شکایت زن جوان از مرد قدرناشناس

شوهرم در روزهاي اول زندگي ادعا مي کرد که بايد يک کار خوب و آبرومند پيدا کند و براي ساختن زندگي مان دست به دست هم بدهيم. اما او با اين حرف ها مرا گول زد و با تکيه بر حقوق ماهيانه ام، حاضر نشد به سر کار برود. در اين وضعيت از او قطع اميد کردم و بار مسئوليت هاي زندگي را خودم بر عهده گرفتم.
کد خبر: ۱۸۲۰۱۱
|
۱۶ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۱ 07 August 2011
|
6625 بازدید
خراسان: ۶ سال قبل با وجود مخالفت شديد خانواده ام به عقد پسري درآمدم که شيفته و دلباخته ام بود. «غلامرضا» در همسايگي ما زندگي مي کرد و خانواده او پس از فوت پدرش با اقوام و آشنايان اختلافات شديدي پيدا کرده بودند.

زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري ۴۲ مشهد افزود: ما زندگي مشترک خود را به سختي آغاز کرديم و من که تازه از دانشگاه فارغ التحصيل شده بودم به استخدام يکي از اداره ها درآمدم تا کمک خرج زندگي ام باشم.

شوهرم در روزهاي اول زندگي ادعا مي کرد که بايد يک کار خوب و آبرومند پيدا کند و براي ساختن زندگي مان دست به دست هم بدهيم. اما او با اين حرف ها مرا گول زد و با تکيه بر حقوق ماهيانه ام، حاضر نشد به سر کار برود. در اين وضعيت از او قطع اميد کردم و بار مسئوليت هاي زندگي را خودم بر عهده گرفتم.

من با تسهيلاتي که از محل کارم دريافت کردم توانستم يک آپارتمان فسقلي و خودرو سواري بخرم. تمام تلاشم اين بود که شوهرم سرش را جلوي ديگران بالا بگيرد و کسي ايرادهاي او را نبيند. اما با اين همه از خود گذشتگي و تلاش، نتيجه اي نگرفتم و غلامرضا سرم را کلاه گذاشت.همسرم چند ماه قبل با اين ترفند که برادرش براي او وام بانکي خوبي فراهم کرده است مرا مجبور کرد خانه مان را به نام او سند بزنم.

مدتي گذشت و هيچ خبري از وام نشد و هر وقت حرفي در اين باره به ميان مي آمد او طفره مي رفت و جواب درستي نمي داد.من نسبت به اين رفتارهاي او حساس شدم و موضوع را پيگيري کردم تا اين که متوجه شدم او سند خانه و خودرو را به نام مادرش انتقال مالکيت داده است.

با تعجب و نگراني دليل اين کار شوهرم را پرسيدم. غلامرضا گفت: اگر پدرش نيز در زمان حيات تکليف دارايي هايش را روشن مي کرد عموهايش ارثيه آن ها را بالا نمي کشيدند و اين قدر مشکلات به بار نمي آمد.

زن جوان افزود: با شنيدن اين حرف از کوره در رفتم و در حالي که واقعا کنترلي بر اعصابم نداشتم گفتم: تو به همسرت اعتماد نداري و خانه و خودرويي که با هزار بدبختي و قرض و وام خريده ام را به نام مادرت سند زده اي؟ حالا اگر خداي ناکرده اتفاقي براي تو بيفتد تکليف من و بچه هايمان چيست؟

غلامرضا در پاسخ به اين سوال خيلي خونسرد جواب داد: مادرم حق بچه هايم را مي دهد و تو هم بعد از مرگ من برو و ازدواج کن!

زن جوان آهي کشيد و گفت: من و شوهرم سر اين مسئله با هم اختلاف پيدا کرديم و حتي زماني که براي گلايه به خانه مادر شوهرم رفتم او گفت: اگر شوهرت را دوست داري و اهل زندگي هستي حرفي نزن در غير اين صورت طلاقت را بگير و برو تا ما براي پسرمان يک عروس بي ادعا پيدا کنيم و... .

من حرف هاي مادر شوهرم را جدي نگرفتم و بگو مگو هايمان همچنان ادامه داشت ولي چند روز قبل متوجه شدم همسرم به پيشنهاد مادرش زني را به عقد موقت خود درآورده است. حالا من مانده ام با چند جلد دفترچه اقساط بانکي و يک دنيا پشيماني از سرنوشتي که براي اين مرد بي مسئوليت سوزاندم.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات