این اولین قسمت از یک گزارش متفاوت درباره آفریقاست. اگر کنج ذهن خود یا در
عمق باور خود تعلقی به این موضوع دارید، آن را دنبال کنید وإلا همین حالا
این صفحه را ببندید و به کار دیگری بپردازید!
آیا تا کنون به قاره آفریقا سفر کردهاید؟
آیا از نزدیک این قاره پهناور را دیدهاید؟
تصور من و شما تا هنگامی که این قاره را ندیدهایم، بسیار نزدیک و شبیه به
هم است. اما وقتی آفریقا را ببینید و از لایههای پنهان آن سردرآورید،
تصورتان به گونه اعجابآمیزی از دیگران فاصله میگیرد.
من مدت زیادی در آفریقا نبودهام. بیست روز یا یکی دو روز کمتر و بیشتر،
فرصت مفصلی برای تحقیق و بررسی نیست. به کشورهای زیادی از این قاره نیز سفر
نکردهام. تانزانیا و زنگبار جز قطعۀ کوچکی از این سرزمین پهناور به شمار
نمیآیند. اما تجربیات فرهنگی ارزشمندی با خود آوردهام که شنیدن آنها اگر
طالب باشید و قدری صبوری کنید، چندان بی فایده نیست.
آفریقایی که شما میشناسید، سرزمینی است فقیر، کم درآمد و کم اهمیت که حتی
برای توریستها و جهانگردان حرفهای نیز جذابیت زیادی ندارد. اما آفریقایی
که من دیدهام و میشناسم سرزمینی است فوق العاده ثروتمند و غنی که همین
ثروت و مکنت باعث شده استعمارگران زیادی فرصت بهرهبرداری از آن را غنیمت
شمارند و حتی تا کنون که دوران استعمار کهن به پایان رسیده است، دست از آن
برندارند.
اگر مردم آفریقا توان استفاده مناسب و بهرهبرداری درست از امکانات سرزمین
خویش را داشتند، میدیدید که این قاره پهناور یکی از قطبهای بزرگ اقتصادی
دنیا به شمار میآمد.
وجود معادن طلا و الماس و سنگهای تزیینی که برخی از آنها مختص آفریقاست، جایی برای تردید در این خصوص باقی نمیگذارد.
اما حیف و صد افسوس که به مدد استعمار قدیم و جدید: «مردم آفریقا روی گنج زندگی میکنند و از گرسنگی میمیرند!»
این سرزمین هنوز آنقدر زیبا و جذاب هست که مردم ایتالیا را که کشورشان
سرشار از جاذبههای توریستی است، با یک هواپیمای مستقیم به گوشه اسرارآمیزی
از این سرزمین شگفت بکشاند. آری؛ من هم وقتی شنیدم میان رُم و زنگبار خط
مستقیم پروازی وجود دارد، شگفتزده شدم. همچنان که شما امروز از شنیدن این
خبر تعجب میکنید!
آفریقایی که شما میشناسید به «قاره سیاه» لقب گرفته است و مردم این سرزمین را جهانیان به عنوان «رنگین پوست» میشناسند.
اما آفریقایی که من میشناسم «قاره سبز» است. سرزمینی سرسبز و استوایی و
پرباران! در این سرزمین وقتی بر بلندای تپهای ایستاده و عزم تماشا می
کنید، تا چشم کار میکند سرسبزی و طراوت و زیبایی میبینید.
اگر باور ندارید، همین حالا سری به «Google earth» بزنید و نقاط گوناگون
این سرزمین را رصد کنید. اطمینان دارم از حس دلانگیزی که از دیدن این همه
سرسبزی در شما بوجود میآید، شگفت زده خواهید شد.
آری، البته رنگ پوست مردم این قاره سیاه است.
بعضی جاها همچون غرب آفریقا نوعی سیاهی که به تاریکی میزند... و بعضی جاها
چون شرق آفریقا گونه ای سیاهی که ما آن را اسمر یا گندمگون و سبزه
مینامیم. اما آیا واقعاً این مردم آنگونه که ما خطابشان میکنیم، رنگین
پوست هستند؟
به استدلال فوق العادهای که در شعر یک نوجوان آفریقایی نهفته است، توجه
کنید. این شعر نامزد دریافت جایزه بهترین شعر در سال 2005 میلادی بوده است.
When I born, I black. When I grow up, I black. When I go in sun, I
black. When I scared, I black. When I sick, I black. And when I die, I
still black…
And you white fellow, when you born, you pink. When you grow up, you
white. When you go in sun, you red. When you cold, you blue. When you
scared, you yellow. When you sick, you green. And when you die, you
gray…
And you call me colore?!
