تهران امروز: مردي كه متهم به بهآتش كشيدن شريك خود طي ساخت مخدر شيشه است ديروز پس از حضور مجدد در دادگاه كيفري استان تهران بار ديگر مدعي بيگناهي خود شد.
درابتداي جلسه عطار نماينده دادستان تهران با خواندن كيفرخواست گفت: 28 مهرماه سه سال پيش ماموران پليس كرج از آسيب جدي مردي به نام عباس در يك آتش سوزي باخبر شدند.
ماموران پس از حضور در محل با هماهنگي با اورژانس بدن نيمه جان عباس را به بيمارستان منتقل كرده و با جست وجوي محل آتش سوزي دريافتند آنجا يك لابراتور ساخت مخدر شيشه است.
ماموران در تحقيقات محلي خود متوجه شدند عباس روز حادثه با شريك خود در اين كارگاه به نام حسن درگير شده و حسن پس از وقوع آتش سوزي متواري شده است. تلاش ماموران براي دستگيري حسن آغاز و وي چند روز پس از اين حادثه دستگير شد.اما به زودي قرار مجرميت حسن از آتش سوزي به قتل تغيير پيدا كرد، چرا كه از بيمارستان خبر رسيد كه عباس بر اثر شدت جراحات وارده ناشي از سوختگي جان خود را از دست داده است.
متهم دربازجويي اقرار كرد كه چون ميپنداشته عباس آدم بدي است او را كشته است.
پرونده با قرار مجرميت راهي شعبه 80 دادگاه كيفري شد اما متهم در آنجا مدعي شد ناچار به اعتراف دروغ در اداره آگاهي شده است و تنها يك اتفاق باعث سوختن و مرگ عباس شده است.
دادگاه در نهايت حكم به قصاص متهم داد اما ديوانعالي كشور اين راي را نقض كرده و آن را به دادسراي جنايي ارسال كرد.
اما دادسراي جنايي همچنان بر مجرم بودن متهم اصرار دارد، چرا كه اولا متهم درقسمتي از اعترافات خود گفته هر چند من مقتول را نكشتم اما اگر ميتوانستم اين كار را ميكردم چون وي آدم بدي بود و در ثاني شاهداني وجود دارند كه مدعي هستند حسن در مقابل آنها به اين قتل اقرار كرده و جزئيات آن را نيز برايشان شرح داده است. ثالثا متهم در اداره آگاهي به اين قتل اقرار كرده است. بنابراين دادستاني خواهان مجازات متهم است.
در ادامه اولياي دم به جايگاه آمده و درخواست قصاص متهم را كردند.
سپس متهم پشت تريبون آمده و به دفاع از خود پرداخت. وي گفت: من و عباس سالها با هم دوست بوديم. از مدتي پيش به فكر توليد مخدر شيشه افتاديم. او سرمايه اين كار را تامين كرد و من هم كار را راه انداختم. ما دوستي داشتيم به نام يوسف كه شيشه توليدي ما را پخش ميكرد. يكروز متوجه شدم يوسف با زن من طرح دوستي ريخته و رابطه نامشروع داردو براي همين با عباس صحبت كرده و به او گفتم به يوسف بگويد دست از سر زندگي من بردارد وگرنه او را زنده نميگذارم.
عباس هم مرا آرام كرد و قول داد با يوسف صحبت كند و گفت حتي ميشود از يوسف به خاطر داشتن اين رابطه شكايت كرد و گفت مداركي را هم ميتواند عليه او جمع كند. چند هفته بعد يكروز عباس به خانه آمد. او دو شيشه متانول هم با خود آورده بود. من فكر كردم آنها را براي تهيه شيشه آورده است.
من از دو ساعت پيش مشغول شيشه كشيدن بودم و فندكم هم روشن بود. شيشهكشهاي حرفهاي فندكشان را خاموش نميكنند.از عباس پرسيدم مدركي عليه يوسف جور كردهاي تا از دست وي شكايت كنم كه او گفت حالا بعدا در اين باره صحبت ميكنيم. يكمرتبه متوجه شدم عباس موبايل خود را روشن كرده است. او فيلمي را نشان من داد كه از مردي عريان تهيه كرده بود. او گفت به زن اين مرد تعرض كرده و بعد هم خود اين مرد را عريان كرده و از وي فيلم گرفته تا او از ترس آبرويش از وي شكايت نكند.
بعد شروع به تهديد من كرد و گفت اگر تو هم قصد شكايت از يوسف را داشته باشي تو را ميكشم. من هم به خشم آمده و گفتم اگر مردي اينكار را بكن. عباس دو شيشه متانول را به سوي من گرفته و سعي كرد روي من بريزد كه با وي درگير شده و شيشه را به سمت او برگرداندم كه همهاش روي لباسهاي وي ريخت و وي به الكل آغشته شد. در اين حين عباس زمين خورده و روي فندك من كه روشن بود افتاده و تمام بدنش آتش گرفت. دست من هم در اين حين سوخت. من هم به سرعت دستم را خاموش كرده و از آنجا فرار كردم. من ترسيدم به مقتول كمك كنم چون او هيكلش دو برابر هيكل من بود و اگر آتشش خاموش ميشد قطعا مرا ميكشت. من از ترس فرار كردم ولي بعد پشيمان شدم.اعترافات من در ادارهآگاهي هم تحت فشار بود. من ابتداي بازداشتم به چنين چيزي اقرار نكردم اما ماموران بهرغم اينكه سوختگي دست من را ديدند حرف هايم را باور نكرده و مرتب از من بازجويي ميكردند تا اينكه مجبور شدم براي رهايي از فشار اعتراف كنم.
بعد از متهم يوسف در جايگاه حاضر شده و درباره اختلافات خود با متهم توضيحاتي داد.
در پايان هم قضات شعبه وارد شور شدند تا راي خود را درباره اين پرونده صادر كنند.