تا لباسها کمی تغییر میکند و رنگ و لعابشان عوض میشود، هر کس از نگاهی به نقد آن میپردازد؛ یکی پای تهاجم فرهنگی را به میان میکشد، دیگری از نابود شدن سنتها میگوید، بعدی نوآوری به خرج داده و لغتی چون تبرج میآفزیند و... ؛ نه تنها لباس که دیگر تغییرات جامعه هم مرتب رصد شده و واکنشهای متفاوتی را سبب میشوند، چراکه همه این ویژگیهای ریز و درشت هستند که با قرار گرفتن در کنار هم، کلیتِ هویت جامعه را شکل میدهند، ولی ایراد کار هنگامی آشکار میشود که گاه مؤلفههای قدرتمند هویتیمان به تاراج میرود، ولی از میان این همه ناظر حتی یک نفر هم صدایش درنمیآید.
به گزارش «تابناک»، به فاصله کوتاهی از ثبت سازهای ایرانی در مجموعه میراث ناملموس جهانی به نام همسایه شمالی کشورمان و اندکی پس از تلاش برای مصادره مشاهیری همچون نظامی، این بار جستوجوی سران جمهوری آذربایجان برای یافتن لعبتی در تاریخ ایران زمین، به «چوگان» ختم شده است، تا ثبت این میراث باستانی در سازمان علمی فرهنگی ملل متحد، یونسکو در دستور کار ایشان قرار گیرد.
چوگان ـ برگرفته از چوب+گان / چولگان به معنای منسوب به چول یا چوله که خمیده معنا میدهد ـ نخستین ورزش گروهی و به روایتی کهنترین ورزش جهان است که تدارک برگزاری رقابتهای آن، موجب خلق نخستین میدان رقابت ورزشی در پهنه تمدن بشری شده و حتی گفته میشود، گاه با رقابت بین ملل (مثل رقابت ایرانیان و تورانیان) بازیگر عرصههای سیاسی نیز بوده، ولی اینقدر به مرور زمان گرد و غبار فراموشی روی آن را فرا گرفته که هرچند هنوز جهانیان آن را به پیشینه ایرانیاش میشناسند، جامعه ایرانی کمترین شناختی نسبت به آن ندارد.
بدین ترتیب گوهر خودی آن قدر مهجور میماند که وقتی بیگانگان در پی سفتن آن برمیآیند، تازه درمییابیم که چه لعبتی داشته و قدرش را ندانستهایم؛ درست مثل عقیق، جواهری که خاستگاه ایرانی داشته و از این بوم به جهانیان معرفی شده، ولی چون در تجارت جاده ابریشم به دست اعراب در عرصههای جهانی عرضه شده «آگات»، نام ایرانی آن برای بیشتر ایرانیان ناشناخته باشد و شگفت آن که خیلیهایمان انگشتری عقیق به دست میکنیم!
این در حالی است که قرنها پیش، راه ابریشم فرو ریخته و تجارت با محصولات دیگر سرزمینها، رنگ و بوی دیگری گرفته تا در کنار رایج شدن پدیدههای چون جعل صنایع بومی، توسعه صنعت گردشگری و گردش میلیاردی منجر به تاراج میراث فرهنگی و گاه بقایای ناملموس دیگر تمدنها شده تا رقابتی در عرصه ثبت میراث مشترک شکل بگیرد که هیچ دورنمای خوشی ترسیم نخواهد کرد.
اما نکته نغز ماجرا اینجاست که اگر در ماجرای ثبت تار ایرانی به نام همسایه شمالی کشورمان، بتوان به سردمداران آذربایجان به نوعی حق داد ـ که هرچند مدعی مالکیت سازی با نام پارسی هستند، ولی نوعی از این ساز که به نام تار آذری معروف است، بسیار عزیز میشمارند، ولی در رابطه با ورزش چوگان، اگر سهم هندیها در آموزش این ورزش استراتژیک به استعمارگران خود و نقش انگلیسیها در شناساندن این ورزش به جهانیان را نادیده گرفته و فراموش کنیم که تا حرف از خم و قوس در شعر شعرای گرانسنگ این زادبوم بوده، «چوگان» بار معنایی کلام را به دوش کشیده و معنای تمام و کمالی را به ذهن مخاطب رسانده، حتی سهم کوچکی از این ورزش باستانی نصیب قفقازیهای دورمانده از موطن اصلی خود نخواهد شد.
میدان نقش جهان اصفهان در دهههای نخست پس از ساخت و شاید بیشتر، احتمالا زیباترین میدان چوگان جهان بوده است؛ اما یادآوری این پیشینه از این روی جالب توجهتر مینماید که وضعیت کنونی این میدان، آینه تمامنمای وضعیت چوگان در کشورمان به شمار میآید.
بدین ترتیب هرچند در حکایت تار، برخی دوستان داخلی حق را به جمهوری آذربایجان میداده و تنها خطای انجام گرفته را لحاظ نشدن نام کشورمان در این پروسه ثبت جهانی میدانستند و حتی در ماجرای پارسیزدایی از مقبره حکیم نظامی، برخی به گنجهای بودن این شاعر ایرانی اشاره کرده و بیتوجه به رویکرد دشمنانه همسایه شمالی کشورمان، ارج نهادن ایشان به مقام این حکیم را ارجح بر عنوان کردن هویت وی میدانند، در ماجرای درخواست رسمی جمهوری آذربایجان به یونسکو برای ثبت چوگان، نمیتوان هیچ توجیهی یافت، مگر کوتاهی مسئولان داخلی.
به عبارت بهتر، ارتباط آذربایجان با چوگان تا آن اندازه دور از واقعیت است که در سایه پیگیری آن میتوان ثابت کرد، خط سردمداران جمهوری آذربایجان از ثبت انحصاری تار یا ایرانیتزدایی از مقبره نظامی، صرفا بر پایه دشمنی ایشان بوده و بر مبنای جعل تاریخ بنیان گذارده شده تا شاید در این رهگذار، گردشگری آنان به مانند همسایه آسیایی ـ اروپاییشان رونق بگیرد.
توجه به این گزاره، تهدید به وجود آمده درباره ثبت جهانی چوگان را به فرصتی بینظیر تبدیل خواهد کرد که میتوان در سایه آن به دستاوردهای بسیاری دست یافت و نه تنها دست این دشمن کوچک را از مصادره چوگان کوتاه کرد، بلکه تاراج دیگر میراث تاریخیمان به دست ایشان را وارد فاز حقوقی کرده و آنچنان ضرب شصتی به ایشان نشان داد که دیگرانی هم که میخواهند به تاریخ و فرهنگ ما دست دراز کنند، نگران پیامد کار خود باشند.
اما این مهم هنگامی دست یافتنی خواهد شد که پیگیری تاراج میراث گرانبهای پیشینیانمان از جایی آغاز شود؛ به عبارت بهتر، زمانی که دست درازی بیگانگان به بازماندگان این آب و خاک به مسئولی برخورده و یا حتی برخورنده بودن این دست کارها، منجر به شکلگیری واکنش مردمی شده و در ادامه مسئولان را مجبور به پیگیری درخواستهایشان کند؛ اقداماتی از جنس حراست از جزایر ایرانی خلیج فارس نه از جنس تعللی که پس از جعل نام خلیج فارس بروز کرد و تبعات آن هنوز ادامه دارد.