تسخير سفارت امريكا؛ اتفاقي كه 35 سال از وقوع آن ميگذرد. در روابط دو كشور سوژهيي كهنه است اما هر چندوقت يكبار، با رخدادي تازه، دو دولت را به واكنشي تند وا ميدارد. شايد دانشجوياني كه بهصورت خودجوش اقدام به اين حركت انقلابي كردند، خود باور نداشتند پس از اين همه سال باز براي افكار عمومي جامعه امريكا، اين رويداد تا اين اندازه حساسيتبرانگيز باشد.
به نوشته اعتماد، امروز اما در گوشه و كنار هر كدام از افراد موثر در ماجراي تسخير سفارت امريكا، صحبت از بازسازي روابط گسسته تهران و واشنگتن سخن به ميان ميآورند. در اين ميان برخي حتي پيشنهاد عذرخواهي از خانوادههاي گروگانهاي امريكايي را مطرح كردهاند. بهطوري كه ابراهيم اصغرزاده بهعنوان مسوول اين عمليات به تازگي اين پيشنهاد را علني كرده و ميگويد براي منافع ملي حاضر است با خانواده اين گروگانها همدردي كند. اما اينكه چطور شد اين داغ دوباره براي دولتمردان امريكا تازه شد، بازميگردد به موضوع نامزد معرفي شده از سوي ايران براي نمايندگي در سازمان ملل طي هفتههاي اخير. اصغرزاده ميگويد حميد ابوطالبي تنها يك مترجم بوده است اما حساسيت افكار عمومي در امريكا سبب شده تا لابيگريهاي تندروها در امريكا اين موضوع را به هياهو بدل سازد. او پيشنهادي هم براي ابوطالبي دارد: «ابوطالبي استعفا دهد تا اين غائله خاتمه يابد».
به تازگي در خصوص تسخير سفارت امريكا پيشنهاد عذرخواهي از جانب خود براي خانواده گروگانها را ارائه دادهايد. چرا بعد از اين سالها به اين نتيجه رسيديد؟صحبت عذرخواهي يك دولت از يك دولت ديگر نيست. بلكه صحبت همدردي با خانواده افرادي است كه به هر دليل دچار آسيب روحي و رواني شدهاند. نه من نه آنها هيچ يك داراي پست دولتي نيستيم. اين كار انساني در نوع خود ابتكار جديدي هم نيست چيزي حدود 16،15 سال پيش حتي در سطح رييس دولت آقاي خاتمي در مصاحبه با CNN و خانم كريستين امانپور نسبت به آلام و رنجي كه ديپلماتهاي امريكايي در طول 444 روز گروگانگيري كشيدهاند ابراز همدردي كرد. خانم آلبرايت وزير خارجه دولت كلينتون هم نسبت به مداخله سابق امريكا در امور داخلي ايران و ساقط كردن دولت ملي دكتر مصدق عذرخواهي كرد. به هر حال روابط ايران و امريكا نميتواند كه تا ابد گروگان گذشته باشد وقتي يكي از وزراي دولت قصد داشت از محل ساختمان سفارت امريكا براي دفتر كارش استفاده كند امام خميني(س) مخالفت كردند و گفتند مگر قرار است قطع رابطه با امريكا تا ابد طول بكشد. حالا هم ملت ايران تجربه دوران احمدينژاد را پشت سر گذاشتهاند و هوشمندانه با انتخاب شخصي مانند حسن روحاني سايه جنگ و انزوا را از سر كشور دور ساختهاند بايد به ابتكار عمل دولت ميدان داد. تاكيد ميكنم كه روابط ايران و امريكا نميتواند تا ابد در بن بست باقي بماند و بايد گرهگشايي شود. مسائلي در روابط دو كشور وجود دارد كه اگر گره گشايي نشود به صورت مزمن سايه بر حوادث بعدي خواهد انداخت. رابطه ايران و امريكا چه بخواهيم و چه نخواهيم گروگان يك اتفاق تاريخي است كه در 35 سال پيش رخ داده است.
