حسن با عصبانیت فریاد زد: خجالت نمی‌کشید؟

همهمه برخی از فرماندهان در قرارگاه بلند بود که «عملیات متوقف بشه». حسن یکباره قرمز شد و با عصبانیت داد زد: «خجالت نمی‌کشید؟ بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد می‌شه. ما تا آزادی خرمشهر این جاییم»؛ پس فردا خرمشهر آزاد شد.
کد خبر: ۲۲۲۷۵۶
|
۰۸ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۸:۴۰ 28 January 2012
|
31702 بازدید
|

سرویس دفاع مقدس ـ نهم بهمن ماه سالروز شهادت سردار سرلشکر غلامحسین افشردی (حسن باقری) است. جوانی مؤمن و سختکوش و پاسداری شجاع و خوش فکر که توانست با تکیه بر ایمان و اخلاص خود دوست و دشمن را به حیرت واداشت.

به گزارش «تابناک»، شهيد سردار سرلشکر حسن باقري در 25 اسفند ماه 1334 برابر با سوم شعبان در تهران چشم به جهان گشود که نامش را «غلامحسين» نهادند. وي دوره دبستان را در مدرسه «مترجمه الدوله»، واقع در خيابان آيت الله سعيدي و دوره متوسطه را در دبيرستان مروي تهران به پايان رساند. در اين دوران، ضمن فعاليت‌هاي مذهبي از سخنراني‌هاي شهيد آیت الله بهشتي نيز بهره‌مند مي‌شد.

وي در سال 1354 در رشته «دامپروري» دانشگاه اروميه پذيرفته شد و در اين دوران نيز در پي تحقيق و مطالعه پيرامون مسائل ديني بود و سرانجام به دليل فعاليت‌هاي مذهبي که در سطح دانشگاه داشت، با دخالت نيروهاي امنيتي رژيم پهلوي، از دانشگاه بیرون شد و پس از آن در سال 1356 به سربازي رفت و در آنجا نيز به هدايت فکري سربازان همت گمارد، ولی پس از چندي، وي را از سربازان جدا کرده و به عنوان راننده يک افسر جزء قرار دادند.

به دنبال فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر فرار سربازان از پادگان، غلامحسين، سربازي را ترک کرد و به طور جدي همراه با ديگر مردم ايران به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه داد و با ورود امام خميني به ايران در کميته استقبال فعاليت کرد.

غلامحسين پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان خبرنگار فعاليت خود را آغاز کرد و در سفري پانزده روزه به لبنان و اردن، گزارش تحليلي جامعي از وضع نابسامان مسلمانان اين مناطق تهيه کرد.

وي در سال 1358 پس از گرفتن ديپلم ادبي در رشته «حقوق قضايي» دانشگاه تهران پذیرفته و در اوايل سال 59 نيز به عضويت سپاه درآمد و در واحد اطلاعات مشغول خدمت شد و در اين زمان نام مستعار «حسن باقري» براي او برگزیده شد.

با آغاز جنگ تحميلي در اول مهر ماه 59، شهيد باقري همراه شماری از پاسداران راهي جبهه‌هاي جنوب شد و در آغاز ورود به اهواز، واحد اطلاعات عمليات رزمي را براي دستيابي به اطلاعات دقيق مواضع و نيروهاي عراقي راه اندازي کرد.

وي در اين زمان هوش و استعداد شگرفي در تحليل اطلاعات دشمن از خود نشان داد، به گونه‌ای که در بیشتر مواقع، تحرکات احتمالي دشمن را پيش‌بيني مي‌کرد. اقدامات اساسي او در زمينه اطلاعات به راه‌اندازي واحد اطلاعات ـ عمليات در ستاد عمليات جنوب منتهي شد و نيروهاي اين واحد در کمتر از سه ماه در همه محورهاي جنوب با همه توان مستقر شدند و به عنوان چشم فرماندهي در محورهاي گوناگون عمل کردند.

نقش شهيد حسن باقري در اطلاعات رزمي جبهه وسيع جنوب بر هيچ کس پوشيده نيست. او توانست فرماندهي گردان تا جانشين فرماندهي نيروي زميني را در يک سال و نيم پشت سر گذارد و نخستین فرماندهي خودش را در عمليات فرماندهي کل قوا انجام داد.

