ما
خوش استقبال و بد بدرقه هستیم؛ باید بپذیریم که اینچنین هستیم. اینقدر که
در زمان حضور مهمانی ارزشمند در کشورمان از او تعریف و تمجید کرده و در
کنار دادن وعدههای رنگین به وی، با درخواستش موافقت کنیم و بعد زمانش که
رسید، همه چیز یادمان میرود.
به گزارش «تابناک»، پیکر برجسته ترین
ایران شناس معاصر غربی که در هشتمین روز نوروز رخت از جهان بربست، با گذشت
یازده روز همچنان بر زمین مانده تا بلکه مجوز انتقالش به ایران برای عمل به
وصیتش و دفن در ساحل زاینده رود صادر شود؛ وصیتی که یکبار در نامه نگاری
با رئیس جمهور اسبق به آن اشاره شده و قول مساعد برای اجرای آن داده شده
بود و بار دیگر در ملاقات وی با رئیس جمهور سابق مورد تاکید قرار گرفته و
پاسخ مثبت دریافت کرده بود.
«ریچارد نلسون فرای»، شرقشناس برجسته
سوئدی تبارِ مقیم آمریکا بود که سالها پیش به واسطه مطالعاتش درباره بخارا،
ترغیب شد تا زبان فارسی را هم به گنجینه زبانهای آموخته دیگرش، عربی،
روسی، آلمانی، فرانسوی، پشتو، ازبکی، ارمنی و ترکی بیفزاید و اینقدر بر شدت
عطش درباره ایران باستان افزوده شود که اوستایی، پهلوی و سغدی را هم
بیاموزد.
این شدت علاقه به واکاوی تاریخ سرزمینمان تا آنجا پیش رفت
که مرحوم دهخدا به او لقب «ایراندوست» داد؛ لقبی که تبدیل به امضای این
محقق شد و به حق برازنده وی بود چراکه فرای عملا از یک مستشرق، به ایران
شناسی تمام قد تبدیل شده بود که تالیفات ارزشمندی در این عرصه به جهان
ارائه و نقش به سزایی در معرفی نیک کشورمان به جهانیان ایفا کرده است.
حالا
فرای کسی بود که به کشورمان تعلق خاطر کامل داشت و به شکلی عجیب به آن عشق
میورزید، تا جایی که میتوان درک کرد چرا چنین وصیتی کرده و نه زادگاهش و
نه وطنی که در آن می زیست را برای مدفن برنگزیده و به جایش هماره
میخواسته در ایران به خاک سپرده شود و اینقدر به این موضوع میاندیشیده که
از هر فرصتی برای مطرح کردن درخواستش بهره میبرده است؛ با نامه نگاری، با
طرح در ملاقات حضوری و احتمالا درخواست موکد از همسر ایرانیاش برای
پیگیری و اجرای آن.
اما ظاهرا هرچه این وصیت بیشتر مورد تاکید فرای
قرار گرفته و اجرای آن پیگیری شده، برای عدهای بیشتر حساسیت زا شده و به
قانون نانوشته، شک برانگیز جلوه کرده است تا جایی که حالا شاهدی مبنی بر
اجرای آن در دست نیست و پیگیریهای مکرر خانوادهاش هم تاکنون تنها به یک
جواب ختم شده است: «هنوز پاسخی به درخواست شما داده نشده است»!
آرامگاه آرتور پوپ و همسرش فیلیس اکرمن در مجاورت زاینده رود؛ فرای هم وصیت کرده اینجا به خاک سپرده شود پیکر
بی جان پیرمرد 94 ایران دوست در سردخانه موسسه كفن و دفني در شهر واترتان
در ايالت «ماساچوست» منجمد شده ولی اندوه بزرگ تر از کوچ وی به جهان ابدیت
برای خانوادهاش، فراهم نشدن شرایط اجرای وصیت مرحوم است که هم دلایل
متعددی دارد و هم هیچ دلیلی برای آن بیان نشده است!
