در حالی که بسیاری از ما، هر از گاهی یک بار ورزش جانبازان و معلولان را به یاد آورده و مثلا تازه برایمان سؤال میشود، نام مسابقاتی که برای این اقشار پس از المپیک برگزار میشود، «پارالِمپیک» است یا «پارا اُلمپیک». برخی از هموطنانمان از مدتها پیشتر و در تلاشی طاقتفرسا، آماده حضور در این مسابقات میشدند؛ مسابقاتی بسیار مهم که ممکن است یکی از فایدههای جنبی موفقیت در آن، دیده شدن این قشر باشد!
به گزارش «تابناک»، در روز پایانی مسابقات پارالمپیک و تا ساعاتی دیگر (ساعت ۱۷) تیم فوتبال هفت نفره کشورمان برای کسب مدال برنز در مقابل برزیل صف آرایی خواهد کرد تا بدین ترتیب، پرونده این مسابقات مهم برایمان بسته شود؛ مسابقاتی که در آن خوش درخشیدیم و موفق شدیم که شمار طلاهای به دست آمده و مجموع مدالهای دریافتیمان را به نسبت دوره پیشین این مسابقات دو برابر کرده و به رتبهای به مراتب بهتر در آن برسیم؛ رتبهای که چه بسا در خیالاتمان هم جایی برای آن متصور نبودیم.
شاید برای تأیید درستی این سخن، کافی باشد که به ساعاتی پیش برگردیم؛ آخرین ساعات روز گذشته که تیم همیشه قهرمان والیبال نشسته کشورمان در دیدار نهایی مسابقات حضور یافته بود و همزمان با این دیدار، یکی دیگر از اعضای کاروان ورزشی کشورمان در رشته پرتاب نیزه (کلاسهای F۵۷ و F۵۸) رقابت خود را در استادیوم اصلی مسابقات آغاز کرد؛ رقابتی که بنا به گفته کارشناسان شرکت کننده کشورمان در آن، شانس کسب مدال نداشت و در خوشبینانهترین حالت، میتوانست صاحب مدال برنز شود.
لحظات حساس و پر استرس مسابقه نهایی والیبال نشسته با پیروزی جذاب ملی پوشان کشورمان در ست نخست پیگیری میشد که مجری برنامه ورزشی زنده خبر میدهد: «خالوندی» در پرتاب نیزه موفق شده با شکستن رکورد جهان، موقتا در سکوی نخست قرار بگیرد تا پی ببریم که به اندازهای از دنیای این قهرمانان دور ماندهایم که در سطح کارشناسان ورزشی هم از رکورد ملی پوشان و تواناییهایشان ناآگاه هستیم، چه برسد به مردم!
شاید تنها جایی که به این ورزشکاران در قالب برنامههای مستقل همیشگی پرداخته، صدا و سیما باشد که با برنامههای تلویزیونی خود در سال و پوشش مناسب رقابتهای پارالمپیک در ایام برگزاری این رقابتها، دین خود را در حد وسع به ورزشکاران این رشته ادا کرده است.
اما باز هم این سطح از پوشش در میان اخبار ریز و درشت و هیاهو و جنجال همیشگی رقابتهای پرطرفداری چون فوتبال گم میشود و ارتباط بینندگان با ورزشکاران این رقابتها تنها در حد روزهای برگزاری مسابقات پارالمپیک است.
اکنون بیایید این مثال نغز را به دیگر اطلاعاتمان درباره این قشر تعمیم بدهیم: بر پایه آمارهای سازمان ملل، بیش از نیم میلیارد نفر از ساکنان کره خاکی به دلیل ابتلا به نارساییهای جسمی ـ چه بر اثر بیماری باشد و چه بر اثر رخدادهای غیر مترقبه و مترقبهای مانند سیل و زلزله، حوادث رانندگی، جنگ و... ـ ذهنی یا حسی، معلول به شمار آمده و این افراد نزدیک یک دهم جمعیت بسیاری از کشورها را ـ که شاید کشور ما را نیز شامل شود ـ تشکیل میدهند.
سخن از ۷ درصد جمعیت زمین است که برای انجام امور روزمرهشان نیازمند سطح خاصی از تدارکات هستند؛ گاه برای رفت و آمد به ساختمانهای گوناگون به سطح شیبدار نیاز دارند، یا برای رفت و آمد با وسایل حمل و نقل عمومی، به دلیل فراهم نشدن حداقلها، به مشکل برمیخورند و راه را در استفاده از خودروی شخصی مییابند اما خودرویی به کارشان خواهد آمد که به گونهای خاص و متناسب با شرایطشان تجهیز شده باشد و طبیعتا هزینههای آن برای بسیاریشان دست یافتنی نیست.
شرایط هنگامی برایمان مهمتر میشود که شهدای زنده هشت سال جنگ تحمیلی را هم در زمره همین افراد طبقهبندی کنیم تا فراهم ساختن زیرساختهای مورد نیاز این دسته از هموطنانمان، به تنهایی از هر نظر توجیه بیابد. اینجاست که پای مباحثی مانند داروهای گران قیمت، تجهیزات خاص مورد نیاز برای نگهداری جانبازان و معلولان، سهمیه سوختی که مصوب میشود اما اجرایی نمیشود و... هم به ماجرا باز شده و درخواهیم یافت که نسبت به شرایط این هموطنان تا اندازه بسیاری بیاطلاع هستیم.
