پس از سهگانه «اخراجیها»، فیلم «رسوایی» چهارمین ساخته مسعود ده نمکی، با اکران در نوروز ۹۲ به جایگاه پرفروشترین فیلم همچون سه اثر پیشین ده نمکی دست یافت؛ رویدادی که با نقدهای متعددی نیز همراه بود؛ اما از رهگذر این نقدها و نگاهی منصفانه، چه دلایلی برای حضور موفق آثار این کارگردان در گیشه میتوان برشمرد؟
به گزارش «تابناک»، آغاز دولت محمود احمدینژاد با تغییر رویکرد بسیاری از اشخاص همراه بود و یکی از این اشخاص مسعود ده نمکی روزنامه نگار بود که نشریات را به کنار گذاشت و دوربین به دست گرفت. او البته نخستین بار در اواخر دولت دوم خاتمی با ساخت مستند جنجالی «فقر و فحشا» وارد این فضا شد، ولی فعالیت حرفهای فیلم سازی را سال ۸۵ و ۸۶ با تولید نخستین فیلم سینماییاش آغاز کرد.
بنا بر این گزارش، نوع فیلمسازی ده نمکی بیش از آن که فنی باشد، غریزی بود و او که بدون دانش آکادمیک و با تکیه بر تجارب محدود و خواندههایش وارد این عرصه شده بود، نخستین بار با تکیه بر داستانی اقتباسی از خاطرات دفاع مقدس به ساخت «اخراجیها» پرداخت؛ کمدی درباره جنگ که آزمونی بزرگ برایش به شمار میرفت و میتوانست پایاندهنده راه برای او یا دستگک شروع ناامیدکنندهای باشد و ده نمکی را در همراه اشخاصی قرار دهد که بودجههای کلان از دولتهای نهم و دهم دریافت کردهاند، ولی فیلمهایشان شکستی به تمام معنا بوده است.
«اخراجیها» با فروشی چندین میلیاردی، ده نمکی را برای استمرار راهش امیدوارتر ساخت و او شروع به ساخت «اخراجیها ۲» و «اخراجیها ۳» کرد که «اخراجیها ۲» با میلیاردها تومان فروش به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران مبدل شد و در این کش و قوس حتی سخن از ساخت «اخراجیها ۴» به میان آمده بود؛ اما ده نمکی ترجیح داد در نقطهای به این کمدی پایان دهد و سراغ فضای جدیتری برود و این گونه بود که با «رسوایی» گره خورد.
«رسوایی» به عنوان یک ملودرام انتقادی، آزمون دیگری به شمار میرفت و دهنمکی برای جذب مخاطبی که به خاطر خندیدن حاضر به پرداخت هزینه بلیت فیلمهای پیشین را داده بود، نیازمند یک محتوای خاص بود؛ بنابراین، داستان روحانی را به تصویر کشید که در معرض اتهام رابطه نامشروع با دختری بدکاره قرار میگیرد. نقش روحانی به اکبر عبدی بازیگر ثابت سه فیلم پیشین دهنمکی و نقش دختر بدکاره به الناز شاکردوست رسید که با آرایش خاص مقابل دوربین دهنمکی حاضر شده بود.
تردیدها درباره میزان فروش آخرین ساخته ده نمکی اما تنها تا اکران فیلم در کاخ جشنواره سی و یکم پابرجا بود و زمانی که این فیلم یکی از پنج سانس بسیار شلوغ جشنواره را از آن خود کرد و سالن برج میلاد در آستانه انفجار بود و البته سالن کنفرانس نیز پس از نمایش فیلم شرایط مشابهی را داشت، مشخص شد بلیت آقای کارگردان یک بار دیگر هم برده و باید چشم انتظار فروشی چندمیلیاردی برای این فیلم بود و این اتفاق در چند هفته اخیر رخ داد و فروش فیلم ده نمکی از مرز سه میلیارد تومان هم گذشت که در فضای کنونی سینمای ایران یک برد است.
«رسوایی» به شکل محسوسی از کیفیت فنی بالاتری نسبت به سه گانه پیشین ده نمکی برخوردار بود و به ظاهر کارگردان که در حال فراگیری سینما از ابراهیم حاتمی کیاست و در زمینه دانش فیلم سازیاش تعصبی ندارد، در تلاش است تا آثار بعدیاش از استانداردهای فنی و هنری کافی برخوردار باشد و نقطه ضعف همه فیلمهایش رفع شود که تا اندازهای در این زمینه موفق بوده؛ هرچند فیلمهای او همچنان با اشکالات فرمی و محتوایی جدی همراه است.
با وجود این، شاید بتوان چنین تعبیر کرد که نقطه ضعف اصلی آثار ده نمکی پیش از داستان و در مرحله نگارش فیلمنامه است و ای کاش او، نوشتن فیلمنامه را به یک چهره متخصص در این حوزه میسپرد و تنها در بعد فیلم سازی در پی تکامل خود بود تا شاهد ساخت آثار پرکشش تری از سوی بیننده بودیم و اندکی از شعارزدگی این اثر کاهش مییافت. با همه این نقدها، نمیتوان فیلم ده نمکی را فاقد جذابیتهای دراماتیک متصور شد که اگر چنین فضایی حاکم بود، این فیلم فاقد جنبه کمیک در گیشه شکست میخورد.