اين گونه كه شما مطرح ميكنيد ،دولت فعلي بايد در خصوص تسخير سفارت امريكا موضع بگيرد ،در حاليكه آن اتفاق مورد تاييد نظام قرار گرفت و در عين حال روابط و مشكلات فعلي پيچيدهتر از مسايل سفارت سابق است؟طبيعتا شايسته اين نيست كه دولت يا نظام ايران براي حل آن بخواهد اقدامي صورت دهد اما دانشجويان خط امام يا جمعي از دانشجويان كه در آن حادثه نقش داشتهاند و حكومتي هم نيستند اگر پيشقدم شوند شايد بتوانند مشكل را حل كنند. من به خاطر اينكه گره گشايي كنم اعلام كردم در شرايطي كه منافع ملي كشورم ايجاب كند ميشود از اين قضيه عبور كرد اما اين مقيد و مشروط به منافع ملي است. من چون معتقدم نهاد دانشجويان خط امام غيرحكومتي است و از 16 سال پيش به عنوان يك جريان رفرميست و اصلاحطلب به كمك فضاي سياسي كشور آمده است نبايد مخالفتي داشته باشند. البته در بين اين دانشجويان خط امام افراد راديكال هم وجود دارند كه مدافع وضع موجودند اما اكثريت دانشجويان خط امام از گشايش در روابط خارجي ايراني حمايت ميكنند و موضوع اشغال سفارت امريكا را متعلق به قالب تاريخي زمان خود ميدانند. با اين حال پيشنهاد داده شده كاملا شخصي بود.
مگر ميشود يك رابطه به اين پيچ و خمي را با يك عذرخواهي يا دلجويي حل كرد؟بايد گرهگشايي كرد. زخمهايي در روابط دو كشور وجود دارد كه اگر درمان نشود مانند زخمي مزمن و چركين تمام مناسبات خارجي و منافع هر دو كشور را تحتالشعاع قرار خواهد داد. سياستمداران دو كشور اجازه ندهند فرصتها بهراحتي از دست بروند يا خود تبديل به تهديد بشوند. ببينيد همين ماجراي ايرانشناس و ايران دوست شهير امريكايي مرحوم ريچارد فراي كه وصيت كرده است در كنار استادش پروفسور آرتور پوپ در اصفهان دفن شود چگونه بازيچه دست عدهيي كم خرد و خودسر قرار گرفت كه هيچ دركي از موقعيت و تمدن ايراني ندارند. من از سكوت آقاي رييسجمهور و اعضاي كابينه ايشان تعجب ميكنم كه خودشان را به نديدن و نشنيدن زدهاند. مگر نميدانند فراي همان شخصي است كه نه تنها يك بار از ايران و ايراني جماعت بد نگفت كه در كتاب عصر طلايي ايران، در زماني كه شيوخ عرب دلارهاي بادآورده را خرج ميكردند كه تمدن اسلامي را كاملا عربي نشان دهند و حضور ديگر ملتها را كمرنگ سازند، از اهميت ايرانيان و فرهنگ ايراني براي شكلگيري تمدن اسلامي دفاع و اهميت زبان فارسي را براي تمدن آسيا گوشزد كرد. يا يك مثال كلاسيك ديگر بزنم وقتي شوروي فروپاشيد و بهجاي دو همسايه درياي خزر ناگهان سر و كله پنج كشور مدعي در ساحل دريا پيدا شد دولتمردان و دستگاه ديپلماسي ما بايد از لابي با غرب و امريكا بهصورت ابزاري استفاده ميكردند و اجازه نميدادند روسها با انعقاد پيمانهاي دوجانبه قواعد حقوقي درياچه را بر آنجا حاكم كند و سهم لااقل 20 درصدي ايران از بستر دريا به كمتر از 13 درصد كاهش يابد. امريكاييها هم اگر اين روند واگرايي با ايران را متوقف نكنند بيش از اين در منطقه خاورميانه زمينگير و سرگرم خواهند شد آن وقت چين و روسيه سهم خودشان از اقتصاد جهاني را افزايش خواهند داد. ببينيد در همين ماجراي بلعيدن كريمه توسط روسها اگر ايران تامينكننده گاز اروپا بود آيا غرب اجازه ميداد كريمه به دامن مسكو سقوط كند. رابطه ايران و امريكا چه بخواهيم چه نخواهيم گروگان تاريخ گذشتههاي دور است از سقوط مصدق تا سقوط سفارت امريكا در 35 سال پيش. طبيعتا شايسته نيست كه دولت يا ملت ايران براي گشودن و حل مشكل بخواهند اقدامي بكنند اما گروه دانشجويان خط امام يا همان جمعي از دانشجويان كه در اشغال سفارت نقش داشتهاند و جرياني دولتي و حكومتي هم نيستند پيشقدم نشوند. گرچه در جبهه براي صلح، كسي سراغ سرباز در حال جنگ را نميگيرد. با اينحال شايد ما هم در حد بضاعت خود بتوانيم به جاي كور كردن بيشتر گرهي از گرههاي موجود باز كنيم.
