با نزدیک شدن هنگامه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، مبارزات انتخاباتی در این کشور شدت گرفته و روز به روز بر گرمای آن افزوده میشود. رأی دهندگان آمریکایی معمولا بر پایه موضعگیریهای اقتصادی کاندیداها و وضعیت اقتصادی خود و چگونگی ارتباط بین وضعیت اقتصادی خود و مواضع اقتصادی کاندیداهای ریاستجمهوری، تصمیم نهایی خود را میگیرند. مسائل غیر اقتصادی کمتر جنبه محوری یافته و اولویت اقتصادی عنصر پایدار و باثباتی در چگونگی رأی دهی شهروندان آمریکایی است.
اما در مواردی، مباحث سیاست خارجی نیز جلب توجه است؛ به ویژه در شرایطی که آمریکا دچار بحرانهای جهانی است، مباحث سیاست خارجی نیز مطرح شده و کاندیداها میکوشند از قوت خود درباره سیاست خارجی سخن گفته و رأی دهندگان را قانع کنند که در اداره موازین ملی آمریکا از موضع برتری نسبت به رقیب خود برخوردارند.
در انتخابات آتی آمریکا و مبارزات کنونی کاندید حزب جمهوری خواه یعنی میت رامنی و دمکرات باراک اوباما، مباحث سیاست خارجی، اصلیترین موضوع نیست، ولی یکی از مباحث اصلی است. هرچند در این انتخابات نیز مباحث اقتصادی جذابیت بیشتری دارند، مباحث سیاست خارجی نیز حساس بوده و دو کاندید تلاش میکنند وضعیت خود را در سیاست خارجی برتر نشان دهند.
اما در میان مباحث سیاست خارجی، بیگمان موضوع ایران، اصلیترین مبحث مناقشه آمیز میان دو کاندیداست. در سخنرانی عمده رامنی درباره امور سیاست خارجی ـ که در مؤسسه نظامی ویرجینیا در هفته نخست اکتبر (هفته اول مهر) برگزار شد ـ بیش از ده بار نام ایران به کار برده شد. در مناظره بین دو کاندید، معاونت ریاست جمهوری یعنی جوزف بایدن و پل رایان ـ که پنجشنبه گذشته (بیستم مهر) برگزار شد ـ گفته شده که ایران بزرگترین چالش امنیت ملی ایالات متحده است.
مسأله ایران در انتخابات کنونی چگونه قابل بررسی است؟ چگونه میتوان موضوع ایران را در انتخابات جاری، تجزیه و تحلیل کرد؟ در پاسخ به این پرسش، نخست باید مختصات کنونی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و سپس مختصات مباحث سیاست خارجی در این انتخابات و سرانجام به طور ویژه به مختصات بحث ایران در مبارزات انتخاباتی توجه کرد.
مختصات انتخابات کنونی آمریکا
شخص رامنی به جناح لیکود و راست اسرائیل نزدیک است و در جناح راست اسرائیل که بخشی از جناح راست جهانی است و در یک تقسیم بندی جهانی افرادی مانند هارپر نخست وزیر کانادا نیز قرار دارد، ایران به عنوان یکی از عناصر شکل دهنده هویت راست جهانی پیونده خورده با صهیونیسم است. به این صورت که مشکلات و مباحث مربوط به بحرانها و چالشهای درونی رژیم صهیونیستی و مسائل داخلی و خارجی آن با مطرح کردن تهدید ایران و نظامی کردن ذهنیت امنیتی غرب در رابطه با ایران، مورد پوشش قرار می گیرد.
هماکنون انتخابات ریاست جمهوری، پیرامون مسأله شخصیت، وضعیت اقتصادی و جهت سیاست خارجی آمریکا شکل گرفته است. در مسأله شخصیت باید گفت که نهایتا بحث در مورد شخصیت اوباما و شخصیت رامنی است. این دو شخصیت نه تنها دو فرد بلکه نمایندگی دو جریان اساسی سیاست و جامعه آمریکا را به عهده دارند؛ اوباما مظهر مهاجران نوپا، رنگین پوست، غیر آنگلوساکسون است و از تبار متفاوتی نسبت به بنیانگذاران اولیه اروپایی آمریکا برخوردار است. به عبارت دیگر، مسأله نژاد، رنگ پوست و جایگاه طبقاتی و جایگاه اجتماعی او با رامنی که بازتاب شخصیت سفید پوست مسیحی آنگلوساکسون است، تفاوت دارد. خود این دو شخصیت نماینده، دو طرز فکر اساسی در آمریکا هستند؛ به این معنا که اوباما مظهر چند فرهنگی آمریکا و رامنی، مظهر یکدستی سفید پوستی آمریکاست.
