خبررسانی در بحران، از شرم كمک نكردن‌مان می‌كاهد

روزنامه نگار و عكاس مستند اجتماعی
کد خبر: ۲۷۸۶۶۲
|
۲۳ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۴ 14 October 2012
|
4872 بازدید
بارها مي گويد مادر ترزا نيست، تنها يك راوي بحران است كه هميشه به صحنه برمي گردد تا به مردم كمك كند. افشين والي نژاد سابقه كار در بهترين و بزرگ ترين خبرگزاري هاي دنيا از آسوشيتدپرس گرفته تا روزنامه هاي اصلاح طلب مانند جامعه و توس را دارد. سال ها در ژاپن اقامت داشته و در NHK WORLD از معتبرترين رسانه هاي سرزمين آفتاب تابان كار كرده است. تجربيات او از عكاسي در زلزله هاي متعدد ايران و بحران هايي مانند بم و جنگ افغانستان، كمكش كرد تا در فاجعه سونامي ژاپن، پرمخاطب ترين عكس هاي جهان را بگيرد. براي اين كار، بارها تقدير شد و نمايشگاه عكس هايش ماه ها در توكيو مخاطبان خود را داشت. حضور او در زلزله اخير آذربايجان، بهانه يي بود تا فرهنگ كمك به مردم بحران زده در دو كشور ژاپن و ايران را مقايسه كنيم. والي نژاد مي گويد با وجودي كه بارها در بحران بوده، ولي اطلاع رساني براي او مهم تر از كمك كردن در نخستين دقايق بحران است، چون فكر مي كند با اطلاع رساني درست، مردم بيشتري براي كمك مي آيند و اين موضوع از شرم او مي كاهد.
    
در دو بحران انساني كه طبيعت عامل آن بوده در دو كشور ايران و ژاپن حضور داشتيد، هم عكاسي كرده ايد و هم به مردم كمك رسانده ايد. به نظرتان تفاوت فرهنگ ايراني ها و ژاپني ها از لحاظ مقابله با بحران هايي مانند زلزله و سونامي چيست؟
   
در ايران و ژاپن با دو فرهنگ به كلي متفاوت روبه رو هستيم. در ژاپن همه چيز نظم، سازمان و برنامه دارد و كسي اجازه، توان و اعتماد به نفس عمل خارج از برنامه را ندارد. 10 روز اول سونامي كه براي پوشش خبري در شمال ژاپن بودم، به هر يك از دوستان كه گفتم براي مناطق بحران زده مي خواهيم كمك ببريم، عده يي گفتند بايد كمك ها را به صليب سرخ بدهيم. نمي توانستند فكر كنند مي شود به مردم بدون واسطه يك سازمان رسمي و نهاد كمك كرد. آدم هاي خوبي بودند ولي نمي توانستند تصور كنند مي توان به راحتي به مردم آسيب ديده كمك رساند. در ايران مساله به كلي فرق دارد. در اينجا، در لحظات اول بحران سازمان ها نيستند كه وارد مي شوند، مردم به طور فردي تصميم مي گيرند كه براي كمك اقدام كنند و خيلي هم بد نيست، مردم در ايران، قدرت تصميم گيري شخصي دارند و بر پايه اين تصميم، به طور برق آسا براي كمك عمل مي كنند.
    
يعني در ژاپن هنگام بحران، مردم كمك نمي كنند؟
   
اصلا، به هيچ عنوان. در ژاپن بايد سازمان و مدير باشد. يك مدير سازماني، مسووليت كارها را بپذيرد و ديگران دستورات او را اجرا كنند. در ژاپن امكان ندارد كسي به طور مستقل كارتني از غذا را به زلزله زده بدهد، اصلافكر مي كنند بيرون از سازمان كار كردن، عجيب است. در تمام ماجراي سونامي، يك ژاپني وجود نداشت كه از توكيو 10 تا كمپوت و بيسكويت و 4 تا پتو ببرد به سونامي زده هاي منطقه بدهد. در منطقه توهوكو، نوار ساحلي به طول چند صد كيلومتري به طور كلي ويران شد، ولي جز نهادهاي رسمي و مردمي ثبت شده، كسي به صورت مجزا كمك نكرد.
    
