قبل از اول اسفند امسال و سفر به استان کرمان مثل خیلیهای دیگر درباره سختبودن کار معدن و مشقات کارگرانی که در تونلهای تاریک اعماق زمین کار میکنند، چیزهایی شنیده، خوانده و دیده بودم. اما حالا پس از تجربه گشتی دو ساعته در عمق تونلهای حقیقتا وحشتانگیز یک معدن زغالسنگ در شهرستان کوهبنان این استان بیهیچ اغراقی میتوانم بگویم کار در معدن سختترین کار دنیاست و هیچ نوشته، عکس و فیلمی نمیتواند سختیهای آن را همانگونه که هست به مخاطب نشان دهد. معدنی که سوژه این گزارش شد سراپرده نام دارد و با 95 کارگر در شمال استان کرمان واقع است. این معدن در فاصله 80کیلومتری شهر زرند و 150کیلومتری شهر کرمان واقع است. ریاست معدن سراپرده را یک زن برعهده دارد.
به نوشته شرق، مهناز میرزایی متولد سال 1359 در شهر زرند استان کرمان است، او که ورودی سال 1387 و دانشآموخته کارشناسی مهندسی معدن دانشگاه شهید باهنر کرمان است کار خود در معدن خصوصی زغالسنگ سراپرده را از سال 1384 و بلافاصله پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه آغاز کرد.
او یک سال ابتدایی کارش را در قامت کارشناس در این معدن گذراند و به گفته خودش هر روز صبح از ساعت 5:40 صبح برای رفتن به سر کار از خانه بیرون میزد، خود را به ایستگاه میرساند و در کنار دیگر کارگران سوار بر مینیبوسی میشد تا او و کارگران را به محل معدن برساند. با این حال از وقتی که در این معدن رییس شده است حالا ماشین و راننده اختصاصی خودش را دارد که هرروز صبح او را از زرند به محل کارش میرساند و برمیگرداند.
میرزایی درباره تجربه چگونگی آغازبهکار و سال ابتدایی حضورش در معدن سراپرده اینگونه میگوید: «شهر زرند محیط معدنی دارد. در اکثر خانوادهها افرادی هستند که با معدن ارتباط داشته باشند، یعنی بحث معادن در خانوادههای زرندی بحث غریبهای نیست، البته من خودم از ابتدا از نزدیک معدن ندیده بودم ولی به این رشته و کار علاقه داشتم، به همین خاطر هم رشته مهندسی معدن را در دانشگاه انتخاب کردم. دوره کارآموزیام را در کارخانه زغالشویی زرند گذراندم و همانجا مسوول بخشی که با او کار میکردم این کار را برای من پیدا کرد. سال 84 وقتی که از دانشگاه فارغالتحصیل شدم در این معدن مشغول شدم. روز اول که برای دیدن کار به اینجا آمدم همه کارگران و مسوولانی که اینجا بودند از دیدن من شاخ درآوردند، برایشان عجیب بود که یک زن برای کار به اینجا آمده است، کسی که قرار بود قسمتهای مختلف معدن را به من نشان دهد گفت باید داخل تونلها را هم ببینی، من گفتم مشکلی ندارم، وقتی وارد شدیم من را به سختترین نقاط تونل برد، یعنی حتی در جاهایی مجبور بودیم سینه خیز جلو برویم، شاید تصور میکرد با نشاندادن سختیهای کار من منصرف میشوم، ولی وقتی از تونل بیرون آمدیم و نظرم را پرسید من گفتم برای شروع کار آمادهام. آن زمان این معدن مهندس معدن و زمینشناس نداشت به همین دلیل فشار کار من خیلی زیاد بود و بیشتر کارها برعهده خودم بود، یعنی هرروز مجبور بودم داخل تونلها بروم و از کارگاههای استخراج دیدن کنم.»
یکسال بعد میرزایی حکم ریاست را از صاحب معدن گرفت و رییس معدن زغالسنگ سراپرده شد. اینگونه بود که او اولین و تنها زن رییس معدن زغالسنگ در تمام کشور شد؛ جایگاهی که هنوز هم پس از گذشت هشتسال از آن تاریخ به نظر میرسد کسی مشابه او در جایی مشغول نشده باشد.
