تابناک اجتماعی: غلامرضا تديني راد در خراسان نوشت:
در اولين ديدار، متوجه نگاه زيرچشمي محمود شدم و به همسرم گفتم: «اين دوست تو آدم درستي به نظر نمي رسد» اما او از اين حرف ناراحت شد و با لحني جدي پاسخ داد: من ومحمود يک روح هستيم در ۲بدن و به هيچ کس اجازه نمي دهم که اين طوري در مورد دوست جون جوني ام صحبت کند.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري نجفي مشهد افزود: محمود هر روز به ديدن شوهرم مي آمد و آن ها چند ساعتي داخل اتاق باهم سرگرم بازي هاي رايانه اي و استفاده از اينترنت بودند. من نسبت به اين رفاقت حسودي ام مي شد و خيلي دلم مي گرفت تا اين که کم کم به جمع آنها پيوستم و همراه آنها وارد دنياي اينترنت شدم. مدتي گذشت و محمود که خودماني شده بود به من ابراز عشق و علاقه کرد. با وجود آن که نمي خواستم به شوهرم خيانت کنم اما فريب حرف هاي دروغين او را خوردم و اسير هواي نفس شدم.
محمود هم وقتي لبخندهاي احمقانه ام را ديد با بهانه جويي از شوهرم فاصله گرفت و روابط آنها شکرآب شد.زن جوان اشک هايش را پاک کرد و افزود: پس از گذشت چند ماه، من که به حرف هاي دروغين محمود و وعده هاي شيطاني او دلخوش کرده بودم سر ناسازگاري گذاشتم و آن قدر شوهر بيچاره ام را عذاب دادم که به ناچار حاضر شد به طور توافقي طلاقم بدهد.
با وجود آن که جدايي از همسرم خيلي سخت بود و تحمل نگاه تحقيرآميز اطرافيان را نداشتم اما به پادرمياني هاي بزرگان فاميل توجهي نکردم و حتي شوهرم نيز چند بار تماس گرفت و خواهش کرد که زندگي مان را از سر بگيريم ولي دلم آن قدر سنگ شده بود که اشک هاي او را نديدم. محمود پس از ۵ماه با اين ادعا که نمي خواهد با خبر ازدواج مان، ديگران و به خصوص دوست قديمي اش را شوکه کند مرا به عقد موقت خود درآورد.
من يک سال به طور پنهاني و مخفيانه در عقد او بودم و در اين مدت همسر سابقم نيز با دختر عمويش ازدواج کرد و زندگي جديد براي خودش تشکيل داد.ولي محمود بعد از پايان دوره عقد موقت به وعده هايش عمل نکرد و بلايي به سرم آورد که مجبور شدم سکوت کنم و حرفي نزنم.
او مي گفت از تو فيلم ها و تصاويري در اختيار دارم که اگر يک کلمه حرف اضافي بزني به همه خواهم گفت اين فيلم ها در زماني که تو همسر دوستم بوده اي تهيه شده است. زن جوان گفت: من در شرايط بسيار بدي قرار گرفتم.
خانواده ام مرا طرد کردند و تنها اميد و پناهگاهي که دارم خانه خواهرم مي باشد. شوهرم چوب اعتماد بي جا به دوستش راخورد و من سرنوشتم را در آتش هوس هاي پليد سوزاندم و خاکستر کردم. مي خواهم به تمام زوج هاي جوان بگويم قدر زندگي خودتان را بدانيد و هرکسي را به حريم زندگي خصوصي خود راه ندهيد. من پشيمان و روسياهم و نگاه دوستان و آشناياني که مرا با انگشت اشاره به همديگر نشان مي دهند عذابم مي دهد.