يعني مردم آنجا خودشان نمي ديدند كمك كنند؟
   
ژاپن مردم بسيار شريف و مهرباني دارد، در آنجا همه چيز را در قالب سازمان مي بينند، ولي در ايران، كارها به صورت فردي است و اين موضوع، جنبه هاي خوب و بد زيادي دارد. اعتماد به نفس ايراني ها بسيار بالاست. نكته يي كه مي تواند به خوبي روحيه مردم ايران را نشان دهد، انتخابات است. در يكي دو دوره اخير انتخابات رياست جمهوري، بيش از هزار نفر ثبت نام كرده اند. به مسائل سياسي اين بحث كاري ندارم ولي در ايران، هزار نفر پيدا مي شوند كه آنقدر اعتماد به نفس دارند كه خود را در حد رييس جمهور مي بينند.
  
پس با اين وجود، به نظرتان كدام روش ايراني يا ژاپني در مقابله با بحران كارآمدتر است؟
   
اگر بخواهم قضاوت نكنم، يعني از زير سوال فرار كرده ام. پس مجبورم صريح قضاوت كنم. چكيده برداشت هاي 20 ساله ام در خبرنگاري و عكاسي بحران اين است كه در يكي دو هفته اول و در اوج بحران كه امدادرساني و نجات جان انسان ها مطرح است، در ايران از همه جاي دنيا بهتر عمل مي شود. اين اعتبار را به دولت و هلال احمر و سازمان ها نمي دهم، اعتبار جز به همت بي دريغ و عشق بي ادعا و بي انتظار و بي توقع مردم شريف ايران نيست. اين يك فرهنگ ستودني است كه بايد به آن افتخار شود. كمتر كسي مانند من در شرايط مشابه در بحران هاي طبيعي و غيرطبيعي كشورهاي مختلف بوده: با قاطعيت تمام مي گويم ايران و ايراني از همه جاي جهان حتي از ژاپن كه ثروتمند و سازمان يافته است، بهتر عمل مي كند. اين در دو هفته اول است و ما بيش از آن نمي رويم. در زلزله قائن سال 76 كه آقاي رفسنجاني رييس جمهور بود، او بلافاصله با هلي كوپتر به قائن آمد. ما سه نفر عكاس بوديم با آقايان شانديز و صياد كه جزو نخستين نفرات رسانه يي در منطقه بوديم. شب اول بود و 10 ساعت از زلزله گذشته بود ولي مي ديديم در روستاهاي دورافتاده، همه جا نان لواش، چادر و آب موجود بود. در زلزله كه استيك و كباب به مردم نمي دهند، انتظار بيش از اينكه نان و آب و چادر براي سرپناه وجود داشته باشند، نيست. اين يك شاهكار است. هيچ جاي جهان اين روحيه وجود ندارد. بدون احساس مليت و وطن پرستي مي گويم و قضاوت منصفانه و بي نظر اين است. ولي شخصا ديدم يك هفته اول در سونامي ژاپن، مردم، پيرمردها و پيرزن ها در سرماي 5 درجه زير صفر در پناهگاه هايي كه بيشتر مدارس سرمازده بود، در عذاب بودند و امكانات گرمايي نداشتند. يادم هست بعد از سونامي ژاپن، با پيرمردي صحبت كردم كه يك روز چيزي نخورده بود و گرسنه بود، تنها روزي يك عدد اونيگيري، غذاي ژاپني تهيه شده از برنج سرد بدون نمك و روغن كه خيلي مختصر است، مي خورد، واقعا شاهد بوديم در اين شرايط دولت ژاپن به خاطر وسعت فاجعه و مسائل هسته يي نيروگاه ها فشل شده بود و نمي توانست رسيدگي كند و مردم به هيچ عنوان كمك نمي كردند.
    
چرا كمك نمي كردند؟
   
چون فرهنگي براي كمك كردن سريع وجود ندارد، چون فكر مي كنند كار عجيبي است آدم راه بيفتد شخصا به ديگران كمك كند. بگذاريد از تجربه شخصي ام بگويم. در اين عكس كالاهايي را مي بينيد كه من راننده آنها بودم، هيچ كدام به من تعلق ندارد، از يك اتفاق دارم حرف مي زنم نه اينكه بگويم چقدر كمك كردم. اين اتفاق روز اول آوريل يعني 20 روز بعد از سونامي افتاد. دو هفته يا بيشتر شمال ژاپن بودم و فهميدم حالاحالاها دولت نمي تواند كمك كند، در فيس بوك فراخوان كمك دادم و بيش از هزار ايميل به آشنايان زدم و گفتم غير از پول و جنس دست دوم، كمك ها را به منزل من بفرستيد، از 6 مليت، ايراني، هلندي، كانادايي، سويسي، امريكايي و ويتنامي كمك جمع شد. ولي يك نفر ژاپني هم براي كمك به مردم نيامد.
     
