علامه طباطبایی در المیزان، پس از بررسی نظریه ابوالکلام آزاد، که اثبات میکند کوروش، پادشاه هخامنشی، همان ذوالقرنینِ ستوده شده در قرآن است، مینویسد: «هر چند بعضی از موارد گفته شده خالی از اعتراض نیست، لکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرانی روشنتر و قابل قبولتر است».
به گزارش خبرآنلاین، کتاب «ایران پیش از اسلام» اولین عنوان از مجموعه تاریخ کهن و معاصر ایران زمین به قلم علی اکبر ولایتی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. ناشر در شرح این مجموعه نوشته است: این مجموعه با نگاهی هدفمند به تاریخ ایران و با بهره گیری از منابع فراوان و معتبر و گاه جدید و شیوه های ثابت شده با راهنمایی و همکاری جمعی از پژوهشگران و تاریخ دانان فرهیخته فراهم آمده است. در این کتاب نگارنده در پی آن است که مهمترین تحولات تاریخی را در شکل دهی به حیات معاصر ایرانیان بررسی کند؛ تحولاتی که ایرانیان در حیات پر فراز و نشیب خود به چشم دیده اند.»
در مقدمه این کتاب ذکر شده است که حاصل کار پژوهشگران این مجموعه، یک محصول 14 جلدی با طبقه بندی «ایران از آغاز دوران اسلامی تا حمله مغول، ایران در عصر صفوی، ایران در عصر مشروطه، ایران در عصر رضاشاه پهلوی و...تا انقلاب اسلامی و زمان فعلی» خواهد شد. کتاب «ایران پیش از اسلام» در فصل های متعددی همچون «ایران پیش از مادها، مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان، جندی شاپور و ایران در عصر ظهور اسلام» تنظیم شده است.
در بخشی از کتاب در فصل هخامنشیان با عنوان «آیا کوروش ذوالقرنین است؟» می خوانیم:
«برخی از مفسران متقدم، مانند وَهب بن منبّه و محمد بن صائب کَلبی و یوسف بن موسی قطان نه تنها در تفسیر سوره کهف، بلکه در چند جای دیگر تصریح کردهاند که ذوالقرنین همان کوروش هخامنشی است. در دوران معاصر، نخستین پژوهشگری که موضوع مطابقت کوروش با ذوالقرنین را پیش کشید سِر سیداحمدخان (1817-1898)، از پیشگامان اصلاحات فرهنگی و بنیادگذار تجدد طلبی اسلامی در هند، بود. مولانا ابوالکلام آزاد (1888-1958)، وزیر فرهنگ دولت وقت هند، نیز همین نظریه را مطرح و به شکل مبسوطتری تبیین کرد. مرحوم علامه طباطبایی نیز، در المیزان، نظر ابوالکلام آزاد را پذیرفته و مشخصات کوروش را بر ذوالقرنین منطبق میداند. علامه طباطبایی در المیزان، پس از بررسی نظریه ابوالکلام آزاد، که اثبات میکند کوروش، پادشاه هخامنشی، همان ذوالقرنینِ ستوده شده در قرآن است، مینویسد: «هر چند بعضی از موارد گفته شده خالی از اعتراض نیست، لکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرانی روشنتر و قابل قبولتر است». آیت الله مکارم شیرازی هم مینویسد: «درست است که در این نظریه نیز نقطههای ابهامی وجود دارد، ولی فعلاً میتوان از آن به عنوان بهترین نظر درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد.»
