می‌گفت: از روزی می‌ترسم که ...

از رنجي بزرگ در وحشتم. از اينكه برايم بِگِريي يا بخندي بي‌خيالم؛ اما از اينكه فرداها، در كوره راهها در شادي‌ها، در جشن‌ها، در مسير بزرگ زندگي به دست فراموشي‌ام سپاري، در وحشتم؛ وحشتي كه زندگي را برايم مرگ مي‌كند.
کد خبر: ۱۸۹۰۴۲
|
۱۶ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۷:۴۷ 07 September 2011
|
16004 بازدید
|
سرویس دفاع مقدس ـ بسیجی شهید حسین بیدخ، پیش از آنکه نویسنده خوبی باشد، جوانی پاک و مومن بود که حرفهای دل خود را بر کاغذ می‌آورد؛ می‌نوشت تا فرداییان بدانند که این سرزمین مردانی از جنس آسمان داشت که برای همیشه نمونه انسانی بودند که تشنه معرفت و معنویت و خوشبختی است. او از جوانانی بود که راه جبهه را برگزید و در نوزده سالگی در عملیات فتح‌‌المبین عاشقانه به شهادت لبخند زد.

یادآوری گوشه‌هایی از خاطرات حسین، شاید ما را به خویش بیاورد. پس با هم آنان را مرور می کنیم:

مملکت پس از جنگ دکتر و مهندس می‌خواهد

او كتاب‌هاي درسي‌اش را با خودش به جبهه آورده بود و در فرصت‌هاي به دست آمده به حل تمرين مي‌پرداخت. به او گفتم: حـسـيـن جان، حالا چه وقت درس و مشق است؟ او خيلي جدي به من گفت: درست است كه آرزوي شهادت دارم، امّا من از خواست خداوند اطلاع ندارم، شايد مشيّت خداوند خلاف خواست ما باشد. بايد فراموش نكنيم كه اين مملكت آينده دارد، پس از جنگ بايد نيروهاي حزب‌اللهي سُكاندار عرصه‌هاي كار و تلاش باشند. مملكت پس از جنگ دكتر و مهندس مي‌خواهد. ما بايد همه چيز را در نظر بگيريم.



کمترین فرصت

كوله پشتي حـسـيـن به هنگام اعزام به جبهه دالْپَري پر از كتاب بود. علت آن را پرسيدم، حـسـيـن در پاسخ گفت:‌ دالپري جبهه نسبتاً راكدي است و فرصت‌هاي زيادي پيش مي‌آيد و من تلاش مي‌كنم، كمترين فرصت را از دست ندهم.
 
قبولی‌های بهشت

وقتي با يك پتوي سياه از گوشه اي از محوطه تاريك پادگان با احتياط خود را به آسايشگاه مي‌رساند، وقتي تلاش مي‌كرد چشمان پف كرده و قرمز خود را از دوستانش بِدُزدد، خيلي‌ها پيش‌بيني مي‌كردند كه در ليست قبولي‌های بهشت است.

نویسنده

فن بيان و شيوايي كلام حـسـيـن، هر شنونده اي را مجذوب خود مي‌كرد، توانايي فوق‌العاده او در انتقال مفاهيم، موجب شد تا پس از عمليات طريق‌‌القدس، به عنوان سخنگو و پيام رسان دفاع مقدس از طرف بسيج دزفول به تهران رهسپار شود و در دبيرستان‌هاي متعددي براي دانش آموزان سخنرانی کند.



به گفته برادراني كه ايشان را همراهي مي‌کردند، حـسيـن، دفاع و مقاومت جانانه مردم، امداد و نصرت الهي و جلوه‌هاي ويژه عمليات فتح بستان (طريق‌القدس) را در قالب جملات بسيار شيوا و جذاب بيان مي‌نمود.
 
فقط بنویس

از قلم پر توان او آگاه بودم و گمانم بر اين بود که در اين عمليات، سرانجام از استغاثه‌هايش نتيجه خواهد گرفت. از اين رو تا از او خواهش كردم تا مي‌تواند بنويسد.



پس از نماز ظهر متوجه شدم كه حـسـيـن يكي از نوشته‌هايش را كامل كرده است، از او اجازه خواستم و نوشته اش را خواندم، تبارك‌الله بسيار زيبا نوشته بود.

به او گفتم: حـسـيـن جان، اين مقاله را يا خودت بايد براي بچه‌ها بخواني يا اجازه مي‌خواهم خودم بخوانم.

عصر همان روز در جمع نيروهاي دسته مقاله حـسـيـن را خواندم. از جمع سـي، چهـل نفري حاضـر، هـيچ كـدام جز خودم بـاور نمي‌كرد، اين مطلب را حـسـيـن بـيـدخ  نوشته است. ظـاهر معـصوم، آرام، بـي سر و صـدا و بـي ادعـاي او همـراه بـا جـثه ضعـيف و چهره بسيار جوان او همه را غافلگير كرده بود. بچه‌هـا تـشويق و تـحـسـين و تـعـجـب خود را پنهان نمي‌كـردنـد و جـمـلـگـي درخواستشان اين بود كه  حـسـيـن  را آزاد بگذاريد تا بنويسد.

-------------------------

بخش‌هایی از وصیتتامه و دست‌نوشته‌های شهید

برادر راهم را ادامه بده.

