همشهری: وقتی روی تخت بیمارستان از زبان پزشکان شنید که دخترش دچار مرگ مغزی شده، حالش بدتر شد اما به روی خودش نیاورد. چند روز قبلتر هم که همسر و دختر دیگرش را از دست داد، همه تلاشش این بود که گریهاش را کسی نبیند.
اما معصومه مرگ مغزی شده بود و پزشکان میگفتند که میشود اعضای بدنش را اهدا کرد. مرد میانسال با اینکه توان حرف زدن و حرکت نداشت اما با حرکت چشمها و پلکهایش نشان داد که میخواهد اعضای بدن دخترش را اهدا کند. دختری که استاد دانشگاه بود و به تازگی توانسته بود بورسیه دکتری دانشگاه علوم و تحقیقات را دریافت کند.
تصادف مرگبار27 مرداد مرد میانسال تصمیم گرفت همراه همسر و 2دخترش راهی مشهد شود و مراسم احیاء را در حرم مطهر امام رضا(ع) بگذراند. معصومه، دختر 26ساله خانواده حسابی از این تصمیم استقبال کرد، چرا که بهتازگی توانسته بوددر آزمون بورسیه دکتری قبول شود و میخواست نذری که داشت را ادا کند.
وقتی اسباب سفر مهیا شد، همگی به طرف مشهد بهراهافتادند اما در جاده دامغان به شاهرود، ناگهان یکی از چرخهای خودروشان جدا شد و ماشین تعادلش را از دست داد و واژگون شد. شاهدان با دیدن این صحنه ناگوار بلافاصله با اورژانس تماس گرفتند و آمبولانس به محل حادثه فرستاده شد و آن روز هر طوری بود مجروحان حادثه به بیمارستان انتقال یافتند.
پدر خانواده دستهایش شکسته بود، زهرا دختر 22ساله خانواده در اثر خونریزی داخلی فوت کرده بود و مادر خانواده و معصومه که حالشان وخیم بود، برای درمان به بیمارستانی درشاهرود انتقال یافتند. اما ساعتی بعد از اتاق عمل خبر رسید که مادر خانواده هم به خاطر خونریزی شدید به کام مرگ فرو رفته است.
گرچه معصومه هنوز نفس میکشید اما به خاطر ضربهای که به سرش وارد شده بود به کما رفت تا نگاه منتظر پدر به دیوار شیشهای بخش مراقبتهای ویژه گره بخورد که شاید دخترش دوباره به هوش بیاید و کمی از داغی که دیده بود را التیام دهد. اما این پایان ماجرا نبود و انگار حادثه قرار نبود دست از سر این خانواده بردارد.
عروس خانواده میگوید: بعد از این تصادف هولناک، پدر شوهرم به محض اینکه از بیمارستان مرخص شد به تهران بازگشت تا مراسم خاکسپاری همسر و دخترش زهرا را برگزار کند. روحیهاش را کاملا از دست داده بود و همه امیدش این بود که معصومه از کما بیرون بیاید اما چند روز بعد، اتفاق بد دیگری افتاد.
وی ادامه میدهد: یک هفته پس از مراسم خاکسپاری، شوهرم به همراه پدر و عمویش سوار ماشین شده و برای ملاقات معصومه که هنوز در بیمارستان شاهرود در کما بود، راهی این شهر شدند. وقتی آنها به نزدیکی سمنان رسیده بودند بار دیگر دچار حادثه شدند و باز هم خودروی آنها واژگون شد. این بار مهرههای گردن پدر شوهرم بهشدت آسیب دید و او چند روزی در بیمارستان دامغان بستری شد و بعد وی را به بیمارستان سینا منتقل کردیم و حالا هم در بخش مراقبتهای ویژه بستری است.
بهدنبال این حادثه، درحالیکه تلاش برای درمان پدر خانواده ادامه داشت از بیمارستان شاهرود خبر رسید که معصومه دچار مرگ مغزی شده و دیگر هیچ امیدی به بازگشتش نیست.
عروس خانواده میگوید: معصومه یکشنبه شب گذشته برای آزمایشات دقیقتر به بیمارستان سینا انتقال یافت و پزشکان به ما اعلام کردند که او دچار مرگ مغزی شده و امیدی به زنده ماندنش نیست. پس از آن بود که بحث اهدای اعضای بدن او به میان آمد و این در حالی بود که پدر معصومه هم در کنار او در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود.
اولین کاری که قبل از عمل اهدا باید انجام میشد، گرفتن رضایت پدر معصومه بود. اما مرد میانسال در آیسییو بستری بود و فقط میتوانست پلکهایش را تکان دهد.او حتی قدرت حرف زدن هم نداشت. وقتی به او گفتند که دخترش دچار مرگ مغزی شده، گریه نکرد بلکه با اشاره چشمها و پلکهایش به پزشکان فهماند که میخواهد اعضای بدن دخترش را اهدا کند و به این ترتیب مرگ معصومه، زندگی تازهای شد برای چند بیمار نیازمند.
عروس خانواده ادامه میدهد: من با معصومه در دوره لیسانس هم دانشگاهی بودیم. او دختر مهربانی بود و فوق لیسانس ریاضی محض را که گرفت در دانشگاه هم مشغول تدریس شد. معصومه برای دکترای دانشگاه علوم و تحقیقات بورسیه گرفته بود اما این اتفاق تلخ همه آرزوهایش را از او گرفت.
حرفهای زن جوان که به اینجا میرسد، گریه دیگر امان نمیدهد.به غیر از او، برادر و خواهر معصومه هم پشت در آیسییو بیمارستان سینا برای خواهرشان بیتابی میکنند و از طرفی نگران سلامتی پدرشان هستند. آنها باید با معصومه خداحافظی کنند چون تا ساعتی بعد همه دستگاههای بیمارستانی از او جدا میشود و با انتقال معصومه به اتاق عمل، اعضای بدن او به بیماران نیازمند پیونده زده میشود.