او ششروز در هفته از ساعت 6:30 صبح تا شش عصر در معدن سراپرده کار میکند و هر چند وقت یکبار برای دیدن شرایط کاری کارگران و تونلها و کارگاههای استخراج و دیگر شرایط معدن مجبور است به عمق تونلها برود. معدن او 95 کارگر دارد. غیراز او و یکی دیگر از مهندسان معدنش که از چندی پیش کار خود را آغاز کرده 93 نفر مابقی همه مرد هستند. خانم بهاءالدینی همکار مهناز میرزایی هم مهندسی معدن دارد و وقتی دید یک زن رییس معدن شده است برای مشغول به کار شدن سراغ او آمد. تجربه ریاست بر معدنی که همه ویژگیهای آن از محیط تا وسایل و سبک کار مردانه است برای زنجوانی همچون میرزایی تجربه متفاوت و عجیبی است. خودش در همین رابطه به «شرق» میگوید: «اوایل وقتی کارم را شروع کردم واکنش کارگران نسبت به من زیاد بود و در برابرم جبهه میگرفتند، یعنی اصلا برایشان قابلقبول نبود که یک خانم بخواهد توی معدن کار کند چه برسد به اینکه قرار باشد به آنها دستور هم بدهد. برایشان سخت بود و واکنش منفی داشتند، یعنی وقتی دستور میدادم که تنبلی نکنید یا جدیتر کار کنید و... واکنش نشان میدادند، ولی در این مدت صاحب معدن حمایتهای زیادی از من داشت، شاید اگر او نبود من جا میزدم. البته من اساسا اهل جازدن نیستم.» این را میگوید و میخندد، بعد ادامه میدهد: «سال 84 که من آمدم در کرمان و دیگر نقاط کشور، جایی نبود که یک زن در معدن کار کند آن هم معدن زغالسنگ که سختترین نوع معدن است. شاید در جاهایی مثل معدن مس سرچشمه و گل گهر و... زنانی باشند اما کار آنها اجرایی و دفتری است. معدنهای روباز با معادن زیر زمینی خیلی متفاوت هستند و شرایط کاری دیگری دارد. در این مدت اعتراض و واکنش کارگران معدن برای من عادی شده است؛ یعنی از این چیزها زیاد دیدهام.
مهناز میرزایی که کارگرهایش او را مهندس میرزایی صدا میکنند، از خانوادهای میآید که هفت خواهر و برادر هستند. دو خواهر و پنج برادر. او بزرگترین خواهر این خانواده است و دو برادرش هم در کار معدن هستند، یکی در معدنی دیگر کار میکند و دیگری که از مهناز هم بزرگتر است همینجا زیردست خواهر کوچکتر لوکوموتیوران معدن سراپرده است. این معدن هم مثل همه دیگر معادن زغالسنگ بخشهای مختلفی دارد؛ نجاری، خدماتی، جوشکاری، تراشکاری، قسمتهای ماشینآلات، برق و استخراج که بیشترین تعداد کارگران را دارد حدود 60 نفر از کارگران در سراپرده و زیر زمین کار میکنند. بر اساس قانون کارگران بخش استخراج روزانه شش ساعت و کارگران دیگر بخشها که کارشان بیرون از تونل است در روز باید هفت ساعت و 40 دقیقه کار کنند.
او سه سال اول حضور و ریاستش در معدن را مجرد بود و پس از آن در سال 87 ازدواج کرد. کار شوهرش هم در ارتباط با معدن اما خارج از کارگاههای معدن و دفتری است. حاصل این ازدواج یک دختر دو سال و چهارماهه است که به گفته میرزایی بعضی روزها بهخاطر کار معدن شاید مجبور شود او را با خود به اینجا بیاورد. شوهرش هم با کارکردنش مشکلی ندارد و مثل دیگر اعضای خانواده بیشتر از آنکه مانع از حضور او در معدن باشد مشوقش بود.
با این همه حضور او در این معدن راه را برای حضور زنانی دیگر به عرصه کارهای معدنی باز کرده است. خودش میگوید تا حالا چندین خانم برای مشغول به کار شدن به اینجا آمدهاند، احتمالا اینکه شنیدهاند رییس اینجا یک زن است آنها را ترغیب کرده که برای مشغول شدن اقدام کنند، برخیهایشان البته در همان روز اول با دیدن شرایط و محیط کار جا زده و منصرف شدهاند، برخی هم ماندند و حالا در معادنی دیگر مشغول به کار شدهاند. برخی از این خانمها همکلاسی مهناز میرزایی بودهاند.
