ديدار شورانگيز مادر و فرزند پس از 42 سال

پس از اعلام خبر پيدا شدن فاطمه به خواهر و خانواده‌اش، مريم و فاطمه هفته گذشته در ميان انبوهي از بهت و ناباوري و با چشماني اشكبار، همديگر را در آغوش كشيدند.
کد خبر: ۱۶۴۱۹۱
|
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۰۸:۴۴ 12 May 2011
|
13126 بازدید
ایران: كابوس‌هاي تنهايي دختري كه در 15 سالگي به‌خاطر بيماري مادرش به بهزيستي سپرده شده بود، پس از 42 سال سرگرداني و دلتنگي پايان يافت و او در اوج ناباوري و با اشك شوق مادر و خواهرش را در آغوش كشيد.

«فاطمه» كه فرزند بزرگ يك خانواده است، در 15 سالگي به خاطر بيماري شديد مادرش بطور موقت به يكي از مراكز بهزيستي تهران سپرده شد. اما توفان حوادث ناگوار همه اعضاي خانواده‌اش را از هم جدا كرد. با اين حال «فاطمه» و خواهر كوچكترش «مريم» و مادر دلشكسته‌شان كه بي صبرانه مشتاق ديدار يكديگر بودند سال‌ها به‌جست‌وجو پرداختند و چند بار هم در يك قدمي ديدار قرار گرفتند اما هر بار به‌دليلي جدا ماندند.



حدود دو سال قبل «مريم» كه براي چندمين مرتبه جست‌وجو براي يافتن خواهر گمشده‌اش را آغاز كرده بود با خود فكر كرد شايد از طريق دادگاه بتواند به آرزويش دست يابد. به همين خاطر با مراجعه به شعبه 7 دادسراي شهرستان ري از بازپرس «دانشور» درخواست كمك كرد.

وي درباره ماجراي زندگي پرفراز و نشيب شان گفت: پدرم «حسن» اهل آذربايجان شرقي بود كه سال‌ها قبل همراه خانواده‌اش براي ادامه زندگي به جنوب تهران نقل مكان كرد. پدرم در جواني آهنگري مي‌كرد. تا اين كه يك روز بطور اتفاقي با خانواده‌اي آشنا شد كه اهل «آذرشهر» بودند و در منطقه دربند تهران زندگي مي‌كردند. پدرم وقتي با «سريه» دختر آن خانواده آشنا شد يك دل نه صد دل عاشقش شد و با او ازدواج كرد. هرچند مادرم دچار بيماري حواس پرتي بود و پزشكان توصيه كرده‌بودند نبايد ازدواج كند يا بچه‌دار شود!

با اين حال پدرم كه عاشقانه او را دوست مي‌داشت تمام مسئوليت‌هاي زندگي را تنهايي برعهده گرفت. آن طور كه مادرم مي‌گويد: نخستين فرزندشان يك پسر بود كه متأسفانه مدتي پس از تولد به دليل نامعلومي فوت كرد.

8 خرداد 1333 خواهر بزرگترم «فاطمه» به‌دنيا آمد. اول مرداد 1336 نيز خواهر ديگرم «زهرا» به جمع خانواده پيوست و چهار سال بعد هم من به‌دنيا آمدم. با اين‌كه پدر و مادرم در زندگي مشترك‌شان از نظر مالي هيچ‌كم و كسري نداشتند اما همه دوران زندگي ما به همين خوبي پيش نرفت و چرخ زمانه و دست تقدير، براي همه ما سرنوشت‌هاي ديگري رقم زد.

خوب يادم هست پنج ساله بودم كه مادرم بشدت بيمار شد و به همين خاطر نگهداري از 3 بچه قد و نيم‌قد برايش بسيار سخت شد. خواهر بزرگ‌ترم «فاطمه» كه آن زمان 15 سال داشت بازيگوش بود. «زهرا» هم مثل مادرم مشكل فراموشي داشت. درست در همين وضعيت نابسامان پدرم با شريكش به مشكل خورد و به خاطر مشكلات شديد مالي و از سر ناچاري «فاطمه» را بطور موقت به يكي از مراكز بهزيستي در جنوب تهران سپرد. اما آن روز وقتي به خانه بازگشت از شدت ناراحتي در خواب دق كرد و جان سپرد. بدين ترتيب من و «زهرا» مانديم و مادر بيمارمان!

