1ـ اگر کسی خواننده هر روزه نشریات فارسیزبان باشد، خیلی وقتها با این امر روبهرو میشود که افرادی از موضع کارشناسی درباره مسائل گوناگونی اظهارنظر میکنند؛ سیاست خارجی و داخلی، فرهنگ، جامعه، اخلاق، هنر و ... . در این مورد، استثنایی هم وجود ندارد؛ در همه نشریات چنین وضعیتی وجود دارد. از قضا بیشتر این افراد در همه حوزهها هم احکام قاطع صادر میکنند و کمتر کسی از «شاید»، «ممکن است»، «گمان میکنم» و تعبیراتی از این قبیل بهره میبرد.
2ـ مسأله اجمالا این است: «چرا در رسانههای ایران از افراد در حوزههای مختلفی اظهارنظر منتشر میشود؟» این اظهارنظرها، هم از سوی خود روزنامهنگاران صورت میگیرد و هم از افرادی که روزنامهنگار نیستند و به قاعده باید کارشناس باشند.
3ـ به این موضوع، یعنی اظهارنظر یک فرد در زمینههای مختلف، از زوایای گوناگون میتوان پرداخت؛ یکی رویکرد تاریخی است، آن هم از منظر افکار عمومی؛ به این معنا که عامه مردم چگونه به این موضوع مینگریستهاند و چقدر در پدیداری آن مؤثر بودهاند، چراکه ممکن است کسی بگوید در میان خواص و از جمله در محافل علمی و دستگاههای سیاسی، تا اندازهای، رویه به گونهای دیگر بوده است؛ هرچند به قاعده آنجا هم نمیتوانسته چندان جدا از واقعیتهای جاری در جامعه باشد.
در دیار ما، افرادی با تلاش بسیار میکوشیدند «ذوفنون» شوند و از این میان، از هزاران تن یکی میشد «شیخ بهایی»؛ کسی که در همه چیز مهارت داشت؛ از دانشهای فنی و مهندسی روزگار خودش بگیر تا الهیات، فلسفه، عرفان، فقه، منطق و ... و این شیخ بهایی مهاجرزاده پدری داشت ایضا ذوفنون. و شیخ بهایی را جامعه و حکومت برکشید و بر صدر نشاند و هنوز که هنوز است در افکار عوام و خواص، وی در شاهنشین نشسته و الگو است. هرکه جد و جهدی میورزد در عرصه علم و فن، میخواهد آن شود که شیخ شد. بعدها البته از اقران «شیخ» با تعبیر «علامه» یاد کردهاند؛ نمونهاش «علامه طباطبایی» که هم مهندس بود، هم ریاضیدان و هم حکیم و فقیه و منطقدان و در همه زمینهها هم آثارش مهم و مؤثر.
اینک اما هم زمانه دیگر شده است و هم آنانی که در آن میزیند.
4ـ با این همه اما، گویا آدمی با گذشته شکل میگیرد و تا بیاید خود را با واقعیتهای جدید تطبیق بدهد، زمان میبرد. برای همین، به رغم تغییر واقعیات در گذر ایام، تلقی انسانها از آنها معمولا ثابت است.
از جمله چیزهایی که تغییر کرده، وضعیت علوم است. در گذشته هم تعداد و هم حدود علوم بسیار بسیار کمتر از امروز بود و اشراف بر آنها در حدود وسع یک فرد بود؛ اما اینک هر علمی آنقدر زیرشاخه پیدا کرده که عالم صاحب نظر شدن در یک علم هم با جد و جهد بسیار ممکن میشود، چه رسد به اینکه فردی بخواهد در علوم گوناگون صاحب نظر شود.
و این در حالی است که دست کم دو نسل اول ما، همچنان «علامه» شدن را ممکن و لذا نهایت طلب (مطلوب) میدانند و از اهل علم و دانش و اطلاع، چنین چیزی را میخواهند.
5ـ خوانند نشریه امروزی، به ویژه اگر از نسل اول و دوم باشد، نه تنها مجاز بلکه ضروری میداند که روزنامهنگار از همه حوزهها با خبر و در همه حوزهها صاحب رأی و تحلیل باشد و چه بسا که روزنامهنگار ناخواسته در دام این گمان میافتد که میتواند در هر حوزهای قلم بزند یا در هر حوزهای از فرد مشهوری نظر بخواهد. این میشود که گاه حتی در یک شماره، فردی درباره دو موضوع غیرمرتبط با هم احکام قاطع صادر میکند؛ آن هم لازم الاتباع برای همه!
به عکس، نسلهای جدید که معمولا خود در یکی از رشته تحصیل کرده و بعضا متخصصند، کمتر به چنین چیزی رضایت میدهند.
بنابراین، اگر بپذیریم که دوره ذوفنون بودن گذشته و ذوفنون بودن دیگر ناممکن است، رسانهها هم باید خود را با زمانه هماهنگ کنند و به بازآرایی ساختار تشکیلات و نحوه تولید خود همت کنند، ورنه روز به روز نقش رسانههای داخلی در شکلدهی افکار عمومی، کمتر خواهد شد و بیگمان، رقیبان حرفهایتر در بیرون مرزها، دایره اثرگذاری خود را گسترش خواهند داد.
6ـ البته به این موضوع از زوایای دیگری هم میتوان نگریست و نیز البته افراد و گروههای دیگری را هم میتوان بررسی کرد. هدف این مختصر اما صرفا دعوت به تأمل در این پرسش است که: «چرا در رسانههای ایران از افراد در حوزههای گوناگون اظهارنظر منتشر میشود؟»