، دوست نيكلاس است. وقتي ريگان به خاطر دروغپردازيهايش دستگير شد در بازجوييها به جرم خود اعتراف كرده و پرده از قتل مرگبار نيكلاس برداشت.
او به ماموران گفت: نيكلاس پسري پرشور و هيجان بود و در هر كاري موفق ميشد. همه دوستش داشتند و ميخواستند با وي طرح دوستي بريزند اما هرگاه در بازيهاي تيمي افتخارآفرين ميشد ديگر به كسي توجه نميكرد. ما سالها با يكديگر دوست بوديم ولي نيكلاس هنگام برنده شدن كاملا مرا از ياد ميبرد و تنها به بردش فكر ميكرد. چندينبار از وي خواسته بودم تا مرا راهنمايي كند كه مانند خودش بتوانيم يك بازيكن حرفهيي شوم اما هميشه با پاسخهاي تمسخرآميزش روبرو ميشدم.
روز جنايت پس از اينكه جام قهرماني دوره مسابقات مدرسهيي را از آن خود كرد، بيتوجه به من سوار بر خودرويش شد و به سرعت دور شد. ميدانستم به خانه ميرود، خود را به آنجا رساندم. او هنگامي كه مرا ديد با نگاهي كنايهآميز گفت: ريگان من هرگز تصور نميكنم به گردپاي من برسي و شروع كرد به تمسخر همتيميهايش كه چگونه عقب ميمانند و وي با چه سرعت و استعدادي توپها را يكي پس از ديگري وارد سبد ميكرد. خسته شده بودم، ميخواستم از دست كنايههاي وي و پدر و مادرم راحت شوم به همين خاطر به سمت نيكلاس كه در آب در حال شنا كردن بود، شنا كردم و با فشار دستانم خفهاش كردم و به سرعت پا به فرار گذاشتم.