شاید انتقادهای بسیاری به عملکرد صدا و سیما وارد باشد، ولی قطعا حق خواهید داد که کیفیت عملکرد این نهاد در حوزه کودک و نوجوان همیشه در سطح بسیار بالایی بوده و این اتفاق در حالی تکرار میشود که تقریبا رقیبی در سر راهشان نیست؛ اصلا هیچ اندیشیدهاید که اگر تلویزیون برای این قشر جامعه تدارک نمیدید، چه میشد؟
به گزارش «تابناک»، به مناسبت روز جهانی کودک، فرصت را غنیمت شمردیم تا سری بزنیم به پشت صحنه برنامهای که هر روز عصر، بسیاری از کودکان و حتی بزرگسالان را پای تلویزیون میخکوب میکند و بر پایه نظرسنجی های صورت گرفته به اندازهای موفق بوده که توانسته با حدود 90 درصد، در صدر برنامههای کودک صدا و سیما قرار گرفته و همه توجهات را به خود جلب کند؛ برنامهای که نامش برای خیلیهایمان خاطره انگیز است؛ «هزار و شصت و شونزده».
با هماهنگی قبلی با عوامل برنامه، بعد از ظهر نخستین روز هفته راهی دروس میشویم؛ محلهای در قلب تهران که سیما فیلم در آن واقع شده و عمو پورنگ و امیر محمد در یکی از استودیوهای آن به اجرای برنامه مشغولند.
دیدن ازدحام خانوادههایی در پشت یک در، یعنی راه را درست آمدهایم؛ دری که به حیاط کوچک و جمع و جور سیما فیلم باز میشود. برای ورود باید از قبل هماهنگ کرده باشید؛ بنابراین، از آقایی که لیست به دست، راه عبور را سد کرده و نام کودکان دعوت شده را یکی یکی میخواند، سراغ «خلیفه»، مدیر تولید برنامه را میگیریم که میگوید: خودم هستم!
گویا کار تولید از حیاط شروع میشود، چرا که بچهها را از خانوادهها جدا کرده و به نکاتی مثل باز کردن دستبند، نبردن تلفن همراه (!)، ظاهر لباس و... دقت کرده و قطارشان میکنند تا به داخل ساختمان و استودیوی برنامه هدایت شوند. در همین حین عموپورنگ هم از راه میرسد تا سلام و علیک با خانوادهها و صحبت کردن با بچههای ذوق زده نشان بدهد که احتمالا در زندگی عادیاش هم وقت چندانی برای «داریوش فرضیایی» بودن نداشته باشد.
با ورود به ساختمان و عبور از یک راهرو کم نور، به سولهای بزرگ میرسیم که دکور چند برنامه در آن برپا شده اما متفاوت ترینشان، دکوری است که از بلوکهای درشت بازی کودکان (لگو) شکل گرفته و حالا پر از کودکانی است که برای شروع برنامه آماده میشوند؛ لباسهایش مرتب میشود و یاد میگیرند که نباید در طول برنامه عمو یا امیر محمد را صدا بزنند، از جایشان بلند شوند، بیموقع جیغ و داد راه بیندازند و خلاصه خرابکاری کنند اما مگر میشود پای بچه در میان باشد و همه چیز روی نظم پیش برود؟
امیرمحمد هم در پشت صحنه مشغول نصب میکروفنش است و به نظر گریم سلطان و جوجه تیغی هم تمام شده است و عمو پورنگ هم بادکنک به دست به سراغ بچهها رفته تا گپی بزند، دستی به سر و رویشان بکشد، شوخی کند و حرف بچهها را بشنود. تا پخش برنامه یک ربع زمان مانده و فرصت خوبی است که به وی گفتوگو کنیم.
حالا نوبت امیر محمد شده که با همه عوامل پشت صحنه حال و احوال پرسی کرده و با معرفی تک تکشان به ما، به سراغ بچهها برود. مدام هم تأکید میکند که همه تلفنهای همراهشان را روی حالت سکوت بگذارند. نه خبری از متن هست و نه خبری از یادآوری دیالوگها و همه بیش از آنچه فکر میکنیم به کارشان اطمینان دارند.