کافی است خودتان را به جای هموطنی بگذارید که «ویلچر» بخشی جدایی ناپذیر از زندگیاش شده تا دریابید که فارغ از مشکلات و معضلاتی که در راه اشتغال، تحصیل، ازدواج، مسکن و... خواهید داشت، گاه برای عبور از خیابان هم، به رغم وجود پلهای عابر پیاده مکانیزه ـ بخوانید پله برقیدار ـ و خط کشی، مجبور هستید گاه فاصلهای طولانی را پیموده و حتی با وجود این هم از عدهای کمک بخواهید؛ خود را به جای آن قهرمان نابینایی بگذارید که در بسیاری از کشورهای دنیا برایشان بخشی از پیادهروها را با موزاییکهای برجسته نشاندار میکنند اما ما تدبیری برایشان نیندیشیدهایم؛ اصلا خود را به جای پدر و مادری بگذارید که فرزند معلولی در خانه دارد که ممکن است حمایتهای شما از وی یک قهرمان ملی بسازد و حمایت نکردنتان (به هر دلیل که باشد)... .
مواردی از این دست بسیار است اما از سوی دیگر نمیتوانیم منکر خدمات انجام شده در این زمینه هم باشیم که اگر غیر از این بود، موفقیتهای امروز ورزشکارانمان دست یافتنی نبود؛ همان گونه که به تازگی در برخی پارکهای پایتخت، وسایل تمرین ویژه جانبازان و معلولین نصب شده تا مساوات درباره این عزیزان برقرار شود، و یا صدا و سیمایی که در اقدامی قابل تقدیر، مسابقات این قهرمانان را پوشش میدهد تا خیلیهایمان شاید برای نخستین بار با قوانین مسابقات پارالمپیک و حتی چهره ملی پوشانمان آشنا شویم. اما آیا هیچ شده از خودمان بپرسیم که ملی پوشان پارالمپیکی کشورمان در کجا تمرین میکنند و یا ابزار مورد نیاز را از کجا تهیه میکنند؟ توسط چه نهادی پشتیبانی و حمایت میشوند؟
هنوز تلخی شکست والیبال نشسته از یادمان نرفته که مسجل شدن مدال طلای دهم کاروان کشورمان به نام خالوندی به گوشمان میرسد؛ همان ورزشکاری که در پیش بینیها شانسی برای او متصور نبودن، ولی وی اکنون رکورددار جهان است و مدال طلای رقابتهای لندن را به گردن آویخته است؛ ورزشکاری که به روش دیگر قهرمانان جانباز و معلول کشورمان پیش از رقابتها خبری از او نبود و احتمالا پس از رقابتها از خاطرات، صفحات روزنامهها و وب سایتها و خیلی جاهای دیگر حذف و به فراموشی سپرده میشود.
اینجاست که نظرمان تغییر میکند و آرزو میکنیم به جای پرداختن دو هفتهای به این قهرمانان در حد ورزشکاران المپیکی، پخش مسابقاتشان، مصاحبههای پیاپی تلویزیونی، پوشش اخبارشان در رسانههای مکتوب و سایبری، اندکی در زندگی روزانهمان هم به آنها بپردازیم. این بخش از هموطنانمان را ببینیم؛ همین قهرمانهایی که امروز افتخار آفرین کشورمان شدهاند و شاید تا دیروز که کنار ما زندگی میکردند، نمیدیدیمشان یا ساده از کنارشان میگذشتیم.
کاش اکنون که صدا و سیماییها در پوشش اخبار سنگ تمام گذاشته و افتخار آفرینی این ملی پوشان را مایه شادی در سراسر کشور کردهاند، باز در پیگیری خواستههای این بخش از جامعه پیشگام شوند و در قالب برنامههایی به یادآوری مشکلات پیش روی ایشان بپردازند تا گرهگشای مشکلاتشان شود.
«جان نش» ریاضیدان برجستهای که فیلم ذهن زیبا را بر پایه زندگی او ساختهاند، روزی که در کهنسالی و پس از دست و پنجه نرم کردن با بیماریهای روحی در سالیان دراز زندگیاش برنده نوبل اقتصاد شد، در سخنرانی خود حین دریافت جایزه، این موفقیت را در قالب جملهای تعریف کرد که بسیار ستودنی بود.
نش گفت: آنچه اینجا به دست آمده، معجزه عشق است و براستی که معجزه عشق است که باعث میشود افرادی با وجود معلولیتها و محرومیتهای فراوان به موفقیتهای چشمگیری دست یابند؛ چه اینکه رقابتهای پارالمپیک، نماد بارز تلاش عاشقانه انسانهایی است که معلولیت و محرومیت نتوانسته مانع لذت بردن آنها از زندگی شود.
کدام یک از ماست که نقصان جسمانی داشته باشد و در خود نخزد و به ورطه ناامیدی نرود؟ کما این که بسیارند کسانی که چنین هستند و از میان انبوه معلولان جامعه ما درصد کمی از آنان به ورزش و شرکت در این رقابتها روی آوردهاند. پس آن به پاس تلاش تحسینبرانگیز آنان در این سالها ـ که نماد آن را تنها در ده روز رقابتهای پارالمپیک میبینیم ـ میایستیم و کلاه از سر بر میداریم.