خراسان: رفيق جون جوني ام زندگي ام را قاپيد و سرم کلاه گذاشت. هنوز هم باورم نمي شود سميه با من چنين معامله اي کرده باشد و از دست کارهاي او مدام حرص مي خورم. ناراحتي ام از اين است که با دستان خودم افسار زندگي ام را به دست او سپردم و اين علف هرز را در مسير راه شوهرم قرار دادم.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: زندگي مشترک من و حميد از روز اول با جر و بحث شروع شد و شوهرم که خيلي بد دل و تعصبي بود مدام به من گير مي داد که چرا با دوستان دوران تحصيل خود اين قدر رفت و آمد داري و نسبت به زندگي مان احساس مسئوليت نمي کني؟
من که تحت تأثير حرف هاي چرت و پرت دوستانم مي خواستم به قول معروف گربه را دم حجله بکشم در برابر حميد مقاومت نشان دادم و خانه ام را پاتوق ۲ دوست قديمي ام کردم. آن ها هر روز به ديدنم مي آمدند و با هم مي گفتيم و مي خنديديم. حميد که از اين بابت احساس نگراني مي کرد سخت گيري هاي زيادي را برايم در نظر گرفت تا جايي که در خانه را به رويم قفل کرد.
زن جوان افزود: وقتي موضوع را به دوستم اطلاع دادم او گفت بايد نقطه ضعفي از شوهرت پيدا کني تا نتواند اين قدر اذيتت کند. سميه با نقشه احمقانه اي که کشيده بود به طور ناشناس براي شوهرم پيامک هاي عاشقانه مي فرستاد.
چند روز گذشت و حميد گفت که انگار فردي او را با کسي اشتباه گرفته است چون هر روز برايش پيامکي عاشقانه مي فرستد.طبق نقشه قرار بود من قيل و قال راه بيندازم حتي يک روز از خانه قهر کردم و به خانه پدرم رفتم تا دهان حميد را براي هميشه ببندم. اما غافل از آن بودم که پيامک هاي عاشقانه سميه در کنار بي احترامي هاي من، نتيجه اي جز دلبستگي عاطفي و برقراري رابطه اي مخفيانه در پي نخواهد داشت.
در واقع با اجراي اين نقشه حميد به ظاهر از خواسته ها و مواضع خود عقب نشيني کرد و مرا تا حدودي آزاد گذاشت ولي متأسفانه زماني به خودم آمدم و متوجه شدم چه اشتباهي کرده ام که چند ماه از رابطه مخفيانه شوهرم و سميه مي گذشت و او در اثر اين ارتباط شوم باردار شده بود.
من تقاضاي طلاق دادم و مي خواستم از همسرم جدا شوم اما خانواده ام گفتند که تو نبايد خودت را کنار بکشي و بهتر است حميد و سميه را ادب کني. واقعا مانده بودم چکار کنم و تصميم گرفتم از راه مذاکره مشکل را رفع کنم.
روزي که از حميد به خاطر کارهايش گلايه کردم گفت: اگر موافقت خودم را با ازدواج او و دوستم اعلام کنم به محض تولد فرزند سميه او را طلاق خواهد داد.به اين ترتيب بود که رضايت خودم را با اين ازدواج اعلام کردم اما پس از تولد فرزند سميه، دلبستگي و عشق او و شوهرم بيشتر شد و حالا من حرفي براي گفتن ندارم.
اولين اشتباهي که باعث نابودي زندگي ام شد اين بود که فردي نامحرم را به حريم خصوصي زندگي ام راه دادم و با خطاهايي که مرتکب شدم کاشانه ام ويران شد.