شمارش معکوس برای شروع برنامه آغاز میشود: میشماریم از یک تا دهتا برسیم به پونزدهپونزده کمه، پس چند تا؟؟ «هــــــزار و شــــصـــت و شــــونــــزده» پس از تیتراژ، نوبت امیر محمد است تا در بخش اول روبهروی دوربین قرار گرفته و شعری برای شروع برنامه بخواند؛ ترانهای که در پایانش یک ووله پخش میشود تا گروه دوباره آماده اجرای بخش زنده بعدی شده و در این فاصله برای بار چندم نکاتی به بچهها گوشزد شود.
عمو پورنگ هم کارش را با پایین آمدن توسط بالن شروع میکند و با ذکر یک صلوات، شوخیهای او و پورنگ این بار جلوی دوربین رقم میخورد؛ لباس قرمز عمو پورنگ از همان آغاز برنامه با شوخیهای امیر محمد مواجه شده و او را «گوجهای» خطاب میکند و حتی در بخشی از برنامه، عمو را تهدید میکند که با یک «کوشتلله» (یعنی همان زمانی که با تکان دادن بدنش «کوشتلله» گفته و موجی را روانه عمو پورنگ میکند) او را تبدیل به «گوجه لِهیده» خواهد کرد؛ شوخیهای به ظاهر بداههای که فرصت نشد بپرسیم آیا از قبل هماهنگ شده است یا پس از هفت سال همکاری این دو، ناگهان رو میشود!
هر بار «کوشتلله» گفتنهای امیر محمد در نقش گلدون خان، همان و صدای انفجار خنده بچهها در استودیو، همان؛ دیالوگهای مجریان به اندازهای خنده دار است که به نظر عوامل پشت صحنه در هر اجرا یک دل سیر میخندند، حتی «علیپور»، کارگردان هنری برنامه که متن به دست تماشاگر هنرنمایی آنهاست و هر از چندگاهی نکاتی را به ایشان یادآوری میکند.
البته برنامه کارگردان دیگری هم دارد؛ خانم مجیدی که در صحنه نیست و احتمالا در جایی مانند اتاق فرمان بر تدوین برنامه، انتخاب دوربین، پخش وولهها و میان برنامه و... نظارت دارد.
صدای خنده بچهها یک لحظه هم قطع نمیشود و اینقدر این اتفاق تکرار میشود که در پایان برنامه دیگر برای بسیاریشان رمقی نمانده؛ خندیدهاند، دست زدهاند، جیغ کشیدهاند، با ماجراهای شیر تنبلی که سلطان نام دارد ریسه رفتهاند و با جوجه تیغی زرگ، بازی جدیدی یاد گرفته و مسابقه دادهاند و یکی از بهترین روزهایشان را گذراندهاند و در آخر با عمو و امیر محمد دعا کرده و چند سی دی عمو پورنگ را هدیه گرفتهاند.
برنامه زنده چندین بار با پخش آهنگ همراه بوده و خیلی از عوامل پشت صحنه هم شعرها را با عمو پورنگ، امیر محمد و بچهها زمزمه کردهاند و حالا تیتراژ پایانی حکایت از پایان آن دارد اما هنوز برخی از بچهها حاضر به دل کندن از عمو نیستند و میخواهند با او حرف بزنند.
همه اینها برنامه هر روز اینجاست و برایمان جای تعجب دارد که عوامل برنامه چطور هر روز این همه انرژی صرف این کار میکنند، اما اطمینان داریم که همین انرژیهای مثبت سبب میشود که استقبال از ۱۰۰۰ و ۶۰ و ۱۶ و برنامههای مشابه تا این اندازه زیاد باشد.
این هم نتیجه گفتوگوی ما با عمو پورنگ در فاصله باقی مانده تا اجرای برنامه: * «پورنگ» یعنی چه و آیا گیلکی است؟ ـ پورنگ از ترکیب «پو» به معنی جستن، رفتن و گشتن و «رنگ» تشکیل شده و نه برخلاف آنچه برخی فکر میکنند، نه «پور» در آن وجود داشته و نه به قول شما گیلکی یا به زبان دیگری است.