اما چرا مورخان و مفسران قدیم کوروش، پادشاه هخامنشی، را ذوالقرنین ننامیدهاند؟ آیا، از دیدگاه آنان، کوروش ویژگیهای قرآنی ذوالقرنین را ندارد؟ آیا درک تاریخی ما امروزه از زندگی و زمانه کوروش کاملتر از گذشتگان است؟ یا سکوت آنان ناشی از معرفت بیشتری از ادراکات تاریخی ماست و، اگر چنین است، علت سکوتشان چیست؟
چنان که اشاره شد، به جز آگاهی برخی مفسران متقدم مسلمان، اطلاعات مورخان بعدی دوران اسلامی از کوروش شامل اطلاعات پراکنده و ناقص و در مواردی تحریف شده و آمیخته با افسانه بود. همین سبب شد که تاریخ زندگانی کوروش و خصلتهای اخلاقی و سفرهای وی در نزد مورخان دوران اسلامی مکتوم بماند. تلاش مورخان ایرانی قرون سوم و چهارم هجری برای آگاهی از گذشته خود و جستوجو در متون کهن، همچون خداینامه که در دوران ساسانی نوشته شده بود و بخشی از میراث ایرانیان باستان را به دوران اسلامی منتقل میکرد، نتوانست از روی دوران هخامنشیان، که در محاق فراموشی فرو رفته بود، پرده بردارد؛ زیرا خداینامه شامل گزارشهای پراکندهای از تاریخ ایران، از آغاز تا پادشاهی خسرو دوم است، که با افسانه آمیخته شده و تفاوتی میان شخصیتهای تاریخی با شخصیتهای اساطیری در آن دیده نمیشود. به دشواری میتوان نشانهای از تاریخ واقعی دوران مادها و هخامنشیان در آن یافت و آنچه از تاریخ هخامنشیان با دوران سلسله تاریخی و افسانهای کیانیان در هم آمیخته شده است برای درک حقیقی تاریخ هخامنشیان و شخصیت کوروش ناکافی است.
در روایتهای تاریخی دوران اسلامی، خاطرات بازمانده از پادشاهان هخامنشی، از جمله کوروش، به افسانه بهمن افزوده و شخصیت افسانهای بهمن با کوروش یکسان سازی شده است. این شباهت سازی تحت تأثیر روایات خارجی، از جمله متون یهودی، قرار گرفته و با اختلاط و ابهام فراوانی دارد.
موضوع دیگری که در فراموشی خاطران و تاریخ دوران هخامنشیان و زندگانی کوروش بزرگ در نزد مورخان دوران اسلامی تأثیر فراوانی داشت متروک شدن خط میخی پارسی بود. خط میخی، که میتوانست خاطرات فراموش شده دوران هخامنشیان را به دورانهای بعدی منتقل کند، به علت دشواریهایی که داشت. کارکردش را حتی در دوران خود نیز از دست داد و، پس از سقوط هخامنشیان، رفته رفته کنار گذاشته شد؛ چنانکه در قرن دوم پیش از میلاد به کلی از میان رفت و خط آرامی جای آن را گرفت. افزون بر آن، تعدد خط و زبان در دوران بعدی و رواج یک خط و متروک ماندن زبان و خط دیگری در دورانهای بعدی، عامل مؤثر دیگری در انتقال نیافتن میراث مکتوب از دوران هخامنشیان به دوران بعدی است.
این عوامل هر یک به تنهایی برای مکتوم ماندن زندگی و زمانه کوروش نزد مورخان دوران اسلامی و مفسران قرآنی کافی است. بنابراین، بدیهی است که در منابع تاریخی و تفاسیر متقدم، تلاشی برای انطباق شخصیت قرآنی دوالقرنین با کوروش، پادشاه ایران، صورت نگرفته باشد.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که مفسران و مورخانی که کوروش را با ذوالقرنین یکی دانستهاند به کدام ادله و شواهد استناد کردهاند؟
به گفته مفسر بزرگ قرآن کریم، علامه طباطبایی، آنچه نظریه ذوالقرنین بودن کوروش را تأیید میکند اوصاف اخلاقی است که در تاریخ برای کوروش نوشتهاند. کوروش، هم طبق تاریخ و هم عهد عتیق و هم نظر مورخان قدیم، پادشاهی با مروت و جوانمرد و با سخاوت و کریم بوده است؛ چنان که از تاریخ زندگی او و برخوردش با یاغیان و جبارانی که با او میجنگیدند یا او با ایشان جنگیده است نیز مبین آن است؛ و با صفات یادشده از ذوالقرنین در قران کریم مطابقت دارد. ذوالقرنین از طرف خداوند دارای تواناییها و امکانات فراوانی،مانند عقل و تدبیر و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت ظاهری، بوده است.
