رسول ملاقليپور بيشک يک فيلمساز حقيقي دفاع مقدس است که سيري در کارنامه وي نشان ميدهد به دور از شعار زدگي و بزرگنمايي قصد انتقال لحظههاي حقيقي جنگ و پس از آن نقد تبعات آن را داشته است.
به نوشته روزنامه ابتکار امروز مصادف با تولد مرحوم رسول ملاقلي پور است که در روزهاي آغازين انقلاب عکاسي را به صورت آماتور آغاز کرد و با شروع جنگ به طور حرفه اي به ادامه آن پرداخت. سپس به ساخت فيلمهاي مستند جنگي از عملياتها پرداخت و فيلم کوتاه”شاه کوچک" را با دوربين 16 ساخت که موفق به دريافت جايزه بهترين فيلم از جشنواره وحدت شد. او نخستين فيلم بلند خود را سال 1363 با نام”نينوا" با دوربين 16 ساخت و به اين ترتيب به سينماي حرفه اي راه يافت.
"نينوا" محصول سال 63 با محوريت دو رزمنده در وضعيت بحراني جنگ ساخته شد. همراهي يک رزمنده نوجوان و راننده لودري که بر اثر ترکش خمپاره نابينا شده بر بستر جنگ، پيشروي، مقابله با سربازان عراقي و... شرايطي فراهم ميآورد تا مخاطب با لايههاي دروني آنها به عنوان دو نسل از مردان جنگ بيشتر آشنا شود و در نهايت اولين فيلم يک فيلمساز آماتور با مولفههايي شکل بگيرد که در شرايط آن زمان برايش ملموس و قابل دسترس بود. فيلمي محصول سالهايي که به درستي بايد روحيه وطن پرستي و فرهنگ شهادت طلبي برجسته ميشد.
"بلمي به سوي ساحل" محصول سال 64 به روزهاي حصر خرمشهر و سقوط آن ميپردازد. فيلم تلاشهاي يک فرمانده و گردانش را براي رسيدن به خرمشهر که در دست سربازان عراقي است برجسته ميکند و همه اينها بيش از هر چيز در اين دوران محصول نگاهي حماسي به جنگ و ترويج وطن پرستي است که البته نگاه ظريف و هنرمندانه اين فيلمساز آثار محصول اين دوره او را هم واجد نقاط قوتي وراي فيلمهاي سفارشي و شعاري ديگر ميکند.
"پرواز در شب" محصول سال 65 و”افق" محصول سال 67 هم با انتخاب موقعيتهاي انتحاري براي برجسته کردن تلاش رزمندگان براي حفظ مام ميهن ساخته شدند و همه آنها از وجه امتياز زاويه نگاه خاص فيلمساز در نگاه به موضوعاتي که آن روزها به شدت درحال کليشه شدن بود بهره بردند.
"مجنون" محصول سال 69،”خسوف" محصول سال 71 و”پناهنده" محصول سال 72 سه فيلمي هستند که ملاقلي پور در آنها رويکردي به اجتماعي پيرامون داشت و تلاش کرد از تکرار مضامين و نگاه خود به موضوعات تکراري بپرهيزد و در ادامه بازگشتي با رويکرد جديد به سينماي دفاع مقدس داشته باشد.
"نجات يافتگان" و”سفر به چزابه" محصول سال 74 حاصل اين رويکرد جديد هستند.
"نجات يافتگان" تلاشهاي يک امدادگر زن را که ميخواهد يک رزمنده قطع نخاعي را به منطقه امن خودي برساند محور قرار ميدهد و در اين ميان سعي ميکند با تکيه بر جزئياتي که در عرض اين مسير طراحي کرده به نوعي از زوايه اي جديد به آدمهاي جنگ و مسائلشان نگاه کند و مفاهيمي چون ايمان و اعتقاد قلبي و... را با رويکردهاي مختلف مورد تحليل قرار دهد.
"سفر به چزابه" آغاز ورود دنياي سوررئال يا فراواقعي به فيلمهاي ملاقلي پور است که در فيلم بعدي او يعني”هيوا" به قوام ميرسد. داستان يک فيلمساز و آهنگساز که ميخواهند فيلم جنگي بسازند و براي درک فضاي موجود به منطقه سفر ميکنند، به گونه اي هنرمندانه تغيير زاويه اي عميق ميدهد و به قرار گرفتن آنها در فضاي واقعي جنگ و بازگشت به همان دوران باشکوه ميانجامد. در چنين شرايطي است که آدم ها، روحيات و مسائلشان در زمان حال و جنگ با اين قرينه پردازي مورد نقد و بررسي هنرمندانه و ظريف قرار ميگيرد.”هيوا" و”کمکم کن" هر دو محصول سال 77 هستند.
