تهران امروز: قاتلي كه پس از چهار سال فرار به افغانستان خود را به پليس معرفي كرده بود در دادگاه محاكمه شد.
مسعود متهم حاضر در دادگاه 12 مهرماه سال 84 بعد از به قتل رساندن جوانی به نام محسن با ضربات قمه از محل گريخته ولي چهار سال بعد خود را به ماموران معرفی كرد.
اين متهم پس از بازداشت به قتل اقرار كرده و پس از بازسازي صحنه براي وي قرار مجرميت صادر شد.
در جلسه محاكمه اين متهم كه ديروز صبح برگزار شد پدر و مادر محسن به عنوان ولی دم در جایگاه حاضر شدند و از دادگاه خواستند حكم قصاص متهم را صادر كند. مادر مقتول به دادگاه گفت : يك روز قبل از حادثه من دیدم چند مرد در ماشین پیکاني به طرز مشكوك منتظر پسر من هستند آنها به محض اینکه من را دیدند از آنجا رفتند. فردای آن روز محسن برای خريد نان از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت.
قصد داشتم متهم را ببخشم. وقتی متهم بازداشت شد شب درخواب پسرم را دیدم و تصمیم گرفتم او را ببخشم اما اوو پدرش دروغهایی گفتند که باعث شد من از تصمیم خودم پشیمان شوم. دیگر او را نمیبخشم.
سپس متهم به جايگاه آمد و گفت: من در قزوین کار میکردم و هرچند وقت یکبار به دیدن مادرم میرفتم. مدتی قبل از حادثه وقتی به تهران آمدم متوجه شدم که مردی به مادرم حمله کردهاست گویا قصد داشته گردنبند او را سرقت کند، ولي نتوانسته است. پدرم آن فرد را شناسایی کرده و حتی حکم جلبش را هم گرفتهبود. صبح روز حادثه پدرم داشت من و برادرم را به سمت ترمینال میبرد پشت چراغ قرمز بودیم که یکدفعه دستش را به سمت جوانی گرفت و گفت این همان فردی است که به مادرت حمله کردهاست و با پلیس تماس گرفت . من کنترلم را از دست دادم و نتوانستم برخودم مسلط شوم.
چاقویی را که برای دوستم خریده بودم ، برداشتم و به سمت محسن رفتم فقط میخواستم اورا بترسانم. بههمین خاطر هم چاقو را از غلاف بیرون نیاوردم با همان حالت چند ضربه چاقو به او زدم. بعد از اینکه محسن را زدم فرار کردم و به خانهخواهرم رفتم فردای آن روز باخبرشدم که محسن در بیمارستان جان دادهاست. بعد هم ایران را به مقصد افغانستان ترک کردم.
چند ماهی در افغانستان زندگی کردم. خستهشدم دلم برای خانوادهام تنگ شدهبود به ایران آمدم و مدتی مخفیانه زندگی کردم آنقدر در این سالها عذاب وجدان داشتم که نتوانستم ادامهبدهم و با مشورت خانوادهام خودم را به ماموران تحویل دادم.
زمانی که این اتفاق افتاد من 19ساله بودم و نمیتوانستم درست تصمیم بگیرم اما حالا همه چیز تغییر کردهاست. من مادرم را خیلی دوست داشتم و به همین خاطر وقتی محسن را دیدم کنترل خودم را از دست دادم و دو خانواده را گرفتار کردم.
سپس پدر متهم که خود اتهام شرکت در نزاع دستهجمعی دارد در جایگاه حاضر شد. او گفت: حدود یکماه قبل از این حادثه بود. یک روز زنم به خانه آمد زنگ را زد و از من خواست هرچه زودتر پایین بیایم. خودم را به طبقه پایین رساندم و دیدم زنم زخمی و خاکی شده است. گفتم چه شده، گفت مردی در پارک به من حملهکرد و نگهبانان پارک اور ا شناختند. به سراغ نگهبان رفتم و او گفت که حمله کننده فردی است به نام محسن. پیگیری کردم و محسن را پیداکردم.
به هرحال ما پیگیری کردیم و حتی حکم جلب را هم گرفتیم تا اينكه روز حادثه اين اتفاق تلخ افتاد.
بعد از پایان جلسه محاکمه هیات قضات شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شد تا راي متهمان اين پرونده را صادر كند.