شعرای بزرگ پارسی زبان اشعار زیادی در وصف بهار و نوروز سروده اند.
جهان نیوز نوست: اشعار زیر سروده شاعران بزرگ پارسی زبان به مناسبت عید نوروز است که به مخاطبان فرهیخته سایت جهان نیوز تقدیم می شود:
خواجه حافظ شیرازیز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی **از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن **که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است **که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی **به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست **مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن **کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی **که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست **مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
میای دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش **خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع **که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم **بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش **که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه **ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده **جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
سعدی شیرازیبرخیز که میرود زمستان **بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه **منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار **زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز **در باغچه میکند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق **در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند **در زیر گلیم و عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز **و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار **بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست **آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست **بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست **سهلست جفای بوستانبان
مولانابهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را **از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را
زبان سوسن از ساقى کرامت هاى مستان گفت **شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را
ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل **چو دید از لاله کوهى که جام آورد مستان را
ز گریه ابر نیسانى دم سرد زمستانى **چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را
سقاهم ربهم خوردند و نام و ننگ گم کردند **چو آمد نامه ساقى چه نام آورد مستان را
درون مجمر دل ها سپند و عود می سوزد **که سرماى فراق او زکام آورد مستان را
درآ در گلشن باقى برآ بر بام کان ساقى **ز پنهان خانه غیبى پیام آورد مستان را
چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر **که ساقى هر چه درباید تمام آورد مستان را
که جان ها را بهار آورد و ما را روى یار آورد **ببین کز جمله دولت ها کدام آورد مستان را
ز شمس الدین تبریزى به ناگه ساقى دولت **به جام خاص سلطانى مدام آورد مستان را
امام خمینی (ره)باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا **جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست **نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند **جام مى گیر ز مطرب، که روى سوى صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند **من سرمست زمیخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنى و درویش **یار دلدار! زبتخانه درى رابگشا
گرمرا ره به در پیر خرابات دهى **به سروجان به سویش راه نوردم نه به پا
سالها در صف ارباب عمائم بودم **تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
دوبیتی هامنوچهری دامغانیهست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
أولویامروز روز شادی و امسال، سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
امیرشاهی سبزواریعید است و نو بهار و جهان را جوانیی
هر مرغ را به وصل گلی شادمانیی
طالب آملیآمد بهار و یافت جهان اعتدال او
مرغ دل از نشاط برآورد سال نو
صائب تبریزیطوفان گل و جوش بهار است ببینید
اکنون که جهان برسرکار است ببینید
این آینه هایی که نظر خیره نمایند
در دست کدام آینه دار است ببینید
کمال الدین اسماعیلچوگشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
منوچهری دامغانیبه جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز تو خواندند
سر سال نو هرمز و فروردین
برآسوده از رنج دل، دل زکین
فردوسی توسینوروز بزرگم، بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
شکیب اصفهانینوروز که هرچمن، دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل نشاط نوروز بود
اهلی شیرازیتا هست چنین که طبع اطفال
در هرشب عید شادمان است
فیاض لاهیجیرسید موسم نوروز و روزگار شکفت
فرخنده گلِ شادی، بهار شکفت