"هيوا" بي شک شاعرانه ترين فيلم ملاقلي پور و هنرمندانه ترين شکل تلفيق دنياي واقعي و فراواقعي در مجموعه آثار اوست. ملاقلي پور در اين فيلم با الهام از کاراکتر واقعي همسر شهيد حميد باکري شخصيت هيوا را به گونه اي ظريف، هنرمندانه، چندوجهي و به مفهوم واقعي کلمه عاشق خلق ميکند که دنياي ذهني او به شدت ملموس ميشود.
به گزارش مهر، فيلم زندگي سراسر وهم زده هيوا را محور قرار ميدهد که هنوز عشق همسر شهيدش حميد را در سر دارد که مفقودالاثر است. او براي پيدا کردن جسد حميد با مسئول کميته تحقيق و تفحص همراه ميشود و نهايتاً با رسيدن به تونلي که حميد و همراهانش در آن مفقود شده اند سفري دارد به گذشته و سرانجام به آرزوي ديرينه همراهي با حميد ميرسد. ملاقلي پور در اين فيلم چهره اي انساني و واقعي از مردان جنگ ارائه داده و ميتواند وجوه جديدي را در آنها بازشناسايي کند.
"کمکم کن" اما حاصل رويکرد اين فيلمساز به اجتماع پيرامون البته با يک فرياد بلند اعتراض آميز به مناسبات اجتماع و سياهي حاکم بر برخي روابط نادرست اجتماعي است.
"نسل سوخته" محصول سال 78 و تنها فيلم اپيزوديک کارنامه ملاقلي پور است. اين سه اپيزود با انتخاب سه مقطع از زندگي يک مادر و دختر تلاش ميکند روانشناسي آدمها را در زمانهاي مختلف مورد تحليل قرار دهد. اپيزود اول با انتخاب يک خانواده قجري مناسبات چنين فرهنگي را بازنمايي ميکند و در مقطع دوم با تکيه بر همراهي يک زن و يک راننده تاکسي بيش از هر چيز به وجه روانشناسي آدمها و گرههاي موجود در آنها توجه ميکند و نهايتاً در اپيزود سوم با رسيدن به مقطع هرج و مرج سياسي زمان حال (دهه 70) اين دور تسلسل را ميبندد.
"قارچ سمي" محصول سال 80 هم نوعي رابطه متافيزيک بين يک رزمنده سابق و دختري جوان از نسل بي هويت کنوني را محور قرار ميدهد و در ميان نقدي هم نثار تغيير دروني و بيروني رزمندگان سابق و فرصت طلبان امروز ميکند. فيلمي که شکاف عميق به اين دو نسل و در عين حال بي ريشه بودن نسل جوان و نهايتاً زماني براي مرگ آرمانها را برجسته ميکند.
"مزرعه پدري" محصول سال 82 و ادامه دور شکست زماني در فيلمهاي اين فيلمساز است.
نويسنده جنگ و رزمنده ديروز که همزمان با انتشار کتاب جديدش همسر و فرزندان مرده اش را به عينه ميبيند و از آن پس زندگي در مرز خيال و واقعيت دارد. اين گونه است که ذهن اوهام زده محمود شوکتيان، خاطرات او از زمان جنگ و روايت زمان حال در کنار هم منجر به روايتي ميشود که بيش از هر چيز به ذهن مغشوش و رويازده قهرمان قصه ميماند.
"ميم مثل مادر" آخرين اثر اکران شده ملاقلي پور محصول سال 85 است. فيلمي که از اعتراض هميشگي و روح ناآرام حاکم بر فيلم هايش فاصله ميگيرد و بدل ميشود به فيلمي احساسي در مدح مقام مادر. فيلمي که فيلمساز سعي کرده با اداي دين به همه مادران به وجوه احساسي دروني خود هم اجازه ظهور بدهد و اين گونه است که فيلم در لحظات دراماتيک هم تأثيرگذار است و هم اشک انگيز ولي امضا هميشگي فيلمساز در انتهاي آن کمرنگ است. البته فيلمساز تلاش کرده ارتباط غيرمستقيم قهرمانان را با جنگ و دفاع مقدس حفظ کند، ولي اين ارتباط بيشتر به عنوان يک آيتم نمايشي مورد استفاده قرار ميگيرد تا اصل ذاتي در کاراکترها.