من وقتی به دنیا میآیم، سیاهم. وقتی بزرگ میشوم، سیاهم. وقتی زیر آفتاب
میروم، سیاهم. وقتی میترسم، سیاهم. وقتی مریض میشوم، سیاهم. وقتی
میمیرم، هنوز هم سیاهم....
اما تو رفیق سفید! وقتی به دنیا میآیی، صورتی هستید. وقتی بزرگ میشوی،
سفیدی. وقتی زیر آفتاب میروی، سرخی. وقتی سردت میشود، آبی هستی. وقتی
میترسی، زردی. وقتی مریض میشوی، سبزی. و وقتی میمیری، خاکستری هستی.
[با این حال] تو به من میگویی رنگین پوست؟!
آفریقایی که شما میشناسید، لابد پولش آنقدر بیارزش است که مردم با گونی
اسکناسهای خود را حمل و نقل میکنند اما آفریقایی که من دیدهام، اینگونه
نیست. هر دلار امریکا 1600 شیلینگ تانزانیاست، یعنی در یک حساب سرانگشتی
ارزش واحد پول کشور آفریقایی تانزانیا که برخی از مردم آن از سطلهای زباله
ظروف یک بار مصرف آب و نوشابه را جدا میکنند و برای بازیافت میفروشند تا
یک وعده غذایی خود و خانواده فلاکتزدهشان را تأمین کنند، بیش از دو
برابر کشور نفتخیز و متمدن ایران است!
خدا کند بفهمیم با ما چه میکنند؟
بیاختیار یاد سخن اقتصاددان برجسته قرن بیستم جان مینارد کینز (1946-1883) میافتم:
«برای واژگون کردن اساس یک مملکت، هیچ وسیلهای ظریفتر و مطمئنتر از کاهش
ارزش پول رایج نیست. تنزل ارزش پول رایج، تمام نیروهای پنهان اقتصادی را
در راستای نابودی به کار میگیرد و این عمل را به گونهای انجام میدهد که
حتی یک نفر از میلیونها نفر نیز متوجه آن نمیشود.»
بگذریم حرف از آفریقا بود.
آفریقایی که شما میشناسید ، آفریقایی اسلامی - مسیحی است که لابد تبلیغات
تبشیری کشیشهای اروپایی سرتاسر آفاق آن را پر کرده است. اما آفریقایی که
من دیده ام و میشناسم نه اینکه اثری از آثار مسیحیت در آن نیست، نه! اما
جاذبههای طبیعی و ارزشمند مکتب اسلام و مذهب پر کشش تشیع اثرات خویش را بر
جای گذارده و دلهای حقطلب مردم را به سوی خود کشانده است.
در آفریقایی که میشناسم، عالم وهابی پس از 12 سال تبلیغ و ترویج وهابیت،
به سمت تشیع گرایش پیدا میکند، تفسیر قرآن مینویسد و هنگامی که از عقیده
خود سخن میگوید، اشک در چشمانش حلقه میزند و صادقانه و صمیمانه میگوید:
من افتخار میکنم که شیعه زندگی کنم، شیعه بمیرم و شیعه محشور شوم.
دوستان! این در حالی است که ما در گرایش او به سمت تشیع حتی یک قدم بر نداشته ایم!
و سرانجام آفریقایی که شما میشناسید، لابد سرزمین روزمرگی و بیتفاوتی و
بیاهمیتی به آینده و سرنوشت آدمهاست. اما در بخشی از آفریقایی که من دیده
ام و میشناسم، فکر بلند و اندیشه تیز و دید نافذ باعث تحیر و شگفتی است.
باور نمیکنید بعضی از آدمها در این سرزمین برای آموزش بچهها فکر 20 ساله
و 30 ساله دارند. مؤسساتی در این گوشه جهان سوم فعالند که جای آنها را
باید در جهان اول جستجو کرد.
و من معتقدم آفریقا مثل هند، مثل قطب جنوب و مثل قبایل سرخپوست آمریکا
سرزمینی است که آدمها تا راهی به سوی آن باز نکنند، تا آن را از نزدیک
نبینند و احساس نکنند، قضاوت درستی درباره آن نخواهند داشت.
من تلاش میکنم گزارشی فرهنگی از برخی زوایای این قاره پهناور ارائه کنم. امیدوارم در این مسیر همراهیام کنید.