پرسش ديگري كه اين روزها مطرح است اينكه ماجراي گروگانگيري مربوط به 35 سال پيش است چرا بايد با مطرح شدن نماينده انتخابي ايران براي سازمان ملل در امريكا با چنين واكنشي مواجه شود؟ترديد نكنيد كابوس 444 روز گروگانگيري هنوز در خاطره جمعي جامعه امريكا زنده است و بر هر حركتي سايه مياندازد. بسياري امريكاييها از گذشته امپرياليستي كشورشان در حمايت از ديكتاتوريهاي نظامي خبر ندارند حتي نميفهمند كه چه جنايتي در فلسطين صورت ميگيرد زيرا غولهاي تبليغاتي و رسانهيي دايما ذهن و روح مردم را در تسخير خود دارند و اجازه نميدهند سياستمداران معتدل امريكايي نظير اوباما برنامه خود را پيش ببرند. انتخاب آقاي اوباما البته براي ايران فرصتي فراهم ساخت. همچنين انتخاب آقاي روحاني در ايران و نمايش قدرت دموكراسي ايراني براي امريكا فرصتي جديد فراهم آورد تا در سياستهاي خاورميانهيياش تجديد نظر بكند. در اين ميان ساختن فيلمهاي تحريككننده هاليوودي نظير آرگو و دادن جايزه اسكار به آن و اخيرا اخلال در صدور ويزاي آقاي حميد ابوطالبي نشان داد كه افكار عمومي امريكا تا چه اندازه نسبت به مساله اشغال سفارتش در تهران نگران و شكننده است. لااقل هيچ رابطه منطقياي ميان حمايت دولتش از شاه و گروگانگيري نميتواند برقرار كند. اساسا فجايع زمان شاه و جنبههاي مردمي انقلاب ايران به گوشش آشنا نيست. من از باب اينكه بگويم دوستي و دشمني كشورها نسبي و موقتي است و تنها منافع ملي هر كشور است كه دايمي است اعلام كردم مقيد و مشروط به منافع ملي چه اشكالي دارد اشخاص و نهادها غير حكومتي از در آشتي جويي درآيند و با آسيب ديدگان همدردي كنند. 35 سال پيش دوستان من براساس تحليلي كه از پذيرفتن شاه در امريكا داشتند تصميم گرفتند جواب مداخله جويي امريكا را در قالب اعتراض دانشجويي بدهند. ولي كنترل از دستشان خارج شد و در پي حمايت و استقبال مردم ايران كه ناخودآگاه جمعي شان انباشته از نفرت و ترس نسبت به دخالتهاي گذشته امريكا بود ناچار از تداوم گروگانگيري طولاني مدت شدند. وقتي انقلاب تثبيت و استقلال كشور تضمين شد ايران بهصورت كامل از مدار جاذبه امريكا خارج شد و حتي جهان دو قطبي غرب و شرق فرو پاشيد ديگر پس از 35 سال، ترويج امريكا هراسي و انداختن همه گناهان و ندانم كاريها به گردن امريكا معنا ندارد. خب همين افراط و تفريط و مخدوش كردن مرزهاي ميان واقعيت و خيال باعث بياعتمادي ميشود و عدهيي هم ميافتند دنبال شيفتگي و شيدايي نسبت به امريكا و فكر ميكنند قبله آمال و آزاديها امريكاست.وقتي ميگويم منافع ملي يعني منافع متعلق به همه آحاد جامعه نه فقط يك گروه. منافع ملي تعريف خاص خود را دارد: منافع ملي تركيبي از همه مولفههاي ايدئولوژيك، آرماني و غير آرماني است. اما وقتي منافع ملي را در چارچوب جغرافيايي كشور تعريف ميكنيم به اهداف و منافع ملي ديگر كشورها تا آنجا كه با منافع ما تعارض نداشته باشد و در چارچوب سرزميني خودشان تعريف شود احترام ميگذاريم. بنابراين نگراني جامعه غربي نسبت به رشد بنيادگرايي و فاندامنتاليسم را درك ميكنيم و متقابلا دلواپسي خود را از رشد بنيادگرايي مسيحي و يهودي كه پشت پرده اسلام هراسي و توهين به مقدسات آن پنهان ساختهاند نشان ميدهيم. بنيادگرايي در هر صورت و شكل يك خطر جهاني است.