با همه اینها، پرسشی که پس از فروش چشمگیر آخرین فیلم مسعود ده نمکی برای مخاطبان عامتر پیش آمده، این است که چگونه آثار این کارگردان با هر محتوایی به فروشهای نجومی دست مییابد و در باشگاهها میلیاردیها قرار میگیرد؟ برای پاسخ به این پرسش نخست میبایست سراغ این مقوله مهم رفت که اکران در ایران همچون دیگر کشورها واجد قواعدی است که در صورت عدم همراهی با این قواعد، فیلم در گیشه شکست میخورد، هرچند از کیفیت فنی بالایی برخوردار بوده و لشکری از ستارههای سینما را در خود جای داده باشد.
مهمترین قاعده، حمایت از سوی یک مرکز پخش جدی و همچنین برخورداری از حمایت یکی از دارندگان سالنهای نمایش است. در غرب غولهای بزرگی متولی پخش فیلم هستند و در ایران نیز فیلمیران، از پخشکنندگان حرفهای فیلم است که مسئولیت پخش فیلمهای دهنمکی را بر عهده داشته است. سالن داران اصلی در ایران نیز بر خلاف دیگر کشورها، کمپانیهای خصوصی نظیر سونی نیستند و عمده سالنهای سینما متعلق به سه نهاد «شهرداری تهران»، «حوزه هنری سازمان تبلیغات» و «سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد» است و اتفاقاً در اکران نوروزی، تنها سه فیلمی که هر یک متعلق به یکی از این نهادها بودند و حمایت ویژه در اکران را داشتند، توانستند از مرز یک میلیارد در فروش بگذرند.
بنابراین میتوان با نوع اکران، شمار سالنهای اختصاص یافته به فیلمها، به ویژه در شهرستانها که در بسیاری نقاط تک سالن هستند و خواسته یا ناخواسته تنها فیلم اکران شده را میبینند، به اکران جهت داد و در فروش فیلمها اثرگذار بود. ده نمکی در واقع در زمینه اکران، یکی از حرفهایترین کارگردانهاست و قواعد «صنعت سینما» را پیش از قواعد «هنر سینما» فرا گرفته و همین نکته یکی از مهمترین درسهایی است که به شدت در بقای یک فیلمساز مؤثر است.
موضوع مهم دیگری که در فروش یک اثر مؤثر است، سوژه انتخابی و امکان گرفتن مجوز ساخت و اکران اثر مورد نظر است. بيگمان ده نمکی شامه خوبی دارد و میداند چگونه با سادهترین نمادهای اجتماعی و دیالوگهای نه چندان پیچیده، مخاطب عام را جذب فیلمهایش کند و هیچ گاه برای منتقد و مخاطب خاص ـ حداقل تاکنون ـ نیز فیلم نساخته و چنین ادعایی نیز ندارد و اینکه یک کارگردان با خودش کنار آمده و تکلیفش را مشخص کرده باشد، رخداد مهمی است که برخی کارگردانان ایرانی با چندین برابر سابقه ده نمکی، هنوز به آن دست نیافتهاند و همچنان در حال تغییر موقعیت بوده و شاهد یک رویکرد تثبیت شده به عنوان زاویه نگاهشان نیستیم.
با این حال، ده نمکی از آزادی عمل بیشتری نسبت به بسیاری از کارگردانان برخوردار است و در واقع شاید همین «رسوایی» با امضای بسیاری از کارگردانان هیچ گاه مجوز ساخت نیز دریافت نمیکرد، چه رسد به مجوز اکران و این فیلم با وجود آنکه توسط ده نمکی ساخته شده و او در ماههای پیش از اکران با برگزاری چندین اکران خصوصی برای روحانیون و مسئولان به توجیه تصمیم سازان پرداخت، همچنان در قم اکران نشد؛ این یعنی اگر یک کارگردان دیگر میساخت، احتمالاً اتفاقاتی شبیه آنچه برای اکرانهای نوروزی ۹۱ رخ داد، برایش به وقوع میپیوست. البته ده نمکی چنین اتفاقی را بیش از آنکه مدیون آزادی عمل اختصاصیاش بداند، مرهون شجاعتش خوانده که در جشنواره نیز بر آن تأکید ورزید.
فروش بالای چهارمین فیلم ده نمکی، او را در ریسک تغییر ژانر مصممتر ساخته و احتمالاً اثر بعدی او نیز یک ملودرام خواهد بود؛ آزمونی دشوارتر برای آقای کارگردان، به ویژه اگر دولت یازدهم همچون دولتهای نهم و دهم سر سازگاری و دوستی با آقای کارگردان را نداشته باشد و شرایط پیچیدهتری بر فضای اکران حاکم شود؛ اما او دستکم تا این جای کار، توانسته مخالفانش را به تسلیم وادارد و البته همچنان با خوشبینی درباره آینده سخن میگوید، هرچند وقتی در پاسخ به اینکه چرا در این فیلم این میزان گفتار گنجانده شده، عنوان کرد: «چون گفتم شاید فیلم آخرم باشد».