در كنج كنج اين صحرا، در گوشه گوشه اين دشت به هر كجا كه مينگري در هر گوشه كه می رَوي، به هر محل كه نظر می‌افكني، شهيدي بي‌دست و پا، بي سر و تن، پاره پاره لبخند بر لب افتاده است، در گوشه‌اي از صحرا، در كنار يك نهر در سكوت فرياد مي‌زند كه: برادر راهم را ادامه بده.



درد بزرگ من

از دردي بزرگتر در هراسم، از رنجي بزرگ در وحشتم. از اينكه برايم بِگِريي يا بخندي بي خيالم؛ اما از اينكه فرداها، در كوره راه‌ها در شادي‌ها، در جشن‌ها، در مسير بزرگ زندگي به دست فراموشي‌ام سپاري، در وحشتم؛ وحشتي كه زندگي را برايم مرگ مي‌كند.
 
حس می‌کنم شهیدان از یاد می‌روند!

چيزي نداشتم. پيامي ‌نداشتم، ولی با رفتنم از دردي بزرگ بر خود مي‌نالم، حس مي‌كنم فرداها، در راه‌ها وقتي زمان گذشته را از ياد مي‌برد و آينده فراموشكده گذشته مي‌شود، شهيدان از ياد مي‌روند.
 
یاد من راه من است

برادر! اينكه مي‌گويم از يادم مبر، منظورم اين نيست كه گورستان را منزلگاه من بداني و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوي و گريه كني! برادر، ياد من راه من است.
 
از روزی می ترسم که...

از اينكه فرداها اين همه خون برادرانم كه نويد دهنده هزاران لاله در بهاران فرداست، از ياد رَوَد بيمناكم. از اينكه فرداها به ضعيفان نَرِسَند، ثروتمندان مالكان زمين شوند، ضعيفان درد كشيدگان روزگار شوند، شهيدان از ياد رفتگان شوند، خون شهيدان به استهزا گرفته شود، زندگي در آن دنيا برايم تار مي‌شود.
 
چنان زندگی کن که...

دوربين فيلمبرداري خدا را كه هيچ گاه نديدم، حالا ديدم. گويي فرشتگانِ مأمور، در حال گرفتن فيلم از مايند.

برادرم چنان زندگي كن كه هميشه دوربين خدا را در حال گرفتن فيلم از خود ببيني.
 
عجیب است!

عجيب است، حال انسان‌هایي كه مي‌دانند، مي‌ميرند و مي‌دانند محاكمه و به بند كشيده خواهند شد، ولی باز نشسته‌اند و دست بر روي دست، مي‌خورند و مي‌خوابند وآسوده و بي خيال!

پیامم را بشنو

برادر، اگر به عنوان يك شهيد قبولم داري، من نيز به عنوان يك پيام به تو مي‌گويم:

زندگي چند صباحي بيش نيست، چنان زندگي كن كه به لحظه وداع زندگي برايت افسوس نشود.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۲
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۹۱
حسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
روحش شاد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
کی منفی زده و چرا؟؟؟!!!
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
اون فردی که منفی زده .. باید بهش نشان منفی شجاعت داد ..!!
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۷
لعنت بر کسانی که به این کامنت رای منفی دادند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
اي شهيد در جهنم دنيا ياد تو و عبور از کنار مزار تو بوي بهشت را به مشام مي رساند .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
خدا روحش را شاد و قرین رحمت بفرماید و انشاء الله در در آخرت شفاعتشان نصیب ما گردد
بانوي سبز
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
ياد شهدا هميشه زنده است و راهشان ادامه دارد
ناشناس
|
Japan
|
۱۸:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
پیامبر در کلامی نورانی فرمودند :
"در دوره آخر الزمان
تنها هم و غم مردان شکمشان و
شرف آنها تجملات زندگیشان و
قبله آنها زنهایشان می گردد و
روابط نامشروع زیاد می گردد و
انسان به پدر ومادرش جفا می کند ولی
با دوستانش از راه وفا و صفا وارد می شود و
گناهان علنی می شود و
محرمات الهی سبک شمرده می شود و
مردم به انجام منکرات تظاهر می کنند و
اموال فراوان برای غنا و موسیقی خرج می کنند و
امت من نماز را ضایع می کنند و
از شهوات پیروی می کنند و
مرد ها خود را شبیه به زنان می کنند و
زن ها خود راشبیه به مردان می کنند و
زنها جامه مردان می پوشند و
پوشش حیا از زنان گرفته می شود و
قرآن را طبق خواسته های خود توجیه می کنند و
آئین خدا را با آرا خود تفسیر و تحلیل می کنند و
آنرا با نی و با لحن غنا می خوانند
بدون اینکه هنگام تلاوت با خوف از خدا همراه باشد
mahmood hassanpour.
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
salam ey shahid.khandam va garistam...
قدر تجارت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
روحش شاد سلام شهیدا دورد خدا بر آنها
ارشاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
راه تو ... راه مردان نور است ... مرا و ظلمات راهم ... که راه من ... به یاد تو روشن ترین باشد ... ای شهید ....
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
سلام بر شهیدان.
ناشناس
|
Canada
|
۲۱:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
چه جوانهایی از دست دادیم در عوض چه نا اهلانی به منصب و مقام و پول رسیدند
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