بنابراین، باید در نظر داشت که در آمریکا هنوز نژاد مهم و برجسته است. مسأله نژاد با مباحث خارجی و بین المللی نیز تفاوت دارد. تبار اوباما آفریقایی است و تبار رامنی اروپایی. به علاوه ماهیت شکل گرفته شخصیت آنان در مشاغل و مسئولیتهای پیشین آنان نیز منعکس است. رامنی یک سرمایهدار و شخصی ثروتمند است. در حالی که اوباما شخصیتی خودساخته است که به طور نسبی از طبقات فرودست جامعه پلههای ترقی را پیموده و به اوج اداری آمریکا رسیده است. این دو شخصیت در این انتخابات نمایشگر تحول و دگرگونی در جامعه آمریکا هستند که این خود به وضعیت اقتصادی و اجتماعی آمریکا پیوند میخورد.
وضعیت اقتصادی، عامل تعیینکنندهای در این انتخابات است؛ به این معنا که آمریکا در یک دوران پرچالش از نظر اقتصادی است و با مباحث بیکاری و به ویژه بیکاری فارغ التحصیلان جوان دانشگاهها روبهروست. بحران عظیم بدهکاری و کسری بودجه نیز از دیگر چالشهای اقتصادی آمریکاست. بدهکار بودن آمریکا، یکی از مباحث عمدهای است که بازتابهای گوناگونی در جامعه آمریکا دارد؛ بنابراین، مباحث مربوط به شغل، مالیات، خدمات پزشکی و خدمات درمانی و رسیدگی به اقشار فرودست در این انتخابات بسیار مهم است. اوباما تلاش می کند که نماینده اقشار میانی و فرودست جامعه باشد و رامنی را مظهر طبقات مرفه و فوقانی جامعه معرفی کند. این مباحث اقتصادی نهایتا اثر خود را در رأی گیری خواهند داشت؛ اما به طرز چشمگیری جهت گیری سیاست خارجی هم نیز در این مبارزات مطرح است. جالب آن که جهتگیری سیاست خارجی در نهایت تشابهاتی را بین این دو کاندید به نمایش میگذارد؛ حال آن که تفاوتهایی هم دارد. رامنی سخن از آمریکای قدرتمند میکند و این که میتواند قدرت آمریکا را به شیوه ویژه و خاص خود بازسازی کند و این وضعیت به نفع باقی اقشار اجتماعی هم هست؛ اما اوباما نگاه دیگری را در سیاست خارجی دنبال میکند که بر همکاری استوار است، ولی باید دید که مباحث سیاست خارجی به طور دقیقتر چگونه قابل توضیح است.
مختصات سیاست خارجی
در مباحث سیاست خارجی، جهتگیری اساسی و وضعیت بینالمللی آمریکا، اصلیترین موضوع است. در واقع، دو آمریکا در این مبارزات مطرح است؛ آمریکای رامنی که قدرت خود را در تقویت نیروهای نظامی، تأکید بر دوستان سنتی به ویژه در خاورمیانه رژیم صهیونیستی و به نوعی اعمال قدرت جست و جو میکند و تا اندازهای پژواک صدای نومحافظهکاران به شمار میرود.
آمریکای اوباما، آمریکای همکاریگرایانه و اعمال رهبری آمریکا از طریق مشارکت جهانی و سیاست چندجانبه است؛ هرچند در این میان استفاده از ابزار نظامی برای اوباما مطرح است، اوباما تلاش میکند که طرف مقابل خود را نظامیگرا و خود را از نظر نظامی مسلط و قوی معرفی کند؛ اما مباحث نظامی در این انتخابات، جایگاه خاصی دارد. رامنی از اوباما انتقاد میکند که نیروهای مسلح آمریکا را تضعیف کرده و باید به افزایش بودجه نظامی دست زد و اگر بودجه نظامی به اندازه کافی بود، بسیاری از مشکلات پدید نمیآمد. همین طور در بحث حمایت از متحدان خاص آمریکا، رامنی تأکید خاصی بر مسأله اسرائیل میکند. در این میان مسأله ایران مطرح میشود و بخش چشمگیری از بحث ایران به رابطه ویژه آمریکا و اسرائیل برمیگردد.