با شرايط پيش آمده در خصوص موضوع آقاي ابوطالبي آيا اين تصميم شما ميتواند در اين برهه صلاح باشد؟اعتمادسازي در شرايط فعلي ضرورت اجتناب ناپذير براي امنيت ملي كشور است. وزارت خارجه ابتكارات ديپلماتيك را بايد بهگونهيي بهكار بندد كه هزينه سياسي و معنوي اقدامات ماجراجويانه و ضد منافع ايران در افكار عمومي را بهشدت افزايش دهد و فرصت را از دست تندروهاي ضدايراني چه نئوكانها و نئو محافظهكاران داخل امريكا و چه نظامهاي فرسوده و مستعملي مانند عربستان و اسراييل بگيرد. بارها گفتهام با توجه به توان نامحدود نظامي امريكا تصور بازدارندگي نظامي ساده انگاري است. بازدارندگي تنها در چارچوب تدابير سياسي و ديپلماتيك ممكن است. از اين رو ابتكارات ديپلماتيك دولت روحاني ميتواند به تقويت موقعيت ايران در افكار عمومي جهان و ارتقاي منافع ملي منجر شود. همانطور كه راهبرد منطقهيي وزارت خارجه بايد اين باشد كه تحت هيچ عنوان در خليج فارس و منطقه با كشورهاي عربي و همسايگان وارد چالش و جنگ لفظي نشود و نبايد بر اساس لفاظي آنها تحريك شود در چالشهاي پيش رو با غرب وامريكا نبايد در تركيب متعادل و منطقي مصلحت گرايي، حكمت سنجي و عزت ملي دچار تناقض و عدم تعادل شود. تهديدات را بايد از تنگترين مفرها به فرصت تبديل ساخت؛ مشابه همان كاري كه مردم در انتخابات گذشته كردند.