* چند وقتی نبودید و حتی در این فاصله با رو کردن «شبکه کودک پورنگ»، دنیای جدیدی هم خلق کردید اما حالا هم به تلویزیون برگشتهاید و هم عرضه سیدیهایتان متوقف شده؛ ماجرا چه بود؟ ـ ماجرایی نبود، چند وقت نبودیم و خوشحالم که این اتفاق رخ داد؛ پس از مدتها اجرای برنامه زنده و کار مداوم، لازم بود تا مدتی از تلویزیون دور باشیم تا با طرح و ایدههای نو دوباره به اجرای زنده برگردیم. این برنامه هم به نسبت گذشته، کیفیت بالاتری دارد که ناشی از همین وقفه است؛ اما هنوز هم راضی کننده نیست و به نظرم جا دارد که بسیار بهتر از این باشد.
سی دیها هم در همین راستا تهیه کردیم، چراکه کاری جدید در آنها انجام دادیم و از چند عروسک در آنها استفاده کردیم که البته برای اجرای زنده ایده خوبی نیست. از طرفی، یکی از نقصهای برنامه زنده، گذرا بودن و فراموش شدن آنهاست که سی دی از این نظر کاری ماندگار به شمار میآید و قابلیت بارها و بارها استفاده در زمانهای مختلف را هم دارد.
* پس چرا متوقفش کردید؟ ـ گاه مردم هم در دیدن ما نسبت به این موضوع گلایه میکنند. راستش یکی از دلایل توقف موقتی این کار، مباحث مالی است و البته مشکلات دیگری هم داشتیم که در پخش این کار تاثیرگذار است، لذا در صدد رفعشان بر آمدیم و گمان کنم که به زودی و طی هفتههای آتی بتوانیم سی دیهای بعدی مجموعه شبکه پورنگ را راهی بازار کنیم.
* یکی از نکات جدید در این برنامه، استفاده از شخصیتهای جدید مثل سلطان و جوجه تیغی است. این ابتکار مفید از آب درآمده است؟ ـ استفاده از عروسکهای انسانی برای نخستین بار است که انجام میشود، به ویژه در یک برنامه زنده که بچهها هم در آن حضور دارند. خوشبختانه این بخش کار خوب از آب درآمده و سلطان و جوجه تیغی به خوبی با بچهها ارتباط گرفته و خیلی هم محبوب شدهاند.
* برای تغییر در برنامه، نمیخواهید که امیر محمد را بیرون کنید؟ ـ نه، امیر محمد استثناست. من معتقدم که برخی اتفاقات تکرار شدنی نیستند و تنها یک بار رخ میدهند و استثنایی به شمار میروند. امیر محمد هم یکی از آن اتفاقهاست.
* جانشین چطور؟ مثلا یک دختر بچه را به جایش به کار بگیرید؟ ـ فعلا که قصدی برای اینکار نداریم چون به خوبی با همدیگر کنار آمدهایم و شناخت خوبی بینمان به وجود آمده است. تجربه چند سالهمان هم ثابت کرده که کار کردن با دختر بچهها سختتر از کار کردن با پسر بچه هاست و امیر محمد هم از یک طرف تبحر زیادی کسب کرده و از طرفی از سن و سال کودکی در آمده و توانسته به بچهها بقبولاند که با آنها متفاوت است.
* یک خاطره جالب از پشت صحنه، به ویژه مرتبط با این برنامه دارید که برایمان بگویید؟ ـ روز دوم، سوم اجرای این برنامه بود که بالن در حین اجرای برنامه بالا گیر کرد و من هم در آن بودم. چون برنامه زنده بود، کاری هم از دست کسی برنمیآمد؛ مجبور شدم به روی خودم نیاورم و برنامه را جوری ادامه بدهم که کسی متوجه نشود. با شوخی و خنده از همه حلالیت طلبیدم و دعا کردم و برنامه را ادامه دادم. [میخندد]
* به تازگی و برای آغاز سال تحصیلی جدید، سفری داشتید به آذربایجان شرقی و مناطق زلزله زده اخیر؛ حس و حالتان چه بود و آیا این سفر را تکرار خواهید کرد؟ ـ سفر خوبی بود و خوشحالیم که این فرصت نصیبمان شد. هم مایه تأسف بود و هم مایه شادی؛ دیدن سختی این بچهها در شرایطی که فصل سرما آنجا زودتر از سایر نقاط کشور آغاز میشود تلخ بود اما جالب اینجاست که خودشان به هم روحیه میدادند و هوای همدیگر را داشتند. روحیه خوبی آنجا وجود داشت. شاید این سفر را در فرصتی دیگر تکرار کنیم اما قطعا قصدمان این نخواهد بود که تنها چند بچه را ببینیم و بخندیم، بلکه باید بیش از این حرفها به فکرشان باشیم.