از سويي در چنين شرايطي شريك پدرم با سوءاستفاده از وضعيت جسمي و روحي مادرم و به‌دليل اين‌كه مي‌دانست او قادر به گرفتن حق و حقوق خود و فرزندانش نيست تمام دارايي پدرم را با ناجوانمردي تصاحب كرد و به مكان نامعلومي گريخت.

در آن وضعيت بحراني يكي از بستگانم نگهداري از «زهرا» را برعهده گرفت. اما پس از مدتي و به‌دليل مشكلات فراوان او را به بهزيستي سپرد. از سوي ديگر دايي بزرگم وقتي از سرنوشت «زهرا» باخبر شد مسئوليت نگهداري از من و مادرم را برعهده گرفت.

وقتي بزرگ‌تر شدم، هميشه از بستگانم درباره مشكلات زندگي‌مان مي‌شنيدم اما به خاطر احترامي كه براي دايي و زن دايي‌ام قائل بودم، هيچ گاه به خودم اجازه نمي‌دادم در اين باره از آنها سؤالي بپرسم. بدين ترتيب من تحت سرپرستي دايي‌ام بزرگ شدم و در 14 سالگي به عقد يكي از خواستگارانم درآمدم.

در آن روزها با وجود اين كه مادر يك دختر و پسر شده بودم، اما با عشق و علاقه فراوان از مادر بيمارم نيز نگهداري مي‌كردم. البته از جست‌وجوي خواهرانم نيز غافل نبودم اما افسوس اثري از آنها نمي‌يافتم. تا اين كه پسر هشت ساله‌ام به خاطر يك اشتباه پزشكي در بيمارستان فوت كرد و غمگين و افسرده شدم. ضمن اين كه احساس مي‌كردم دو خواهرم فوت كرده‌اند و من نمي‌توانم آنها را بيابم! اما به رغم تمام فراز و نشيب‌هاي زندگي‌مان، چندي قبل يكي از بستگانم كه در بستر بيماري بود، قبل از مرگش گفت دو خواهرم زنده‌اند و تا آنجا كه اطلاع دارد، «زهرا» بعد از اقامت كوتاه در بهزيستي، به يك خانواده سپرده شده است. «فاطمه» هم چند سال قبل با يافتن خانواده پدري‌مان در جست‌وجوي ما بوده اما به نتيجه نرسيده است.

با شنيدن اين موضوع نور اميدي در دلم شعله‌ور شد و تصميم گرفتم به هر شكل ممكن خواهرانم را پيدا كنم. بنابراين به اداره ثبت احوال شهري كه پدرم به دنيا آمده بود ، رفتم اما كارشناسان پس از بررسي‌ها، گفتند سال‌ها قبل «فاطمه» كه خودش را معلم معرفي كرده بود، با مراجعه به اين اداره، براي يافتن خانواده گمشده‌اش كمك خواسته بود. اما به دليل اين كه هيچ نشاني از پدر و مادرش نداشت، به او كمكي نشد.

بدين ترتيب با دست خالي راهي تهران شده و به مركز بهزيستي محل نگهداري فاطمه رفتم اما افسوس كه آنجا خوابگاه دانشجويي شده بود و هيچ كس هم از سرنوشت مددجويان اطلاعي نداشت. بدين ترتيب به مراكز بهزيستي ديگر رفتم كه سرانجام به من گفته شد تمام پرونده‌هاي گذشته را تحويل بايگاني اداره پذيرش بهزيستي داده‌اند.

مسئولان اداره پذيرش نيز اعلام كردند در صورتي كه مشخصات دقيق شناسنامه‌اي خواهرانم را داشته باشم، مي‌توانند پاسخم را بدهند. سپس به اداره ثبت احوال مركزي رفتم. مسئول پاسخگويي نيز با ارائه مشخصات دقيق شناسنامه‌اي خواهرانم و همچنين كپي از عكس «فاطمه» گفت فقط با مجوز قضايي مي‌تواند نشاني خواهرم را در اختيارم قرار دهند.

بدين ترتيب بازپرس پرونده پس از شنيدن قصه پردرد و رنج اين زن، به كارآگاهان پليس مأموريت داد در اين باره تحقيق كنند. در همين حال «مريم» همزمان با پيگيري پرونده قضايي يافتن خواهرانش، از گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران نيز درخواست كمك كرد.