شهيد باقري به دليل برخورداري از توانمندي فکري و شهامت نظامي در دي ماه 59 به عنوان يکي از معاونان ستاد عمليات جنوب برگزیده شد و در شکست محاصره سوسنگرد، فرماندهي عمليات امام مهدي(عج) را پذيرفت و در فتح ارتفاعات «الله اکبر» و «دهلاويه»، نقش ارزنده‌اي داشت.

در عمليات فتح المبين، شهيد باقري نشان داد که فرماندهي بزرگ است. وي پس از پيروزي ايران در عمليات «ثامن الائمه» که با هدف شکست حصر آبادان انجام گرفت، در عمليات «طريق القدس»، فرماندهي نخستين قرارگاه مشترک سپاه و ارتش يعني قرارگاه نصر را بر عهده گرفت و پس از عمليات رمضان از سوي فرماندهي کل سپاه به سمت فرماندهي «قرارگاه کربلا» و جانشين فرماندهي کل در قرارگاه جنوب منصوب شد.

پس از شکل‌گيري سازمان رزم سپاه و با توجه به توان و تجربه اي که شهيد باقري داشت به عنوان جانشين فرماندهي يگان زميني سپاه پاسداران برگزيده شد و سرانجام پس سال‌ها مجاهدت در ميدان نبرد و هنگام شناسايي مواضع دشمن در روز 9 بهمن سال 1361 در سن 27 سالگي به شهادت رسيد.

شهید حسن باقری در آیینه خاطرات

باشگاه گلف اهواز شده بود پایگاه منتظران شهادت. یکی از اتاق‌های کوچکش را با فیبر جدا کرد؛ محل استراحت و کار. روی در هم نوشت « 100% شناسایی، 100% موفقیت.» گفت: «حتا با یه بی سیم کوچیک هم شده  باید بی سیم‌های عراقی را گوش کنید. هر چی سند و نامه هم پیدا می کنید، باید ترجمه بشه.» از شناسایی که می‌آمد، با سر و صورت خاکی می‌رفت اتاقش. اطلاعات را روی نقشه می‌نوشت. گزارش‌های روزانه را نگاه می‌کرد.
****
اوج گرمای اهواز بود. بلند شد، دریچه کولر اتاقش را بست. گفت: به یاد بسیجی‌هایی که زیر آفتاب گرم می‌جنگند.
عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم. یکی از بچه‌ها تندی رفت، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کباب ها را که دید، داد زد: «این چیه؟» زد زیر بشقاب و گفت: «هرچی بسیجی‌ها خورده، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار.»
****
اگر بین بسیجی‌ها حرفی می شد، می‌گفت: «برای این حرف‌ها بهم تهمت نزنید. این تهمت‌ها فردا باعث تهمت‌های بزرگتری می‌شه. اگه از دست هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید، بگویید: خدایا این بنده تو حواسش نبود، من گذشتم،  تو هم ازش بگذر. این طوری مهر و محبت زیاد می‌شه. اون وقت با این نیروها میشه عملیات کرد».
****
فرمانده یکی از لشکرهای ارتش بود. طرح‌های حسن را که می‌دید، می‌گفت: «این باقری انگار چند سال دانشکده افسری بوده. طرح‌هاش کلاسیکه. حرف نداره».
****
مقدمات عملیات فتح المبین را می‌چید. از بس ضعیف شده بود، زود از حال می رفت. سرم که می‌زدند، کمی جان می‌گرفت و پا می‌شد. کمی بعد دوباره از حال می رفت، روز از نو روزی از نو.
****
همهمه برخی از فرماندهان در قرارگاه بلند بود که «عملیات متوقف بشه»؛ حسن یکباره قرمز شد و با عصبانیت داد زد: «خجالت نمی‌کشید؟ بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد می‌شه. ما تا آزادی خرمشهر این جاییم»؛ پس فردا خرمشهر آزاد شده بود.
****
می‌رفت تهران. فرماندهان جلسه داشتند. خانمش را بردند بیمارستان. هر چه گفتم «بمان، امروز پدر می‌شی. شاید تو را خواستند»، گفت: «خدایی که بچه داده،خودش هم کاراش رو انجام می‌ده».
****
فرماندهان تیپ‌ها بودند؛ خرازی، زین الدین، بقایی و.... حرف‌های آخر را زدند و شب حمله مشخص شد. حسن شروع کرد به نوحه خواندن. وقتی گفت: «شهادت از عسل شیرین تر است»، هق هقش بلند شد. نشست روی زمین و زار زد. از اول روضه رفته بود سجده. کف سنگر سه تا پتو انداخته بودند. سر که برداشت از اشک، تا پتوی سوم خیس شده بود.
****
روزهای آخر بیشتر کتاب «ارشاد» شیخ مفید را می‌خواند. به صفحات مقتل که می‌رسید، های های گریه می‌کرد. هر چه گفتند: «تو هم بیا بریم دیدن امام خمینی» گفت: « نه، بیام برم به امام بگم جنگ چی؟ چی کار کردیم؟ شما برید، من خودم تنها می‌رم شناسایی». گلوله توپ که خورد زمین، حسن دستی به صورتش کشید. دو ساعتی که زنده بود، دایم ذکر می‌گفت. فکر نمی‌کردم که دیگه این صدا را نشنوم.

