جان باختن کارگران تولیدیهای پوشاک همان قدر که تلخ و دردآور است، ظاهرا در کشورهای در حال توسعه شایع است.
به گزارش «تابناک»، فرو ریختن ساختمان "رعنا پلازا" در آوریل سال ۲۰۱۲ میلادی باعث کشته شدن بیش از هزار کارگر بنگلادشی شد. بنگلادش یکی از بزرگترین تولیدکنندگان پوشاک در دنیاست و تولیدات این کشور در بازار کشورهای غربی به فروش میرسد. برخی از مارکهای تجاری پوشاک در اروپا مشتری تولیدکنندگانی بودند که در ساختمان رعناپلازا کارگاه داشتند.
چند ماه بعد نیز آتش سوزی در یک کارخانه پوشاک در این کشور به کشته شدن دست کم ۱۱۲ نفر منجر شد. ظاهرا آن چه که پس از این حوادث کار در بنگلادش بیشتر مورد توجه رسانهها قرار گرفت، شرایط بد بازار کار، استثمار کارگران یک کشور فقیر توسط سرمایهداران بینالمللی و مسائلی از این دست بود.
جان باختن کارگران تولیدکننده پوشاک در مقیاس کوچکتر در ایران پدیده غیرمعمولی نیست. شاید باید از این خوشحال بود که صنعت تولید پوشاک ایران کوچکتر از بنگلادش است ولی قسمت تلخ ماجرا این است که در ایران، سوختن انسانها در آتش طمع و یا بیتدبیری دیگران بیش از هر چیز با عینک سیاست دیده شده است.
در تیرماه سال جاری، ۳ کارگر در آتش سوزی ۱۸ کارگاه تولیدی پوشاک کشته شدند. یک ماه بعد آتش نشانان پایتخت توانستند آتش سوزی در یکی از واحدهای پاساژ تولید پوشاک و تریکو را در خیابان جمهوری مهار کنند. پیش از این نیز حوادث فراوانی از این دست در تهران اتفاق افتاده بود.
در حادثه هفته جاری دو زن جان باختند که دومی تا سهماه پیش در کارگاه خیاطی محل حادثه به کار مشغول بوده اما پس از آن اینجا را ترک کرده بود. وی در روز حادثه برای پیگیری حقوق معوقه خود به محل حادثه میرود که آتشسوزی به وقوع میپیوندد و نقص در تجهیزات نیروهای آتشنشانی یکی از اصلیترین عوامل مرگ آنها میشود.
توصیف رئیس شورای شهر تهران از قربانیان این حادثه این است که «این زنان مادر، همسر، خواهر، خاله و عمه و در عین حال دو کارگر شریف بودند که در ایام تعطیل مجبور به حضور برای کسب رزق حلال شدهاند».
اگر کسی بخواهد به دور از نگاههای سیاسی به سوختن دو کارگر شریف در بازار تهران بپردازد، پیش از این که به نقص در تجهیزات آتشنشانان بپردازد باید به این سوال پاسخ دهد که چرا مرجعی برای پیشگیری از آتشسوزی در کارگاههای تولید پوشاک وجود ندارد و اگر چنین مرجعی وجود دارد، چرا کسی به کوتاهیهای آن مرجع توجه نمیکند. زیر مجموعههای آتشنشانی اظهار داشتهاند که بارها در مورد ایمنی کار در چنین کارگاههایی هشدار دادهاند اما مشکل این است که انها راهی برای اعمال نظرات ایمنی خود ندارند.
طبق گزارش رسمی آتشنشانی: «با توجه به کاربری محل فوق و تعداد طبقات که جزء اماکن پرخطر است، مطابق مقررات ملی ساختمان ( ساختمان موجود) باید به دو پلکان باکس دود بند مستقل از هم با در مقاوم حریق و سیستم روشنایی اضطراری و سیستم کشف و اعلام و اطغا حریق از قبیل پنل مرکزی، دتکتوری، آژیر ،مخزن آب آتش نشانی، پمپهای آتش نشانی جعبههای فایر باکس و سیستم شبکه بارنده، مجهز باشد که ساختمان فوق دارای یک پلکان عمومی غیر دود بند و مملو از مواد قابل اشتعال و فاقد هر گونه امکانات و تمهیدات ایمنی لازم و تاسیسات الکتریکی فرسوده و ناایمن مخصوصا در قسمت روشنایی کارگاه بوده است.»
قطعا بعد از تعیین مقصران حادثه، آنهایی که به سبب بیکفایتی احتمالی باعث مرگ دلخراش دو انسان به بدترین وجه شدهاند باید مجازات شوند ولی اگر کسی فکر میکند که با جستجوی سیاسیکارانه راه حل میتواند باعث حفظ جان کارگران شود در اشتباه است. بخشی از مشکل نیز در ذات کارگاههای ناامن تولید پوشاک و حمایت از حقوق کارگران آن در مقابل طمع دیگران است. موضوعی که ظاهرا خیلیها آن را فراموش کردهاند یا این که دوست دارند وانمود کنند اهمیتی ندارد. اگر کسی به فکر حقوق کارگران نباشد، آنها جان خواهند باخت، چه در کارگاههای تولید پوشاک و چه در معادن زغالسنگ.
در معدن ذغال سنگ و کارگاه ساختمانی و جاده نمیشود به همین راحتی بر طبل استعفای این و آن کوبید. کوبیدن بر طبل سیاسی استعفای این و آن، جان کارگران را هم نجات نخواهد داد. هر کسی متناسب با تقصیرش باید مجازات شود ولی فریاد استعفا استعفا را شاید بتوان برای مقامات وزارت کار یا صنعت هم بلند کرد. حادثه اگر بزرگتر باشد، شاید بتوان به همین راحتی خواستار استعفای مقام عالیرتبهتری هم شد.
بیشتر از دعواهای سیاسی، جان کارگران اهمیت دارد، شرایط بد بازار کار و استثمار کارگران توسط دیگران.