آيا پيشنهاد شما مبني بر عذرخواهي از خانواده گروگانهاي امريكايي و همزماني آن با موضوع آقاي ابوطالبي هدفي خاص را دنبال ميكند؟من اين پيشنهاد را تنها در رابطه با تنگناي معرفي و رواديد آقاي ابوطالبي ارائه نكردهام. موضوع آقاي ابوطالبي مسائل خفته و پنهان را به سطح آورد و نشان داد كه زير اين پوسته بهظاهر آرام موجود چه ميزان هيجان، نگراني و دلواپسي در دو كشور وجود دارد، من معتقدم دولت آقاي روحاني و وزارت خارجه بايد جانانه از ديپلمات خود و در حقيقت از حقوق مردم دفاع كنند بايد در خصوص آقاي ابوطالبي براي نمايندگي ايران در سازمان ملل پافشاري كنند و از مجاري حقوقي و كميته ويژه مربوطه در سازمان ملل موضوع سوءاستفاده غير حقوقي امريكا از ميزباني خود را پيگيري كنند. اين حركت مربوط به دولت ايران است. اما اينكه آقاي ابوطالبي خود تصميم به انصراف از پذيرش اين پست بگيرد و بن بست موجود را بگشايد مساله ثانوي است. تقاضاي شخصي من از آقاي ابوطالبي اين است كه به خاطر حل مساله و گرهگشايي، خود ايشان از اين مسووليت انصراف دهند. اين اقدام ابوطالبي سبب ميشود كه هم موضوع حل شده و هم دولت ايران عقبنشيني نكند. چون ديگر موضوع از مجاري ديپلماتيك به سطح عمومي كشيده شده و براي طرفين تبديل به موضوعي حيثيتي و پرستيژي شده عقبنشيني آقاي روحاني از معرفي ابوطالبي باعث ميشود كه در داخل كشور براي رييسجمهور مشكلاتي پيش بيايد. در مورد منافع ملي كشور مواردي هست كه به واقع بيني ما در سياست خارجي باز ميگردد كه بايد لحاظ شود؛ نكتهيي كه در سخنان مقام معظم رهبري هم ذكر شده. يعني تلفيق مصلحت، حكمت و عزت. نميتوان يكي را لحاظ و بخش ديگر را رها كنيم. مواردي از واقع گرايي حضرت امام وجود دارد كه به عنوان دانشجويان خط امام وقتي خدمت ايشان ميرسيديم ميفرمودند كه به موقع آنها را خواهم گفت ايشان مطالبي را عنوان ميكردند كه نشان ميداد بين واقعگرايي و آرمانگرايي پل ميزنند و آنجاست كه منافع كشور حفظ ميشود. اخيرا ديدهام آقاي هاشميرفسنجاني با نقل خاطراتي به بخشي از آنها اشاره ميكند.
سياستهاي كلي نظام و رهنمودهاي رهبري در خصوص رابطه با امريكا براي همگان لازم الاجرا ست اما در عين حال عدهيي در داخل موافق و عدهيي مخالفند ، نقش سخنان غير كارشناسي يا سياسي در اين باره چيست؟طبيعتا اگر به تندروها ميدان دهيم چه در داخل امريكا، چه در جامعه غربي و چه در داخل ايران وضعيت غيرقابل كنترل خواهد شد. اختلاف بر سر تعامل با امريكا در سالهاي طولاني آنقدر نهادينه شده كه هر ابتكار جديدي در اين رابطه نيازمند اجماع ملي در داخل كشور است و اينكه همه جناحها بايد از اين اجماع حمايت كنند يعني به عنوان يك هدف ملي پذيرفته شود كه بايد كشور را از معرض تهاجم، تهديد، تحريم و انزوا خارج ساخت. بحث برقراري رابطه با امريكا نه در گذشته و نه در آينده نزديك تابع يك روند ثابت نبوده و نخواهد بود زيرا طرفين بر اساس تعريف خود از منافع ملي و با درك شرايط زمان و مكان عمل كرده و ميكنند و حالاحالاها اين قضيه فراز و فرود خواهد داشت ولي هم روحاني و هم اوباما گامهاي خوبي برداشته اند كه نشان ميدهد طرفين هم به برداشت مناسبي از منافع ملي خود به خصوص پس از پايان جنگ سرد و فروپاشي شوروي دست يافتهاند و هم اراده كردهاند. با وجود مواضع افراطي در هر دو سوي ماجرا سخنان روحاني و اوباما در مورد پيشرفت امور نه سياه است نه سفيد. هردو در منطقه خاكستري حركت ميكنند و اين قدم مهمي است كه برداشتهاند بايد طرفين از مطلق نگري و بازي صفر و صد دست بردارند. پس از انتخابات 24 خرداد سال گذشته و مذاكرات ژنو تصوير جديدي در