گزیده‌ای از وصیت نامه شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

در این موقعیت زمانی و مکانی، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست. ملت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند... .
 
در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری، امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام و با خلوص نیت پیدا کنیم... .
...  در مورد درآمدها چیزی به آن صورت ندارم. همین بضاعت مزجاه را هم خمسش را داده ام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند... .
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۷
در انتظار بررسی: ۱۰
انتشار یافته: ۱۰۷
رستمكلايي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۰۴ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
روحش شاد.
پاسخ ها
ناشناس
| United States of America |
۱۸:۴۱ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۹
این مرد شهید شد که امروز را نبیند . پاک از دنیا رفت
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۳:۱۰ - ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
در محیط خانوادگی

و جامعه پاک و درستی پرورش یافته بوده
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۲۹ - ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
ایشان متولد روستای افشرد شهرستان هریس هستن نه
تهران در واقع قره داغی هستن همشهری ستارخان
هادی
|
Hong Kong
|
۱۹:۱۶ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
خوش به حالش
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۰ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
راه شهدا راه پيروزيه
جواد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۹ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
نامشان بلند.....یادشان مدام.....عشقشان سرشار و استوار.
...ما رهرویم بر راهشان. ما عاشقیم بر نامشان.....ای دلیران عرصه امید....ای مجاهدان راه پر صفا.....ای یاران خوب خدا...
میثم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۵۴ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
عجب از ما که عکس شهدا را می بینیم و عکس شهدا عمل میکنیم!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۵ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
خدا رحمت کنه من از این شهید بزرگوار خوشم میاد نمی دونم چرا ؟؟؟؟




من 25 سالمه و خلبان جنگنده هستم و اینو خوب فهمیدم از اون بالا دنیا ی رنگ دیده هست باید عوض شد تا قبل اینکه عوض بشی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۲۴ - ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
دقیقا من هم همینطور، یک نوع ذکاوت و هوش خاصی در چهره اش است همراه با خلوص که آدم عاشقش می شود
جاویدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۲۳ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
خداوند اورا باشهدای کربلا محشور کند
واقعا سهادت حق او بود
اگر شهید نمی شد باید ناراحت می شدیم
من اورا در زمان جنگ می شناختم واقعایک نابغه بود -خراسان رضوی -قلندرآباد
ایرانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۴۱ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
خدا بیامرزد و همنشین شهدای کربلا سازد. آمین
صادق
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۶ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
کجایند مردان بی ادعا؟؟؟؟؟؟
ehsan
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
حسن جان بخدا ما شرمنده روی ماهتیم
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۳۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۹
شما شرمنده نباش اونی که دزدی می کنه باید شرمنده باشه
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۱۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
ماییم که داریم میزاریم دزدی کنند .دزد که دزده ما باید هشیار باشیم
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