وطن امروز: خوابآلودگی دزد شبرو وی را به دردسر انداخت و با روشن شدن هوا میلههای زندان را جلوی چشمانش به تصویر کشید.
پسر جوان وقتی خواست فرار کند، دید لنگه کفش به پا ندارد و در جستوجوی آن بود که خوابش گرفت. ساعت 3 نیمهشب بهاری بود که مرد 32 سالهای از کانال کولر وارد یک مغازه بقالی شد و این در حالی بود که از همان ابتدا دید لنگه کفش ندارد و آن را در مغازه تاریک یا کانال کولر جا گذاشته است. در فرصتی مناسب توطئه خود را اجرا کرد؛ هنوز هوا روشن نشده بود، میخواست با شکستن قفل مغازه بیرون برود اما یک لنگه کفش نداشت. چشمانش را خواب عمیقی فراگرفته بود. تصمیم گرفت برای یک ساعت داخل مغازه استراحت کند و بعد از آنجا فرار کند اما نمیدانست که خواب سنگین برایش دردسرساز میشود و دست او را رو میکند.
عقربههای ساعت 7 صبح را نشان میداد که صاحب مغازه با باز کردن قفل وارد سوپرمارکتش شد. او ناگهان مرد ناآشنایی را دید که داخل مغازه به خواب عمیقی فرورفته بود و وحشت به جانش افتاد. مرد مغازهدار وقتی متوجه به همریختگی و سرقت پولهای گاوصندوق شد با پلیس تماس گرفت.
لحظاتی بعد تیمی از ماموران کلانتری 148 انقلاب تهران پا در محل حادثه گذاشتند و دزد خوابآلود را بازداشت کردند. در بازرسی از کیف این دزد، حدود 4 میلیون تومان کارتشارژ تلفنهمراه اعتباری و 200 هزار تومان پول به دست آمد که از مغازه به سرقت برده بود.
این متهم به نام «عباس» در بازجوییها به سرقت اقرار کرد و به سروان جامهشوران، افسر بازجو گفت: چند سال است با دختری آشنا هستم و میخواهیم با هم ازدواج کنیم اما من پولی برای تامین هزینه ازدواج و زندگی ندارم.
وی افزود: یک سال پیش هم پای بساط دوستان ناباب نشستم و در دام شیشه گرفتار شدم. رویای ازدواج با دختر مورد علاقهام از یکسو و تامین هزینه خرید شیشه از سوی دیگر موجب شد نقشه دزدی را طراحی کنم.
وی ادامه داد: از چند ماه پیش این مغازه را تحت نظر داشتم و تصور میکردم پول زیادی در صندوقش نگه میدارد. طبق نقشهام ساعت 3 بامداد از کانال کولر وارد مغازه شدم اما زمانی که داخل مغازه پریدم یک لنگه کفشم داخل کانال گیر کرد و جا ماند. به جستوجو پرداختم و پول کمی از صندوق پیدا کردم، به همین خاطر تصمیم گرفتم همه شارژهای تلفنهمراه را که آنجا بود، بردارم. با خود گفتم این شارژها را میفروشم و پول خوبی گیرم میآید. آنها را داخل کیفم گذاشتم. فکر میکردم خیلی زمان میبرد اما کارم زود تمام شد و چون خیلی خوابم میآمد، گفتم یک ساعتی آنجا استراحت کنم. یک لنگه کفش هم نداشتم و میترسیدم در تاریکی نتوانم راه بروم اما نمیدانستم خوابم سنگین است و با آمدن صاحب مغازه بیدار میشوم!
پس از اظهارات این دزد شیشهای و خوابآلود، بازپرس دادسرای ناحیه 6 تهران وی را با صدور قرار قانونی روانه زندان کرد