افكار عمومي جهان نسبت به ايران شكل گرفته كه بههمراه خود فرصت نويني فراهم ساخته است فرصتي كه ايران از موضع برابر و بالا و در عين حال مظلوميت و حق بهجانب براي حل مشكلاتش با امريكا و دنياي غرب قدم بردارد. بهرسميت شناخته شدن ايران به عنوان يك كشور داراي نفوذ در منطقه و خاورميانه كه داراي حق و توان هستهيي و به خصوص سيستمي مردمي است امتياز كمي نيست. ما هم همينقدر كه نسبت به تندرويها و بنيادگراييها در كشورهاي غربي و جوامع مسيحي نگران هستيم بايد نسبت به تندروي در كشورهاي اسلامي هم نگران باشيم. در اين زمينه بين اسلام شيعي و اسلام سني فرقي نگذاريم. ما خودمان قرباني تروريسم هستيم. تازه از مساله گروگانگيري مرزبانان ايراني توسط يك جريان تندروي تروريست رهايي يافتهايم. براي اينكه بتوانيم راحتتر زندگي و منافع مردم را پيگيري كنيم بايد روشها و سياستهايي را به كار بگيريم كه مردم در سال 92 به ما نشان دادند. و قطعا تمام اين موارد بر اساس منافع ملي و سياستهاي اجتماعي نظام باشد
آيا ادعاهايي كه امريكا درخصوص آقاي ابوطالبي مطرح كرده صحيح است؟ آقاي ابوطالبي در جريان تسخير سفارت امريكا چه وظيفهيي داشته است و موضوع مترجم بودن ايشان براي گروگانها آيا صحت دارد؟
آقاي حميد ابوطالبي از دانشجويان مستعدي بود كه به دليل آشنايي با زبان انگليسي و فرانسوي از طرف دانشجويان خط امام دعوت به همكاري شد تا به صورت موقت در ترجمه بعضي مراسم و مذاكرات همكاري داشته باشد. ايشان حتي به آن اندازه كه خانم ابتكار و آقاي شيخالاسلام جزو دانشجويان خط امام محسوب ميشدند دانشجوي خط امام بهحساب نميآمد او نه تنها از اعضاي تصميمگيرنده دانشجويان نبود كه حتي به صورت ممتد در مدت 444 روز در محل سفارت امريكا حضور نيافت و اينك خود قرباني و گروگان شيطنت جريان تندرو داخل امريكا شده است. در مراسمي كه براي گروگانها برگزار ميكرديم مثلا هنگامي كه از كشيشهاي امريكايي براي انجام مراسم كريسمس دعوت به عمل آورديم از ابوطالبي به عنوان مترجم استفاده كرديم يا براي دعوت از سازمانها و نهضتهاي آزاديبخش جهان از آقايان عباس عبدي، محمد هاشم و حميد ابوطالبي خواستيم كه به الجزيره سفر كنند. آقاي ابوطالبي بعد از آن به جرگه دستگاه ديپلماسي كشور پيوست و به ديپلماتي مجرب و كاركشته تبديل شد. همكاري ايشان با دانشجويان خط امام در حقيقت جزو كوچكترين بخش از تجربه و تاريخ زندگي سياسي ايشان است. آن زمان كسي يافت نميشد كه در صورت تقاضاي دانشجويان دست رد به سينهشان بزند. اكثريت قريب به اتفاق جامعه روشنفكري و تحصيلكرده كشور از اقدام اشغال سفارت حمايت ميكردند. ايشان حالا از دانش ديپلماسي برخوردار است و متاسفم كه او اينك قرباني بازي هياهو براي هيچ شده است. اولا بيجهت دوباره موضوع اشغال سفارت به تيتر يك غول رسانهيي امريكا تبديل شد و ثانيا اعتراض كاملا دانشجويي دانشجويان خط امام در 35 سال پيش اينك در قالب يك اقدام تروريستي به دنيا معرفي شد. مخالفتي كه با ابوطالبي صورت گرفته بهنظرم موضوعي حاشيهيي است كه دستمايه انتقامگيري نومحافظهكاران و تندروهاي امريكايي از دولت اوباما و روحاني و تماس تلفني سال گذشته آنهاست. انتقام از جرياني است كه مي خواهد روند واگرايي موجود را متوقف كند. همه مي دانند نان تندروها و لابي صهيوني در چالش بيشتر ميان ايران و امريكاست. آنها توانستند حاشيه را بهانه كنند و به متن بياورند و با تبليغات تبديل به يك موضوع مهم و چالش برانگيز براي دولت اوباما كنند. دولت آقاي روحاني هم دچار مخمصه شد نه راه عقبگرد و نه راه پيشرفت دارد تنها ميتواند اعتراض خود را پيگيري حقوقي كند .
