وطن امروز: پسر جوان برای ازدواج با دختر یک خانواده ثروتمند شرط عجیبی گذاشت. عروسخانم ماموریت داشت گاوصندوق پدر تاجرش را خالی کند و داماد در نقش پسری پولدار به خواستگاریاش بیاید.
اواسط بهمنماه سال گذشته بود که مرد تاجری به دادسرای ناحیه 10 تهران مراجعه کرد و پرده از سرقت 50 میلیونی برداشت. این مرد ثروتمند به بازپرس گفت: «برای یک پروژه تجاری میخواستم به یکی از کشورهای اروپایی سفر کنم به خاطر همین سراغ گاوصندوق خانگیام رفتم تا دلارهایم را بردارم، وقتی آن را باز کردم نمیتوانستم صحنهای را که میبینم باور کنم، 1500 دلار پول به همراه جواهرات زنم به ارزش 50 میلیون تومان به سرقت رفته بود».
وی افزود: هیچکس جز خانوادهام نمیدانند کلید گاوصندوق را در کجای خانه پنهان کردهام و در این مدت نیز هیچ دزدی به خانهمان نزده و مورد خاصی نداشتهایم».
وقتی تحقیقات از مرد تاجر نشان داد دزد میتواند در میان اعضای خانوادهاش باشد، همسر وی به افشاگری عجیبی دست زد که در آن دخترشان میتوانست عامل دزدی میلیونی باشد.
این زن گفت: دخترم از مدتی پیش به پسری به نام منصور علاقهمند شده است، الهام رفتارهای غیرعادی زیادی دارد و 2 روز پیش وقتی داشت با پسر جوان حرف میزد شنیدم میگفت که از اجرا شدن نقشه خوشحال است».
الهام خیلی زود پیش روی بازپرس قرار گرفت، ابتدا خود را بیگناه نشان میداد تا اینکه فهمید چارهای جز اعتراف ندارد و گفت: «پسری را خیلی دوست دارم و خواستهام به خواستگاریام بیاید، او هم مرا دوست دارد اما وضعیت مالی مناسبی ندارد، چون پدر من تاجر است و پولدار هستیم احساس کردیم هیچکس راضی به ازدواج ما نشود به خاطر همین نقشه سرقت را طراحی کردیم».
وی افزود: «4 ماه پیش بود که وقتی در میدان آزادی منتظر تاکسی بودم، منصور نزدم آمد، پسری خوشتیپ و خوشزبان بود، با اصرارش شمارهتلفن را گرفتم، وسوسه شدم با او تماس بگیرم و خیلی زود همدیگر را ملاقات کردیم».
الهام ادامه داد: «در این مدت من همه زندگیام را از سیر تا پیاز به منصور گفتم و او وقتی شنید پدرم تاجر است و خیلی پولدار هستیم، بهانه آورد که نمیتواند به خواستگاریام بیاید چرا که زندگی مرفهی ندارد و حتما پدرم مخالفت خواهد کرد. اصرار کردم با هم ازدواج کنیم. خیلی او را دوست دارم تا اینکه شرط گذاشت کمکش کنم از پدرم دزدی کند. میگفت پدرت پولدار است و اگر مقداری به وی برسد اتفاقی نخواهد افتاد و خواست با مقداری از پول دزدیای که به دست میآورد خودرویی بخرد و با یک سرمایه مناسب به خواستگاریام بیاید، پذیرفتم تا شرطش را انجام بدهم و کلید گاوصندوق را در اختیارش قرار دهم. میدانستم کلید را در کجا پنهان کردهاند. آن را برداشته و در غیاب پدر و مادرم منصور را به خانهمان کشاندم و او هم سرقتها را انجام داد و قرار شد همه اموال سرقتي را فروخته و به خواستگاریام بیاید».
با این اعترافات، داماد فریبکار تحت تعقیب قرار گرفت. «منصور» بعد از بازداشت در برابر بازپرس پرونده گفت: «وقتی فهمیدم الهام دختر یک تاجر پولدار است شرط سرقت را گذاشتم تا سرمایهای به دست آورم و قصد ازدواج با این دختر را نداشتم. پس از سرقت طلاها را به یک مالخر فروختم و قصد داشتم یک خودروی مدل بالا بخرم که دستگیرشدم».