رهبران جنبش عدمتعهد در حالی در تهران گرد هم میآیند که موقعیت این جنبش در صحنه جهانی نسبت به زمان شکلگیری آن در دهه 1960، کاملا متفاوت شده است؛ در آن مقطع و در زمانی که این نهاد در سال 1961بنیان نهاده شد، مهمترین وجه مشترک اعضا، جایگاه نامناسب آنها در ساختار قدرت و ثروت بینالمللی و فقر فراگیر در این کشورها بود.
بنابراین بهطور طبیعی، دستور کار این کشورها و این اجلاس در آن مقطع زمانی، شکوه از سیاستهای ابرقدرتها بود.اما در وضعیت فعلی، بسیاری از کشورهای عضو این جنبش و بهطور کلی جهان در حال توسعه، به مهمترین کانون رشد اقتصادی در دنیا تبدیل شدهاند. شاهد این مدعا، آنکه مهمترین قدرتهای در حال ظهور و امیدهای آینده اقتصاد جهانی، در جهان در حال توسعه و از اعضای این جنبش هستند و دیگر آنکه بخش اعظم طبقه متوسط جهان (که به سرعت نیز رو به گسترش است)، در این کشورها ساکن هستند. بنابراین، فرصتهای ناشی از برگزاری اجلاس عدمتعهد در تهران برای کشوری با مختصات ایران را میتوان بهطور عمده در حوزه اقتصاد و تجارت سراغ گرفت.
مناسبات اقتصادی خارجی ایران در سه دهه گذشته و بهویژه در سالهای اخیر، خواسته یا ناخواسته، یک تغییر استراتژیک بهخود دیده است و آن اینکه پس از چند دهه، کشورهای در حال توسعه، بهویژه کشورهای آسیایی، به مهمترین شرکای تجاری ایران مبدل شدهاند، به بیان دیگر، تغییر در قطبهای ثروت و قدرت بینالمللی، با سرعت بیشتری بر وضعیت ایران تأثیر گذاشته است؛ بهگونهای که کشورهای در حال توسعه، هم به مهمترین مقاصد صادراتی ایران بهویژه خریداران نفت این کشور و هم به مهمترین بازارهایی که ایران نیازهای وارداتی خود را از آنها تأمین میکند، تبدیل شدهاند. از آنجایی که احتمالا تنش ایران و غرب تا آینده میانمدت تداوم خواهد یافت، بنابراین جهان در حال توسعه که بهشدت در حال رشد است، تنها روزنه استراتژیک پیش روی کشور محسوب میشود.
از این رو، برگزاری این اجلاس، فرصتی را فراهم میآورد تا پیوندهای اقتصادی- استراتژیک جدیدی را بتوان با کشورهای آیندهدار در این منطقه شکل داد. طبیعی است که در کوتاهمدت، توجه و تمرکز در تعامل با کشورهای عضو عدمتعهد، باید در راستای کاهش آثار تحریمها باشد اما این جنبش و بهویژه اعضای کلیدی آن، گشایشی استراتژیک برای آینده ایران به شمار میآیند و ضرورت دارد که نگاه اقتصادی- استراتژیک به این کشورها، بلندمدت و بر مبنای خیزش کشورهای در حال توسعه و نقش روزافزون آنان در تجارت جهانی باشد. در حال حاض حدود دو سوم تولید ناخالص داخلی جهان در اختیار کشورهای در حال توسعه است و بزرگترین بازارهای در حال ظهور در این کشورها قرار دارند.
کوتاه سخن آنکه مهمترین فرصتی که جنبش عدمتعهد و تعامل با اعضای کلیدی این جنبش برای ایران فراهم میآورد، نه در حوزه سیاست و ژئوپلیتیک، بلکه در حوزه صنعت و تجارت است. جنبش عدمتعهد به لحاظ سیاسی مجمعی متفرق و دارای تعارضات گسترده میان اعضای آن بر سر موضوعات مختلف است اما در حوزه اقتصاد و تجارت، کشورهای در حال توسعه عموما چه در نهادهای بینالمللی و چه در بسط مناسبات دوجانبه، از منافع مشترک گستردهای برخوردارند. بنابراین، نقطه قدرت و جنبه فرصتزای این جنبش برای ایران، برخلاف تصور عمومی، نه در حوزه سیاست و قدرت، بلکه در حوزه تعاملات بلندمدت اقتصادی است.
اینکه ایران توانسته در برابر تحریمهای شدید غرب تاب بیاورد، تا حد قابل توجهی مرهون شکلگیری کانونهای جدید قدرت در اقتصاد جهانی است که همگی این کانونها در جهان در حال توسعه قرار دارند به بیان دیگر، اگر تحریمهایی که امروز علیه ایران برقرار شده است، در دهه 1990و زمانی که جهان در حال توسعه، جایگاه چندانی در اقتصاد جهانی نداشت اعمال میشد، مقاومت در مقابل آنها بسیار دشوارتر از وضعیت کنونی میبود.
بنابراین میتوان اینگونه نتیجه گرفت که خیزش جهان در حال توسعه که جنبش عدمتعهد، مهمترین نماد آن به شمار میآید، گشایشی استراتژیک پیش روی ایران قرار میدهد. نکته قابل توجه اینکه این گشایش، نه در حوزه سیاست، بلکه در حوزه اقتصاد و تجارت است و لازمه بهرهگیری از آن، اتخاذ دید بلندمدت و استراتژیک در مورد روندها و فرایندهای جدید جهانی و نه دید کوتاهمدت، مقطعی و شعاری است.
* رئیس مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی