به تازگی آخرین آمار منتشره از سوی مرکز آمار ایران درباره نرخ بیکاری در تابستان سال ۹۱، اشاره به رشد نرخ بیکاری در این فصل داشته و رقم ۱۲.۴ درصد نرخ بیکاری است که هرچند شاید عدد چندان بزرگی نباشد، بجد باید گفت، رقمی بسیار خطرناک برای اقتصاد و جامعه است؛ این رقم میتواند چنان آسیبی بر اجتماع و اقتصاد کشور وارد کند که یورش مغول نیز چنین نکرده و نخواهد کرد!
به گزارش «تابناک»، به تازگی مرکز آمار، نرخ اشتغال و بیکاری برای فصل تابستان ۹۱ را منتشر کرده که رقم ۱۲.۴ درصد میزان بیکاری در تابستان امسال بود؛ هرچند بنا بر آمار این رقم نسبت به بهار ۰.۵ درصد کاهش داشته، نسبت به تابستان سال گذشته، معادل ۱.۳ درصد افزایش را نشان میدهد؛ این نرخ در نقاط شهری بیشتر از نقاط روستایی و در میان زنان افزایشی بوده است.
اما این اعداد و ارقام چه چیز را بیان میکنند؟ پیش از آن که توضیحی و جزیی وارد محتوای اعداد و ارقام شویم، نگاهی به وضعیت کشورهای پیشرفته، شاید بتواند نشان دهد که میزان بیکاری ۱۲.۴ درصد به چه معناست!
در این باره باید گفت که در ایالات متحده آمریکا از میزان بیکاری زیر ۸ درصد، به فاجعه یاد میشود که بحران مالی و اقتصادی این کشور را تشدید کرده است.
این نرخ در کشورهای پیشرفته ـ و تقریباً بیشتر کشورها ـ چنان شاخص مهمی به شمار میرود که بازارهای سرمایه و در مجموع اقتصاد این کشورها نسبت به اعلام آمار میزان بیکاری واکنشهای بلافاصله نشان میدهند و میزان بیکاری میتواند حتی به سقوط بازارهای سرمایه در یک کشور با اقتصاد شفاف منجر شود.
البته تعیین میزان بیکاری بالا یا پایین و در نظر آوردن اعداد و ارقام به عنوان نرخ بالای بیکاری، تقریباً یک عدد نسبی است که در هر کشور متفاوت است و میتواند نسبت به جمعیت و نیروی فعال آن کشور، متفاوت باشد. معمولاً میزان بیکاری بیش از ۴ درصد را میزان بیکاری بالا در نظر میآورند؛ اما به هر میزان که این نرخ پایینتر باشد، به معنی استفاده از بیشترین ظرفیت اقتصادی یک کشور است.
متأسفانه در کشور ما به رغم سخنهایی که پیرامون میزان بیکاری و اشتغالزایی به میان میآید، اما همانند نرخ تورم، رقم میزان بیکاری نیز تنها اعلام شده و بدون آنکه واکنشی خاص نسبت به آن شود از کنار آن میگذریم. گویا، اعلام شاخصهای خرد و کلان اقتصادی در کشور، تبدیل به یکی از رویههای معمول شده و هدف از انتشار این آمار، فراموش شده و گویا به روندی اداری تبدیل میشود. در این میان انگار اقتصاد کشور نیز دیگر برای این آمار اهمیتی قائل نیست!
اما باید گفت که این اصلی مسلم و پذیرفته شده در میان علمای اقتصادی است که نرخ بالای بیکاری نه تنها هزینهها و مشکلات عدیدهای در سطح فرد و خانواده از خود بر جای میگذارد، بلکه اقتصاد محلی و منطقهای و به طور کلی اقتصاد را نیز دچار معضلات اساسی میکند. میتوان به روشنی تمایزی میان هزینههای اقتصادی و اجتماعی نرخ بالای بیکاری ترسیم کرد.
هزینههای اقتصادی نرخ بالای بیکاری: نبود خروجی در تولید کالا و خدماتمیزان بیکاری بالا، منجر به از دست رفتن بخش بزرگی از منابع اقتصادی شده که ظرفیت رشد بلند مدت اقتصادی را از کشور سلب میکند؛ بنابراین، چنین کشوری با میزان بیکاری بالا، در عقبترین مرزهای توان اقتصادی خود برای تولید کالای و خدمات فعالیت میکند؛ افزون بر آن که زمانی را که یک فرد بدون کار است، هرگز نمیتوان جبران کرد.
اما اگر چنانچه میزان بیکاری کاهش یابد، این امر ضمن بالا بردن و افزایش تولید ملی، منجر به افزایش رفاه در جامعه شده و ظرفیت رشد اقتصادی را افزایش میدهد.
هزینههای مالی نرخ بالای بیکاریاز سویی، نرخ بالای بیکاری تأثیری مستقیم بر هزینههای جاری دولت، مالیات و همچنین سطح استقراض سالیانه دولتی دارد. در واقع به لحاظ علمی، نرخ بالای بیکاری به معنی افزایش در پرداختهای دولت (به شکل بیمه بیکاری و خدمات اجتماعی) و کاهش درآمدهای مالیاتی دولت مستقیم و غیر مستقیم است.
بیگمان، کاهش درآمد افراد برابر با کاهش مصرف و در نتیجه کاهش پرداخت مالیات است. این کاهش مالیات در بلند مدت، میتواند کاهش درآمد دولت با ارقامی بالا را رقم زده و در پایان، میزان استقراض دولت را نیز افزایش دهد.
کاهش شدید در سرمایهگذاری در حوزه سرمایه انسانیاز سویی، نرخ بالای بیکاری به معنی کاهش شدید در سرمایه گذاری در بخش آموزش نیروی انسانی است. افراد بیکار، به مرور زمان غیر متخصص تلقی میشوند و با بیکاری چند ماهه و چند ساله، ضمن از دست دادن سابقه تخصصی خود، از تخصص به روز در زمینه شغلی نیز عقب میمانند. این امر افزون بر آن که شانس این افراد برای به دست آوردن شغل در آینده را به شدت کاهش میدهد، هزینههای اقتصادی دولت و جامعه را نیز افزایش میدهد.
برای دریافت این امر کافی است در نظر آوریم که یک فرد برای رسیدن به تخصصی خاص، نیازمند صرف چند سال هزینه اقتصادی و اجتماعی است و دولت در این میان چه میزان برای رسیدن یک فرد به یک تخصص شغلی هزینه کرده است. از دست رفت فرصت استفاده از تخصص این فرد، به معنای از دست همه هزینههای فردی و هم دولتی در این میان است که با توجه به حجم افراد بیکار، رقمی نجومی را میتوان از این راه به دست آورد و حتی شاید اساساً این رقم قابل محاسبه نباشد.
هزینههای اجتماعی نرخ بالای بیکاریصرف نظر از هزینههای اقتصادی، نرخ بالای بیکاری منجر به افزایش محرومیتهای اجتماعی میشود. امروز به اثبات رسیده که ارتباط مستقیم و همبستگی بالایی میان میزان بیکاری و افزایش جرم و جنایت و آسیبهای اجتماعی وجود دارد (افزایش نرخ طلاق، افزایش بیماریهای فیزیکی و روانی، کاهش امید به زندگی).
از سویی کشورهایی با میزان بیکاری بالا شاهد کاهش شدید درآمد واقعی و همزمان با آن کاهش شدید مصرف هستند که مستقیم در مطالعات و آمارها نشان دهنده فقر است. افزایش جرم در میان جمعیت بیکار و به ویژه جوانان بیکار ـ اعم از جرایم اقتصادی، جنایی و حتی سیاسی، افزایش فحشا و از هم گسیختگی اجتماعی به طور کلی ـ از نتایج مستقیم افزایش فقر است.
در نتیجه کاملاً مشخص است که میزان بیکاری بالا، تأثیرات مستقیم بر افزایش هزینههای اقتصادی و اجتماعی دارد؛ اما این هزینهها هنگامی مخربتر هستند که نرخ بالای بیکاری دامنه دارد و سابقه دار شود و میزان بیکاری ساختاری افزایش یابد. در واقع امروز بسیاری از کشورهای پیشرفته، تمرکز خود را معطوف به سیاستهایی در بازار کار کردهاند که منجر به بهبود چشمانداز اشتغال و کاهش بیکاری بلند مدت شود.
این در حالی است که میزان بیکاری بالا در کشور ما چندین سال است ادامه دارد و به تدریج تبدیل به یک بیکاری ساختاری میشود. در نظر گرفتن همه هزینههای اقتصادی و اجتماعی نرخ بالای بیکاری در بلند مدت، این نتیجه ـ شاید بدون اغراق ـ را به دنبال دارد که آنچه میزان بیکاری میتواند بر سر کشور آورد، حمله ویرانگر مغول نتوانست بیاورد!