یک سره میروم سر اصل مطلب..دلم از تکنولوژی خیلی خیلی پره این روزها، خیلی از ماها از هم دور شدهایم، چرا؟ چون مثلا هفتهای یک بار به هم اس ام اس میدهیم، یا توی وی چت پستهای همدیگر را میخوانیم، توی وایبر برای هم پی ام میگذاریم، توی لاین کامنتهای هم دیگر را جواب میدهیم، یا توی فیس بوک روز به روز عکسهای لحظه به لحظهی همدیگر را میبینیم…
انقدر این هفته دلم از تکنولوژی و هر چه به آن مربوط میشد پر شده بود که طی یک عملیات یک هویی ِ سریع(!) از همهی همهی این نرم افزارها زدم بیرون! به جز وایبر، آن هم به دلیل ِ کاهش هزینههای شارژی تلفن همراهم!
با هر طور منطق و توجیه نتوانستم قبول کنم که هر کدام از اینها از دیدارها و قرارهایمان شیرینتر باشد، هیچ کدام از سلامهای” پی ام”ی برایم گرمای سلامی را نداشت، وقتی که دوستانم را میبینم و دستانشان را میگیرم و بهشان سلام میکنم! دلم از تکنولوژِی گرفته بود چون بارها و بارها خیلیها از من دلخور شدند، چون آنطور که باید نتوانستم احساساتم را بنویسم، که توی اس ام اسها یا پی امهایم هم، همانطور منتقل شوند!
جایی خواندم "ما نسلی هستیم که از …typing ها خاطره داریم”، دلم برای خودمان و نسلمان سوخت! همین ما دهه شصتیها و هفتادیها که کَل کَلها و ادعاهایمان گوش همه را پر کرده، با همین تکنولوژی معلوم نیست چه بر سر خودمان آوردیم! با همین تکنولوژی ِ لعنتی…
هر چه قدر هم خیلیها مرا "مامانبزرگ”و "امل” و خلاصه کلی از این واژهها که نشان از طرز فکر قدیمی آدمها دارد، خطاب کنند، من هنوز هم برای بوی ِ کتاب میمیرم (نه اینکه شب و روز کتاب بخوانم، نه)، نامه نوشتن را به هزار تا از این اس ام اسها و پی امها ترجیح میدهم، قرارها و دیدارهایمان برایم شیرینتر و خوش مزه تر از اِن بار تلفنی صحبت کردن و چت کردن است … خلاصه من همچین آدم ِ از تکنولوژی رانده و در دنیای ِ قدیم ماندهایم! بعله!
یوکابد / وبلاگ بی تار و پود