پيشنهاد شما در خصوص عذرخواهي چه اندازه ميتواند در سرنوشت چالش به وجود آمده در خصوص ابوطالبي تاثيرگذار باشد؟تغيير زاويه ديد در روابط خارجي ايران نسبتي با منافع چپ يا راست ندارد به واقعي بودن و تشخيص امنيت ملي ربط دارد. براي ايران امنيت ملي از بالاترين مطلوبيت برخوردار است. هر روز كه ميگذرد و نسل جديدتر با مطالبات متفاوتتر به صحنه ميآيد براي ما، امنيت خصلتي پيچيده، تركيبي و غيرنظاميتر ميگيرد؛چيزي كه كمتر مورد توجه امريكاييهاست و ايران خواهان تضمين و تامين آن در روابط خارجياش با ديگران است. از نظر من و بسياري اصلاحطلبان قدرت صرف تسليحاتي و امنيت نظامي و كلاسيك كه به ما توانايي تهاجمي و دفاعي مسلحانه در برابر تهديدات نظامي دشمن را بدهد ديگر كفايت ندارد بلكه وجهه مردمي و دموكراتيك نظام بيشتر از هر چيز اقتدار و امنيت يا پايداري سياسي سيستم ما را حفظ ميكند.
امنيت ملي ما در گرو اقتصادي است كه به منابع و بازارهاي جهاني براي جذب سرمايه و تامين رفاه مردم دسترسي داشته باشد. آن وقت است كه امنيت اجتماعياي كه در پرتو آن به حفظ الگوهاي سنتي فرهنگي و مذهبي و هويتي جامعه خود بپردازيم هم فراهم ميشود بدون اينكه از ابزار زور و اجبار بخواهيم استفاده كنيم. و نگراني وسواسگونه و افراطي نسبت به بيگانگان و غرب آن هم از جنس پارانوياي داييجان ناپلئوني مشكل ما را حل نميكند. تابوهاي سه دهه گذشته با نشست و برخاست و تلفن زدن و كدخداي جهان ناميدن امريكا و عذرخواهي اين و آن شكسته نشده و كينهها شسته نميشود. برداشتن قدمهاي شتابزده و بيپروا ميتواند به ضرر باشد. شما ميدانيد لابيهاي متعددي از نيروهاي ضد ايراني در فضاي سياسي امريكا حيات دارند مانند لابي قدرتمند آيپك كه صرفا اهداف سياسي را دنبال ميكند. اقدامات سياسي لابيها سالهاست بر جهتگيري سياست خارجي آن كشور تاثير ميگذارد. لابي آيپك متعلق به سران جامعه يهوديان امريكاست كه اكنون 100 هزار عضو دارد و وظيفهاش جلب حمايت سياسي، نظامي و اقتصادي لازم است تا بقاي اسراييل تضمين شود.
با اين حساب پس چه بايدكرد؟
معادله چند مجهولي روابط ايران و امريكا با اين چيزها حل شدني نيست. بايد جنبيد. پوتين دارد بر اساس نقشه زيركانه با بلعيدن مناطق اطرافش و گرفتن فرصتهاي اقتصادي از ايران در درياي خزر و آسياي ميانه كشورش روسيه را تبديل به امپراتوري ميراثدار مشترك تزاريسم و استالينيسم ميكند كه از چالش ما با غرب سود ميبرد و در نهايت به ضرر منافع ملي ماست. ولي در شوراي امنيت ملي گوشي شنوا براي شنيدن حرفها و ديدگاههاي بنده و ديگر اصلاحطلبان وجود ندارد. در هويت جمعي امريكايي در دهههاي اخير دو اتفاق كابوسوار و تروماتيك نقش عمدهيي بازي كرده است. نخست واقعه گروگانگيري و ديگري فاجعه يازده سپتامبر. گرچه اين دو حادثه از يك جنس نيستند اولي اقدامي انقلابي و تدافعي در برابر مداخلهجويي امريكا و دومي حادثهيي تروريستي است ولي افكار عمومي جامعه امريكا هم به يازده سپتامبر و هم به گروگانگيري پاسخي متحدكننده از طريق همذاتپنداري عمومي با قربانيان اين دو واقعه داد. يعني در هردو واقعه دولت و ملت امريكا موقعيت قرباني را براي خود برگزيدند. دولت امريكا در واكنش به حادثه 11 سپتامبر با حمله نظامي و برقآسا به عراق و افغانستان به تخليه رواني كابوس جامعه دست زد ولي در تحليل رواني گروگانگيري كه بهشدت تحقير شده بود هنوز دچار مشكل است.