معدن سراپرده بر اساس برآوردها سهمیلیون تن ذخیره اثباتشده دارد و تا عمق 400متری زمین رگههای زغالسنگ آن قابل بهرهبرداری است. کارگران این معدن در عمق 50 متری مشغول به کارند و با پیکور و دیگر دستگاهها مشغول استخراج زغال هستند. بوی پراکنده و پر حجم گاز، تونلهایی به سیاهی قیر، احتمال خودسوزی لحظهبهلحظه زغالسنگها و ریزش تونل و... تنها بخشی از خطراتی است که هر روزه کارگران این معدن و معادنی مانند آن با آن دست و پنجه نرم میکنند. درست در همان ساعات میانی روز اول اسفند وقتی همراه با خانم رییس معدن مشغول دیدن قسمتهای مختلف تونلهای این معدن بودیم، خبر آمد در معدن زغالسنگی دیگر که تنها چندکیلومتر با اینجا فاصله داشت انتشار گاز باعث انفجار شد و سه کارگر را به کام مرگ فرستاد، هفتکارگر هم با سوختگی 60 تا 70درصدی مواجه شدند و نتیجه آنکه آن معدن برای همیشه تعطیل شد.
از مهناز میرزایی میپرسم به تعبیری در پارهای مواقع کارفرمایان به این دلیل کارمند یا مسئول زن استخدام میکنند چون معتقدند فرمانبرداری زنان از مقام مافوق بهتر است و همینطور نسبت به مردها انتظارات و حقوق کمتری هم دریافت میکنند، آیا درباره شما هم این دلایل برای انتخاب ریاست معدن دخیل بوده است، در پاسخ اول لبخند میزند و بعد اینطور پاسخ میدهد: «به نظر من خانمها روی کارشان حساستر هستند و آن را جدیتر میگیرند. صاحب این معدن هم تحصیلکرده این رشته و هم بازنشسته صنایع معادن است و سابقه بسیار زیادی در این کار دارد. به نظرم اینکه بخواهد محتاطانه در اینباره تصمیم بگیرد و به این دلیل یک زن را رییس معدن انتخاب کند، منطقی نیست، قبل از من اینجا یک رییس مرد داشت ولی اینجا نماند، اما من حالا هشتسال است ماندهام، برخی از همکاران مرد من شاید حقوقشان از من بیشتر باشد اما به دلیل سابقه کارشان است نه بحث جنسیت. نکته دیگر اینکه صاحب معدن ساکن کرمان است، هر روز آخر وقت به معدن سر میزند، بعضی وقتها هم میشود که چند روز اصلا به اینجا سر نمیزند، چون چند معدن دیگر هم دارد، یک معدن زغالسنگ، یک معدن مس و یک معدن منگنز، اما بقیه معادن به نوعی زیر مجموعه معدن من هستند. من به آنها سر میزنم و روند کارها را گاهی بررسی میکنم. یعنی معدن اصلی اینجاست، حتی روسای دیگر معادن هم اگر بخواهند مرخصی بروند یا برای بقیه کارها، با من هماهنگ میکنند. صاحب معدن هم به خاطر وقت و هم به خاطر سن و سال خودش خیلی درگیر این کارها نمیشود.» در دیگر معادنی که میرزایی از آنها نام برد و در اختیار صاحب معدن سراپرده هستند، در مجموع بیشتر از 60 نفر دیگر کار میکنند.