اما باید در نظر داشت که علاوه بر ایران، مسأله روسیه، چین و مبارزه با فعالیتهای ضد آمریکایی، چگونگی ارائه تصویر جهانی از آمریکا نیز از مباحث عمده سیاست خارجی است ولی هیچ یک مانند مسأله ایران برجسته و حساس نیستند. علت این حساسیت، پیوند مسأله ایران با مباحث نظامی از یک سو و مباحث مربوط رابطه تل آویو و واشنگتن است.
مختصات بحث ایران
در بحث ایران باید در نظر داشت که بین دو کاندیدا، اشتراک نظرهایی است؛ هر دو ایران را تهدید علیه امنیت ملی ایالات متحده آمریکا میدانند. ایران همواره در دههها و سالیان گذشته به عنوان یکی از تهدیدات امنیت ملی آمریکا قلمداد شده و در این زمینه هیچ اختلافی بین آنها نیست؛ افزون بر این، هر دوی آنها نگران این نیستند که بحثهای آنها در مورد ایران در داخل آمریکا ایجاد دردسر کند؛ به این معنا که یک لابی طرفدار ایران در آمریکا وجود ندارد و برای همین، هر دو کاندید در این زمینه با هم انتقاد و مخالفت با ایران را مسأله ای کم هزینه و سودآور در سیاست داخلی آمریکا میبینند.
اما در عین حال، نقاط افتراق و تفاوت بین این دو کاندید در مورد مسأله ایران دیده میشود. همان گونه که گفته شد، ریشه این افتراقها مسأله ارتباط سیاستهای ایالات متحده و سیاستهای اسرائیل است. شخص رامنی به جناح لیکود و راست اسرائیل نزدیک است و در جناح راست اسرائیل که بخشی از جناح راست جهانی است و در یک تقسیم بندی جهانی افرادی مانند هارپر نخست وزیر کانادا نیز هست، ایران به عنوان یکی از عناصر شکل دهنده هویت راست جهانی پیونده خورده با صهیونیسم است. به این صورت که مشکلات و مباحث مربوط به بحرانها و چالشهای درونی رژیم صهیونیستی و مسائل داخلی و خارجی آن با مطرح کردن تهدید ایران و نظامی کردن ذهنیت امنیتی غرب در رابطه با ایران، مورد پوشش قرار میگیرد.
این مسأله یعنی برخورد تند و خشن و گفتمان نظامی در مورد ایران در یک سال گذشته همواره از سوی نتانیاهو مورد استفاده قرار گرفته و بسیاری از کارشناسان سیاسی در ایالات متحده و جهان بر این باورند که یکی از هدفهای عمده وی از به کار بردن این گفتمان متمرکز بر سیاست داخلی آمریکا و شکست دادن اوباما و زمینه سازی برای پیروزی رامنی بوده است؛ به عبارت دیگر، مسأله پیوند بین جناح راست رژیم صهیونیستی و جناح راست آمریکا، یکی از چالشهای اصلی سیاست داخلی در آمریکا برای اوباما بوده و در این زمینه اختلافات آنها نه صرفا بر چگونگی اداره مسأله ایران، بلکه بر نحوه استفاده از این بحث در سیاست داخلی آمریکاست.
در این میان باید به این واقعیت توجه کرد که در دو دهه گذشته، حزب جمهوری خواه آمریکا به طور شگفت انگیز و کم سابقه ای به جناح راست اسرائیل نزدیکتر شده و گفتمانهای مذهبی در این رابطه بی اثر نبوده است. مظهر این نزدیکی را میتوان در دوره بوش در پیوند مذهبی و فراسیاسی بین اسرائیل و آمریکا دید.
به نظر نمیرسد هیچ کدام تمایلی به راه اندازی جنگ جدیدی و این بار با ایران داشته باشند. حتی رامنی در نگاه برخی از کارشناسان آمریکایی، نمیخواهد در صورتی که پیروز شود، دولت خود را با جنگ آغاز کند. آغاز دولت بحران زده با جنگ چندان سودمند نیست. برای اوباما هم که بر این باور است سیاستهایش در مورد ایران از کارایی برخوردار بوده، هرچند که نباید از اندیشه تحرکات نظامی غفلت کرد، راهکار نظامی چندان سودمند نیست.
