سینمای ایران در نوروز ۱۳۹۲ با اکران پنج فیلم و میلیاردی شدن چهار فیلم از این پنج فیلم، رونق گیشه را همچون نوروزهای پیشین تجربه کرده؛ اما آیا این موفقیت در حد انتظار بوده و میتوان امیدوار بود که فروشی اینچنینی را در طول سال ببینیم و اقتصاد هنر هفتم، سالی پررونق را تجربه کند و آیا این فروشها با هزینههای سنگین تولید برای بخش خصوصی توجیه اقتصادی خواهد داشت؟
به گزارش «تابناک»، اگر فروش ۳۸۵۰ میلیونی «معراجیها» و فروش ۲۳۰۰ میلیونی «طبقه حساس» را با فروش یک میلیاردی «خط ویژه» و فروش ۷۸۰ میلیونی «چ» تجمیع کنیم و فروش چند میلیونی «با دیگران» را نیز به این رقم بیفزاییم، میتوان فروش گیشه سینماهای ایران را در اکران نوروز ۱۳۹۳ تا به امروز نزدیک به هشت میلیارد تومان ارزیابی کرد که با توجه به فروش کل سینمای ایران در یک سال ـ که حدود چهار برابر همین رقم است ـ رقم رضایت بخشی است.
این اتفاق در حالی رخ داد در تصمیمی درست، از افزایش بهای بلیت سینماها جلوگیری شد و طرح سلام سینما نشان داد، مردم توان رفتن به سینما حتی با همین قیمت بلیت را نیز ندارند و یا آنچنان اولویتهایی پیش رویشان است که تنها در صورت ارزان شدن چشمگیر قیمت بلیت سینما، راهی سالنهای سینما خواهند شد و به همین دلیل افزایش قیمت بلیت، به جز ریزش مخاطب سینما، دستاوردی ندارد.
این اتفاق کاملاً در سینمای دیگر کشورها نیز مرسوم است و مثلا در سینمای آمریکا، بلیت سینما به طور متوسط هر ساله چند سنت و حتی برخی سالها تنها یک سنت افزایش مییابد و در سی سال قیمت بلیت سینماهای آمریکا سه برابر شده، حال آنکه در همین یک دهه اخیر قیمت بلیت سینماهای ایران بیش از سه برابر رشد داشته و طبیعتاً قدرت خرید مردم با تورمی که دیدهایم، این میزان افزایش نیافته است.
سوای این موفقیت نسبی در گیشه، این پرسش مطرح است که آیا با این فروشها میتوان به آینده سینمای ایران امیدوار بود؟ این پرسش زمانی پررنگ میشود که با یک حساب و کتاب ساده درمییابیم که هزینه تولید مجموع آثار سینمایی اکران شده به مراتب بالاتر از فروش نوروزی این آثار است و برخی از این آثار نیز محال است، بتوانند هزینه تولیدشان را بازگردانند و این در واقع منطق اقتصادی عقبه تولید فیلمهای سینمایی نیست.
اگر بپذیریم از ۴۷.۵ درصد قیمت بلیتی که به پخش کننده میرسد و پخش کننده نیز تا ۳۰ درصدش را برمیدارد، چیزی که نصیب صاحب فیلم میشود، تنها حدود 30 درصد رقم فروش فیلم است و در واقع فیلمی که شش میلیارد تومان هزینه تولیدش شده، نیاز به فروشی حدود ۲۰ میلیارد تومان در گیشه دارد تا هزینه و درآمدش سربهسر شود که متأسفانه این امر تقریباً محال است و به همین ترتیب، فیلمی که یک میلیارد تومان هزینه تولیدش بوده، نیاز به فروشی سه میلیارد تومانی است تا تازه هزینههایش بازگردد و پس از سه میلیارد، به نقطه سوددهی رسیده است.
در این میان تکلیف فیلمی که تنها پنج میلیون فروش داشته و از این دست فیلمهایی که تعدادشان در هر سال کم هم نیست، مشخص است و اگر این پروژهها نفتی نباشد و از محل بیت المال مستقیم یا غیرمستقیم ساخته نشده باشند، سرمایهگذارانشان چنان به خاک سیاه مینشینند که اگر کلاهشان نیز در سینما گم شد، جرأت آمدن به این سمت و سو را نداشته باشد و فوبیای سرمایهگذاری در عرصه سینما برای بخش خصوصی به عنوان سرمایهگذاری شکست خورده، پررنگتر از اکنون میشود.
این واقعیتها را که کنار هم میگذاریم و درمییابیم میزان فروش فیلمهای نوروزی، هنوز پاسخگوی هزینه تولیدشان نیست، بیش از پیش بر سر این دو راهی قرار میگیریم که نگران باشیم یا خوشحال و به آینده سینمای ایران دلخوش باشیم یا برای آتیه هنر هفتم در این مرز و بوم دلنگران؟
شاید بهتر باشد پیش از ذوقزدگی درباره میلیاردی شدن فیلمها که با بلیت پنج هزار تومانی دیگر دشوار نیست، درباره روزها، ماهها و سالهای پیش روی سینمای ایران اندیشه کرد و از هر طریقی شده، تلاش کرد ۷۵ میلیون تن صندلی در سال در یک پروسه چند سال تحقق یابد.