و ايران را در مقابله با بحران هاي طبيعي چگونه ديديد؟
   
در اكثر زلزله هاي اخير، ساعات اوليه وقوع رسيده ام. در زلزله بم، با يك شب تاخير رسيدم. در زلزله اخير آذربايجان كه رسيدم، همه كساني كه با آنها حرف زدم مي گفتند كمك هاي مردمي بدون سازماندهي به مراتب از هلال احمر و وزارت كشور سريع تر رسيد و اين فرهنگ قابل ستايش يك ملت است. بايد به آن افتخار كرد. البته اين مشكل است كه بعد از دو ماه هنوز ساختمان در آنجا ساخته نشده و ژاپن در اينجا از ما جلو مي زند، چون در درازمدت، برنامه ريزي در ژاپن بسيار بهتر است. ولي در اوج بحران مردم ايران به دليل فرهنگ نوع دوستي بي دريغ كه اسمش را عشق مي گذاريم بسيار موفق ترند. به قول مولانا: درنگنجد عشق در گفت و شنيد/عشق دريايي است قعرش ناپديد. شمس تبريزي جمله زيبايي دارد به اين عنوان كه: «زندگي راهي پر از بلاست ولي عشق پيشواست، تعليم مان دهد كه بر او بر چه سان رويم.» اين فلسفه ام در زندگي است و فكر مي كنم همه ملت ايران، نيز اينطور زندگي مي كنند. عشق اگر در دل شما باشد، نياز نيست برنامه ريزي زيادي در موقعيت بحراني كنيد. عشق است كه مقابل شما قرار مي گيرد و تعليم تان مي دهد از كدام سو برويد.
    
برخورد ژاپني ها با اين كمك ها چطور بود؟
   
بگذاريد با اين عكس شرح دهم. در اوج روزهاي جست وجو در ژاپن بوديم و اكثر خارجي ها آنجا را ترك كرده بودند، ولي ايراني ها مانده بودند. خانم محترمي به نام هاله قهقايي در ژاپن زندگي مي كند كه شوهر ژاپني دارد. او ايميل مي زد و مي گفت پسرم ژاپني است و دوست داريم كمك كنيم. در اين عكس با تلفن به او زنگ زدم. اين آقا كه در عكس با خانم قهقايي صحبت مي كند مدير يك تيم جست وجو است. مي گفت سه روز است نخوابيدم، خانم قهقايي گفت گوشي را به او بده تا به او خسته نباشيد بگويم. در ژاپن نيز فرهنگ «خسته نباشيد» گفتن وجود دارد. اين ايراني فقط دوست داشت در كمك مشاركت كند. اين آقا با او صحبت كرد و وقتي گوشي را برگرداند، گفت چقدر دلگرم شدم، بعد از سه روز، اين خانم از صدها كيلومتر آن سوتر، زنگ زد و به من روحيه داد. اين زنجيره عشق است و فرهنگي ستودني است. اين خانم محترم بيش از 15 سال است در ژاپن زندگي مي كند ولي فرهنگش ايراني باقي مانده است. ديدم اين فرد بعد از اينكه صحبتش با خانم قهقايي تمام شد، چهره متفاوتي پيدا كرد و بسيار شاداب تر شد. اين خانم با كسي كه پتو مي دهد و غذا مي آورد، يك مسير را دنبال مي كند، همان مسير عشق كه به قول مولانا قعرش ناپديد است. در تمام زلزله هاي ايران شاهد بودم مردم بلافاصله چادر مي زدند و به زلزله زده ها كمك مي كردند. در زلزله رودبار، مردم در تهران در اكثر خيابان ها، چادر زدند و ظهر آن روز چند ساعت بعد از زلزله، نخستين وانت كمك، بدون نظارت و هماهنگي كسي، به رودبار رفت. اين عشق بي پايان است و قعرش ناپديد. اين افتخاري است كه بايد به آن باليد.
    