از دیگر ویژگیهای ذوالقرنین سفرهای او در مسیرهای چندگانه است که شرح آن در آیات قرآنی آمده است. کوروش نیز به غرب و شرق و شمال سفر کرد که شرح آن در تاریخ زندگانیاش آمده است و با سفرهای سهگانهای که در قرآن برای ذوالقرنین ذکر شده منطبق است. نخستین لشکرکشی کوروش به کشور همسایه غربی، لیدی، بود که در شمال آسیای صغیر قرار داشت. در قرآن آمده است که ذوالقرنین در سفر غربیاش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو میرود؛ مشابه همان صحنهای که کوروش به هنگام فرورفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجکهای ساحل لیدی مشاهده کرده است. لشکرکشی دوم کوروش به جانب شرق بود. از تاریخ زندگی کوروش درمییابیم که این لشکرکشی چندی پس از فتح لیدی روی داد و کوروش طی آن به آرام سازی طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی مستقر در شرق کشور پرداخت. شاید بتوان تعبیر قرآن طبق آیه زیر را در اشاره به سفرهای ذوالقرنین، با سفرهای جنگی کوروش به منتهای شرق برای مقابله با اقوام بیابانگرد و صحرانورد مطابقت داد که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع میکند که در برابر تابش آن سایبانی ندارد. «حَتّی اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قومٍ لَمْ نَجْعَلُ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً: تا گاهی که رسید به محل برآمدن خورشید یافتش برمیآید بر گروهی نگذردهایم برای ایشان جز آن پوششی را» (کهف: 90)
در قرآن کریم از مکان سدی که ذوالقرنین ساخته یاد نشده است و فقط ویژگی اقلیمی آن بیان شده است. کنجکاوی علمی مسلمانان درباره تعیین اماکن تاریخی، که نشانههای آن در قرآن مجید آمده است،در منابع تاریخ ثبت و ضبط شده است. شرح جستوجو برای یافتن سد ذوالقرنین در روزگار واثق خلیفه عباسی در منابع متعدد آمده است. با بررسی متون تاریخ نگاران اسلامی، که درباره اقلیم و شهرها آمده است، میتوان دریافت که مکان این سد در اوایل اقلیم پنجم و ششم بوده است.
میدانیم که کوروش، در لشکرکشی سوم خود به کوههای قفقاز، به تنگهای میان دو کوه رسید و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی، به درخواست مردمی که در آن منطقه بودند، در فاصله میان دو کوه سد محکمی بنا کرد. این تنگه امروزه تنگه داریال نامیده میشود که در نقشههای موجود میان ولادی میوکز و تفلیس نشان داده میشود. این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده و با اوصافی که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً تطبیق میکند.
موضوع دیگر در انطباق کوروش و ذوالقرنین تناسب نام ذوالقرنین با کوروش است. کهنترین اشاره به موضوع ذوالقرنین را باید در کتاب دانیال نبی، از متون عهد عتیق یهود، جستوجو کرد. آنجا که در رؤیای وی، لوقرائیم در هیئت قوچ ظاهر میشود. لوقرانائیم به زبان عبری همان ذوالقرنین عربی است. این واژه در تورات فقط یک مرتبه آکده است و آن هم در سفر دانیال (کتاب دانیال) است. درباره نام ذوالقرنین و تناسب آن با کوروش گفتهاند: ذوالقرنین را از آن جهت ذوالقرنین، صاحب دو قرن (شاخ)، مینامند که دارای تاج یا کلاه خودی با دو شاخم بوده است. جالب اینکه در نقش برجسته هخامنشی دشت مرغاب، کوروش با تاجی بر سر تصویر شده که دو شاخ همانند شاخهای قوچ بر آن دیده میشود.»