میرزایی در خلال صحبتهایش یادش نمیرود که از رشته تحصیلیاش در دانشگاه هم یادی بکند. او میگوید: «الان رشته مهندسی معدن دانشجوی زن نمیگیرد که به نظرم کار اشتباهی بود. بهنظرم هیچ رشتهای را نباید و نمیشود گفت حتما زنانه باشد یا حتما مردانه، هر کس ممکن است توی یک کار مفید باشد و به آن علاقه داشته باشد. خیلی کارها هم هستند که آنها را بهعنوان کارهای زنانه میشناسیم ولی مردها خوب انجامشان میدهند، کارهای به ظاهر مردانهای مثل معدن را هم ممکن است یک زن بهتر از بقیه انجام دهد. من با علاقهای که به کار معدن دارم شانس آوردهام که یک نفر در بخش خصوصی پیدا شده که برایش زن و مرد فرقی ندارد و گرنه در بخش دولتی که امکان پیشرفت در آن وجود ندارد. خوشبختانه بعد از من شرایط طوری شد که راه برای خیلی از خانمها باز شد و آنها در تعدادی از معادن استخدام شدند.»
مهناز میرزایی درباره چشماندازی که از کارش دارد به «شرق» میگوید: «نمیدانم اینجا و در این معدن برای همیشه بمانم یا خیر، اما این را میدانم که دوست دارم همیشه در همین معدن که مرتبط با رشته تحصیلی و علاقهام هست، کار کنم.» او همینطور درباره واکنش روسا و مسوولان دیگر معادن مشابه به حضور او بهعنوان رییس معدن در سراپرده نیز میگوید: «صاحبان و روسای دیگر معادن را هر از گاهی میبینم، واکنش بسیاری از آنها در ظاهر به انتخاب یک رییس معدن زن برای معدن زغالسنگ خیلی خوب است. مردانی هستند که بعضی از آنها سابقه کاری بسیار بالایی دارند ولی با من خیلی خوب و محترمانه رفتار میکنند، یعنی خوششان میآید که یک زن رییس معدن شده است. البته خب بعضیها هم خوششان نمیآید، اینطور که من متوجه شدم معتقدند یک زن نمیتواند رییس معدن باشد.»
این بخش دیگری از حرفهای او در رابطه با چشمانداز کارش است: «در این مدتی که در معدن هستم، تا حالا پیش نیامده که فکر کنم این کار را ول کنم و برم سراغ کارهای دیگر، من زود جا نمیزنم و روحیهام اینطور نیست، هیچ وقت خسته نشدهام که بخواهم کارم را ول کنم، با اینکه خستگی این کار هم به لحاظ روحی و هم جسمی زیاد است. مثلا زنان فامیل و برخی دوستان من برایشان عجیب بود و هست مخصوصا اوایل شروع به کارم، اما حالا شرایط عوض شده و بعد از این همه سال با آن کنار آمدهاند، ولی آن روزها میپرسیدند: آیا توی تونل هم میروم، یا اینکه صورتم سیاه هم میشود و...» گشت و بازدید ما از قسمتهای مختلف تونلهای معدن زغالسنگ سراپرده و کارهای به راستی جان فرسای کارگران معدن که تمام شد گفتوگو با خانم رییس معدن هم تمام شده بود. در تونلهای پیچ در پیچ معدن در حالی که برای بیرونرفتن از عمق زمین گام بر میداشتیم، از دور نور خروجی تونل مشخص شد، نزدیکتر که شدیم و نور بیشتر شد، جایی از تونل از او خواستم همانجا بایستد تا عکسش را بگیرم، وسط تونل نشستم و مشغول تنظیم لنز دوربین بودم که ناگهان جسمی سنگین و هولناک از پشت با من برخورد کرد، روی زمین افتادم و دوربین از دستم میان گل و لای سیاه کف تونل افتاد، جسم سنگین و ناشناس در شیب 30 درجه تونل هر لحظه بیشتر وزنش را روی تن من میانداخت، هیچ تصوری نداشتم که چه اتفاقی افتاده است، تنها وحشت را در چهره میرزایی دیدم که بهسرعت به سمتم دوید و تلاش میکرد جلوی آن را بگیرد، در نهایت با کمک او و تلاش خودم روی زانوهایم چند گامی جلو رفتم و خودم را به گوشهای پرت کردم، آنچه دیدم واگنی بزرگ و آهنی بود پر از الوار و چوب که روی ریلهای تونل با تسمهای به سمت پایین درحال حرکت بود، در تاریکی و روشنایی خروجی تونل ما متوجه آمدنش نشدیم و اگر کمی دیر جنبیده بودم، آن روز اول اسفند همزمان با تولدم همانجا در معدن زغالسنگ سراپرده... .