اما مسأله دیگری که در بین این دو کاندید در رابطه با مسأله ایران متفاوت است، کیفیت برنامه هستهای ایران است و در این زمینه دو نکته اساسی وجود دارد؛ یکی از این دو نکته کارایی تحریمهاست. آیا تحریمهایی که علیه ایران اعمال شده، توانسته تهدید هستهای ایران را برای آمریکا و اسرائیل کمتر کند یا تغییری در این زمینه پدید نیامده است؟
گروه راست تلاش دارد بگوید که این تحریمها کارا و کافی نبوده تا از این طریق اول به تحریمهای بیشتری علیه ایران دست بزند و از سوی دیگر، زمینه را برای خشنتر کردن فضا علیه ایران فراهم کند؛ اما نکته دوم ارزیابی از کیفیت واکنش نسبت به برنامه هستهای است. در این زمینه بحث فنی و دقیقی در مورد مفهوم موسوم به خط قرمز وجود دارد. جناح راست، رامنی و نتانیاهو خط قرمز را توانایی (Capability) ایران میبینند؛ به این معنا که هر اندازه توانایی عمومی هستهای ایران بالا رود، برای اسرائیل و آمریکا خطرناکتر است.
اما دولت اوباما تأکید میکند که خط قرمز به معنای لزوم تغییر خط مشی آمریکا درباره برنامه هستهای ایران، نظامی شدن برنامه هستهای و تولید بمب هستهای است. این تفاوت یکی از تفاوتهای ظریفی است که در انواع گفتوگوها و کشمکشهای انتخاباتی دیده میشود.
جناح راست به شدت بر طبل جنگ میکوبد تا بتواند ناکارآمدی سیاست اوباما را به نمایش بگذارد. هدف از طرح جنگ در رابطه با ایران جذب آرای بیشتر و نشان دادن آمریکای قدرتمندتری است؛ ولی اوباما هم با توجه به این که در جامعه آمریکا تمایل و علاقه ای در سطح عمومی به باز کردن جنگ جدیدی نیست و دو جنگ عراق و افغانستان به اندازه کافی انرژی و حوصله مردم آمریکا را صرف خود کردهاند، تلاش میکند طرف مقابل یعنی رامنی را جنگ طلب و آتش افروز معرفی کند.
در مدت اخیر رامنی با توجه به این که از طرف اوباما جنگ طلب معرفی شده است، کوشیده در عین حفظ موضع تند و سخت خود در مقابل ایران، تعدیلهایی هم ایجاد تا از معرفی شدن به عنوان یک چهره جنگ طلب فرار کند. اما به هر حال در فاصله کوتاهی که تا انتخابات مانده، این مسأله یعنی چگونگی برخورد با مسأله ایران بسیار مهم است. در واقع میتوان به آسانی گفت مباحث مربوط به ایران از یک سو ربطی به ایران ندارد و از سوی دیگر، به نحوه گفتمانهای داخلی در آمریکا و روابط رژیم صهیونیستی و جناحهای سیاسی در آمریکا وابسته است؛ با وجود این نام ایران همواره تکرار میشود.
اما یک پرسش اساسی، این که اگر هر یک از این دو کاندیدا به قدرت برسند، درباره ایران چه سیاستی را دنبال خواهند کرد؟
پاسخ به این پرسش، از یک جهت روشن نیست، ولیا ین مسأله روشن است که به نظر نمیرسد هیچ کدام تمایلی به راه اندازی جنگ جدیدی داشته باشند. حتی رامنی در نگاه برخی از کارشناسان آمریکایی نمیخواهد در صورتی که پیروز شود، دولت خود را با جنگ آغاز کند. آغاز دولت بحران زده با جنگ چندان سودمند نیست. برای اوباما هم که باور دارد سیاستهایش درباره ایران از کارایی برخوردار بوده؛ هرچند نباید از اندیشه تحرکات نظامی غفلت کرد، راهکار نظامی چندان سودمند نیست.
نتیجه این نگاه کوتاه به آینده این است که بحث ایران و حمله نظامی به ایران به عنوان یک کالای انتخاباتی تا چند هفته دیگر، کارایی خود را از دست خواهد داد. هرچند از نظر استراتژیک در این زمینه باید دقت داشت. در مجموع از آن چه گفته شد، به نظر میرسد انتخابات کنونی آمریکا، هرچند با مباحث اقتصادی و لشگرکشی دو اردوگاه و دو تفکر اجتماعی در آمریکا پیوند دارد و رأی دهندگان عمدتا بر پایه مباحث داخلی رأی خواهند داد، اما مباحث سیاست خارجی و مسأله ایران به طرز شگفت انگیزی برجسته است و برجستگی مسأله ایران را باید عمدتا در کیفیت مباحث سیاست داخلی آمریکا و پیوند جناحهای داخلی آمریکا با جناحهای درونی رژیم صهیونیستی در نظر گرفت.
*استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بینالمللی
این یادداشت نخستین بار در پایگاه «دیپلماسی ایرانی» منتشر شده است.