* نمیخواهید که سیاست مدار شوید؟ ـ اصلا سیاست بلد نیستم و هرگز تمایلی برای ورود به آن نداشته و ندارم؛ این کار در تخصص من نیست.
* بازنشسته چطور؟ [در حالی که لبخند میزند و همزمان چپ چپ نگاهمان میکند] آن هم فعلا فکرش را نکردهام و البته دلیلی برای فکر کردن دربارهاش نداشتهام. مگر اینکه شما از دیدن من خسته شده باشید. [میخندد].
* آخرین باری که عصبانی شدید کی بود؟ ـ کم عصبانی میشوم؛ اما به گمانم آخرین بار آن پریشب بود که موضوعی ناراحتم کرد و عصبانی شدم.
* واکنشتان چیست؟ ـ در این مواقع نخستین کاری که میکنم، مخفی میشوم؛ چهره عصبانی من جایی برای دیده شدن ندارد و به ویژه نباید بچهها با آن روبهرو شوند. خودم را جایی مخفی میکنم تا با گذشت یکی دو ساعت، آرامتر شده و عصبانیتم فروکش کند.
* برنامهای برای سفر به شهرستانها ندارید؟ مثلا تصمیم داشته باشید ماهی یک بار به یکی از نقاط کشور سفر کرده و در جمع کودکان و مردم آنجا حاضر شوید؟ ـ برای این برنامه زحمت زیادی کشیده شده و تنها این نیست که بیاییم و برنامهای بسازیم. من اعتقاد دارم که سفر به شهرستان نیازمند یک برنامه ریزی دقیق است و تا این اتفاق رخ نداده باشد، انجام این کار اشتباه محض است. پشت این دکورها، متنها و... کلی برنامهریزی وجود دارد و با اینکه همه عوامل سالها سابقه داشته و در کارشان از مهارت بالایی برخوردارند، همه اینها برای بردن برنامه به شهرهای دیگر کافی نیست، چراکه اینکار مسئولیت سنگینی خواهد داشت.
***
زمان تنگ است و عمو پورنگ باید آماده اجرا شود، امیرمحمد هم در این فاصله آماده شده و منتظر شروع برنامه است؛
* کدام یک سختتر است؛ کار زنده با حضور بچهها یا کار با عروسکهای پلنگ، قشنگ و ملنگ؟ ـ هر برنامهای حال و هوای خاصی دارد اما اگر بخواهم برنامه زنده را با کار عروسکی قیاس کنم، برنامه زنده با حضور بچهها را بیشتر دوست دارم. البته در برنامه عروسکی، کار خیلی سختتر است، چون صدا و عروسک گردانی در دو جای مختلف هستند و در آوردن حس و حال کار مشکل میشود.
* هزار و ۶۰ و ۱۶ چطور از آب درآمده و خودت کدام برنامه را بیشتر دوست داشتی؟ ـ خیلی برنامه خوبی شده و به نظرم بچهها هم خوششان آمده، من هم همه کارهایی که در این هفت سال با عمو اجرا کردهایم، دوست دارم اما یک برنامه داشتیم که جز من و عمو، محمد متین و سهند هم در آن بودند و برنامه خوبی شده بود؛ ما سه تا هم سن بودیم و سازمان [صدا و سیما] هم حریفمان نمیشد!
وقت زیادی تا آغاز برنامه نمانده و امیر محمد هم باید برود و فرصت نیست که پرسشهای بیشتری از وی بپرسیم؛ تنها میگوید جایمان خالی بود که در یکی از برنامهها عمو پورنگ با بالن آن بالا گیر کرده بود و همه کلی خندیدهاند.