چقدر يك عكس يا خبر مي تواند به مردم بحران ديده كمك كند؟
   
كمك عكاس يا خبرنگار انتقال حقايق موجود، تلخ و شيرين بدون هيچ گونه ويراستاري، بدون فتوشاپ و رنگ آميزي كردن است: انعكاس واقعيت با احساس خالصي كه درون تو وجود دارد و تو مي تواني اين ارتباط را برقرار كني. دوستان بسياري دارم كه از طريق عكس هايم مرا مي شناسند. ممكن است همديگر را نديده باشيم و شايد هرگز نبينيم، ولي وقتي با عكس از واقعيت ها پرده برداشتم و وقايع را انعكاس دادم آن را مي بينند و ارتباط مي گيرند.
    
يك سوال كليشه يي: وقتي كسي در حال غرق شدن است، به عنوان يك عكاس، از او عكس خوب مي گيريد يا به عنوان يك انسان دست او را مي گيريد تا غرق نشود؟
   
بگذاريد تجربه يي را بگويم. در ابتداي جنگ افغانستان سال 2001 تنها به اردوگاه پناهندگان در نزديكي هرات به نام مسلخ رفته بودم. قبل از آغاز جنگ، زمزمه هاي جنگ بود، شاهد بوديم اين اردوگاه ناگهان به بزرگ ترين اردوگاه پناهندگان جهان تبديل شد و روزي چند نفر از گرسنگي مي مردند. نمي دانم افتخار كنم يا شرمم بيايد، خبري را منتشر كرديم كه انعكاس زيادي در جهان داشت، سردبير خبر از ايالات متحده آمده بود و گفت مي دانم شايد اين حرف خوب نباشد، ولي بايد يك نفر را پيدا كنيم كه دارد مي ميرد. به راننده افغان گفتيم و او بلافاصله يكي را پيدا كرد. ما هم رفتيم در خانه آن مرد محتضر و نشستيم عكس و فيلم گرفتيم تا او مرد. جلوي چشم ما او را شستند و كفن و دفن كردند. درست جلوي چشم ما يك انسان، تمام شد. بعدازظهر كه برمي گشتيم هرات، با خودم فكر كردم ما چه كرده ايم؟ ما داغ بوديم و حالي مان نبود. ما منتظر مانديم يك نفر بميرد تا از او گزارش بنويسيم؟ نمي دانم چه بگويم، ولي به هر صورت نمي خواهم از كار خودم دفاع كنم ولي انتقال آن واقعيت، براي ميليون ها نفر بازتاب داشت و باعث شد مردم بدانند در مسلخ چه مي گذرد، شايد شرم هيچ كار نكردن ما را توجيه كند.
    
يعني مانديد، كمك نكرديد و عكس خوب گرفتيد؟
   
اين سوال بي جوابي است، ادعا ندارم از لحاظ انساني همه چيز را رعايت كرده ام، در تمام موارد سعي كرده ام به ديگران كمك كنم، ولي انصافا ابتدا به كارم فكر كرده ام. بعدا برگشته ام كمك هايي جمع كرده ام و براي مردم برده ام. ولي در لحظات اوليه، با شرم اعتراف مي كنم كه دست يك نفر را نگرفتم از زير آوار نجات دهم، چون وقت نداشتم، بايد كارم را مي كردم. اصلادفاع نمي كنم ولي واقعيت اين است كه جواب ندارم. در زلزله بم شاهد بودم دست انسان ها از زير آوار آمده بيرون، بسيار هم ديدم، ولي نمي توانستم كاري كنم. من هماهنگ كننده يك گروه ژاپني بودم كه امكانات عظيم ماهواره يي آورده بودند تا خبر ارسال كنند. ولي كار اطلاع رساني باعث شد كمك ها سرازير شود، حتي ارتش هاي خارجي از كويت، هواپيما براي كمك فرستادند. سگ هاي دانماركي 10 ساعت بعد از زلزله با هواپيما آمده بودند. اين نجات و امداد است. اگر بشود كارمان را توجيه كنيم و از ميزان شرم مان كم كنيم، انتقال اين واقعيت كار ما است، اگر عكاس ها اين كار را نمي كردند مردم چطور مي فهميدند عمق فاجعه چقدر است؟ شايد بشود اين را توجيه كرد، ولي قابل دفاع نيست. حرف شما و سوال تان درست است كه اگر كسي خود را مي سوزاند، مي توانيد پتو برداريد و او را خاموش كنيد يا عكس بهتري بگيريد، مي گويم نمي دانم.

منبع: اعتماد
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