این را روزنامه
نگاری میگوید که برای پیگیری ماجرا به هرجایی سر کشیده است و در آخر دلایل
احتمالی ماجرا را این گونه یافته است: آقای فرای مورخ بوده، مستشرق بوده،
محقق بوده و به اقتضای شغل خود با افراد زیادی در ارتباط بوده و به باور
برخی، به تبع این ارتباطات فراوان، دوستان زیادی داشته و در معرض این گزند
هم قرار گرفته که کسانی بخواهند به وی نزدیک شده و یا از وی دوری کنند و
همین عامل چه بسا نقش بزرگی در موافقت نکردن با اجرای وصیت وی شده باشد.
علیرضا
شاکر میافزاید: از سوی دیگر، سابقه طولانی مدت حضور وی در ایران و همکاری
وی با برگزاری جشنهای 2500 ساله پیش از انقلاب نیز سهم زیادی در ماجرا
دارد چراکه به باور بعضی، فرای در کوششی ضد اسلامی نقش ایفا کرده است و حتی
هستند کسانی که مجموعه عملکرد وی را با برچسب جاسوس بودن وی، منفی ارزیابی
میکنند.
وی در ادامه میگوید: اگر به این موارد، نگرانی از تکرار
چنین وصیتی از سوی ایران شناس آمریکایی دیگری را هم اضافه کنیم که ممکن است
نزد برخی وجود داشته باشد -هرچند که ریچارد فرای آخرین فرد از ایران
شناسان غربی است که در ایران زیسته و به این سرزمین عشق میورزیده،- ممکن
است تمامی ملاحظات مخالفان این اتفاق را گردآورده باشیم اما کافی است
بدانیم که افرادی از مقامات ایشان را به خاطر خدمات ارزنده شان مورد تقدیر
قرار دادهاند که به همه نکات احاطه داشتهاند؛ از روسای جمهور گرفته تا
آقای محقق داماد، آقای حداد عادل و دیگران. اینجاست که موافقت نکردن با
اجرای وصیت آقای فرای عجیب میشود.
شاکر با اشاره به درخواست جدید
همسر فرای میگوید: خانم عدن نبی، همسر ایرانی و آشوری فرای که از پیش قدم
شدن تاجیک ها برای دفن همسرش در کشورشان خبر داده بود، امروز پیشنهاد داد
که اگر خاکسپاری فرای در اصفهان، در مجاورت زاینده رود و کنار مدفن آرتور
پوپ، دیگر آمریکایی ایران شناس ممکن نیست، اجازه دهند تا در نارنجستان
شیراز انجام شود و در غیر اینصورت به دوشنبه منتقلش خواهند کرد اما بد نیست
ما هم بیاندیشیم که چگونه درباره وصیت فردی که مرکز مطالعات خاورمیانه را در دانشگاه هاروارد تاسیس و در آنجا نخستین برنامه مطالعات ایران شناسی را دایر کرده و در جریاناتی مانند
استفاده از نام مجعول برای خلیج فارس، مدافع حقوق کشورمان بوده، اینچنین
عمل میکنیم.
اینجاست که باید اذعان کنیم گویی اینقدر فراموش کاری
به عمق جانمان رسوخ کرده که یادمان نمیآید بارها با شنیدن «خوشتر آن باشد
که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران» لذت برده و سری به تایید تکان
دادهایم اما حالا نه درخواست فردی که عمرش را به معرفی سر دلبران گذرانده
برایمان مهم است و نه نگرانیم که حدیث دیگران با این فراموش کاری ما چه
خواهد بود؟
شاید فرای از فراموشکاری ما آگاه بود که سعی کرد برای
اجرای وصیتش با یک رئیس جمهور مکاتبه کرده و از رئیس جمهور بعد در دیدار
حضوری تضمین بگیرد؛ اینجاست که اگر روزی شنیدیم فرای جایی در پاسخ به این
ابهام گفته یا نوشته باشد که چرا در دیدار با رئیس جمهور ایران درخواست
دیگری مطرح نکردی؟، گفته باشد: «چون میدانستم تنها در این صورت ممکن بود
وصیتم ذرهای قابلیت اجرا پیدا کند!» باید مجسمه وی را ساخته و از او به
عنوان دانشمندی یاد کنیم که هم ایران باستان را میشناخت و هم با خلق و خوی
امروز ایرانیان، حتی بهتر از ما، آگاه بود!