يافتن نشاني از فاطمه

همزمان با انتشار سرگذشت غم‌انگيز زندگي اين خانواده و خواهران گمشده، رد پاي فاطمه در بنياد فرهنگي- هنري فرش رسام عرب‌زاده پيدا شد. ژيلا رسام عرب‌زاده كه با اطلاع از موضوع شوكه شده بود، با تأييد حضور «فاطمه» در اين مؤسسه گفت: «فاطمه» قبل از اين كه تحت پوشش اين مركز قرار گيرد، زندگي سخت و پر دغدغه‌اي را پشت سر گذاشته بود اما حالا زندگي راحت و كار مناسبي دارد و همه او را دوست دارند. در حال حاضر نيز در خانه خانم «ژيلا فريدوني»- مدير آموزشگاه- زندگي مي‌كند.

فاطمه در خانه ما زندگي مي‌كند

دقايقي پس از اين تماس تلفني، خانم «فريدوني» كه از 11 سال قبل با جان و دل از «فاطمه» مراقبت كرده بود، در حالي كه از شنيدن خبر پيدا شدن خانواده فاطمه بشدت خوشحال بود، بلافاصله با ما تماس گرفت و گفت: به خدا قسم در اين مدت خيلي به دنبال خانواده «فاطمه» گشتم اما هيچ نشاني از آنها نيافتم. حالا هم خيلي خوشحالم اما از سوي ديگر نگرانم كه او دوباره زندگي ناآرامي را شروع كند. وي درباره زندگي گذشته «فاطمه» هم گفت: آن طور كه از «فاطمه» شنيده‌ايم، مدتي بعد از اين كه او به بهزيستي سپرده شده بود، زن و مردي او را به فرزندخواندگي پذيرفتند. اما چندي بعد «فاطمه» به خاطر رفتارهاي نامناسب پدر و مادرخوانده، از آنجا فرار كرد.

با اين حال «فاطمه» براي دومين بار به بهزيستي سپرده شد. اما دوباره بعد از مدتي به خانواده ديگري سپرده شد. ولي متأسفانه اعضاي آن خانواده نيز از وي بشدت كار مي‌كشيدند. انگار هر بار هم كه كارش را به خوبي انجام نمي‌داد به سختي كتك مي‌خورد. با وجود اين او چند سالي را با همين وضعيت در آن خانه دوام آورد ولي يك روز درحالي كه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود از آنجا هم فرار كرد و در حالي كه از شدت درد و ضعف به خود مي‌پيچيد نيمه جان خود را به پاركي در جنوب تهران رساند.

نگهبان پارك هم وي را به بهزيستي سپرد اما از همان موقع وي به خاطر اتفاقات تلخ و ناگوار زندگي‌اش دچار افسردگي شد. با وجود اين چندي بعد «فاطمه» با يكي از مددجويان بهزيستي ازدواج كرد كه حاصل زندگي مشتركشان يك پسر بود. اما زن بدشانس مدتي بعد به خاطر اختلاف‌هاي شديد از شوهرش جدا شد. او از سال 1364 نيز با هماهنگي مسئولان بهزيستي همراه يك گروه 15 نفري از مددجويان براي كاردرماني به بنياد فرهنگي و هنري فرش رسام عرب زاده سپرده شد. از آن پس همه مسئولان و هنرجويان به «فاطمه» علاقه خاصي نشان دادند و با او به مهرباني رفتار كردند.

چندي بعد زنده‌ياد رسام عرب‌زاده حضانت «فاطمه» و 4 تن ديگر از مددجويان را پذيرفت و براي آنها دفترچه بيمه درماني، شناسنامه و كارت ملي گرفت. تاكنون 3 تن از آنها ازدواج كرده‌اند. فاطمه نيز از 11 سال قبل با من و خانواده‌ام زندگي مي‌كند. به همين خاطر نمي‌خواهم از اين به بعد در زندگي‌اش با مشكل روبه‌رو شود. چرا كه او بيماري قلبي دارد و هيجان و ناراحتي او را از پا درمي‌آورد.» بعد از اين گفت‌وگو سرپرست «فاطمه» وقتي مطمئن شد خانواده او بسيار مهربان هستند و سال‌ها به دنبالش بوده‌اند با خيالي آسوده مقدمات ديدار آنها را فراهم كرد.

ديدار شورانگيز دو خواهر



پس از اعلام خبر پيدا شدن فاطمه به خواهر و خانواده‌اش، مريم و فاطمه هفته گذشته در ميان انبوهي از بهت و ناباوري و با چشماني اشكبار، همديگر را در آغوش كشيدند.
اشتراک گذاری
تور تابستان ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# دولت چهاردهم # اسماعیل هنیه # مسعود پزشکیان
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
پاسخ های رئیس جمهور پزشکیان در اولین نشست خبری را چطور ارزیابی می کنید؟