ترس و تحقير تجربه 444 روزه آنچه رسانههاي امريكا گروگان گرفته شدن كل اين كشور ميخواندند، استيصال دولت و شكست پاسخهاي نظامي و كماندويي نظير عمليات طبس، اما پس از 35 سال هنوز تخليهيي عيني نيافته است. گروگانگيري از اين منظر ترس تحليل نشده، سيال و بدون مفري در ذهن جمعي امريكايي است كه به رفتار و سياستهاي اقتدارطلبانه امريكا در برابر ايران جهت و در ضمن در چارچوب منافعشان مشروعيت ميبخشد.
ولي ما هم در گذشته پاسخي به ندامت و عذرخواهي دولت امريكا نداديم...من كاري به دولت امريكا ندارم، دغدغه من افكار عمومي و مردم امريكا هستند كه بايد آنها را جدا و قابل انعطاف ديد. ما بايد همان زمان در ماه مارس سال 2000 ميلادي، كه خانم مادلين آلبرايت، وزير خارجه وقت امريكا در سخنراني مشهورش در شوراي روابط ايران و امريكا محورهايي از مسائل مورد علاقه و زمينههاي همكاري ميان دو كشور را برشمرد و به مواردي چون صلح و امنيت در خليج فارس، توسعه اقتصادي منطقهيي و مواردي از اين دست اشاره كرد و از گذشته عذرخواهي كرد آن را جدي ميگرفتيم اما ديديد نگذاشتند و هر 9 روز يكبار اصلاحطلبان را با بحران مواجه ساختند. زخم مزمن رابطه ايران و امريكا همانطور كه گفتم با اين ملاحظات بهبود نمييابد. پيچيدهتر از اين صحبتهاست كه با عذرخواهي حل شود. ما بايد در مساله ايران و امريكا منطق جديدي را به كار ببريم. منطق اشغال سفارت امريكا متعلق به 35 سال پيش بوده است، اين منطق حالا كارآمدي ندارد. من چند بار گفتهام بايد با نهادهاي مدني و خانواده ديپلماتهاي آسيبديده و البته نه ماموران سازمان سيا كه رسما جاسوس تلقي ميشدند ابراز همدردي كرد.
آيا در خصوص اين پيشنهاد با فرد يا كسان ديگري مشورت كردهايد؟ مثل آقاي عبدي؟ به عبارتي آيا آنها با اين پيشنهاد شما موافق هستند؟هنوز نه. بعضيشان زندانند، بعضي هم از فعاليت سياسي و حزبي محروم شدهاند با عباس عبدي كه بيشتر از بقيه دغدغههاي اينچنيني دارد هم هنوز نتوانستهام مفصل صحبت كنم. البته دانشجويان خط امام يك نهاد سياسي و متشكل نيستند. از 16 سال پيش اكثر آنها كه به صورت فردي و گروهي نيروي محركه جريان رفرميست و اصلاحطلب سياسي كشور شدند عليالاصول نبايد مخالفتي داشته باشند.
اكثر اين كهنهدانشجويان باور دارند كه عادي شدن روابط با غرب و پايان دادن به جنگ سرد ميان ايران و امريكا براي دولتهاي فاشيست و مرتجع منطقه به مراتب خطرناكتر از دستيابي مستقيم ما به بمب اتمي است زيرا در آن صورت ديگر نان دعواي ايران و غرب را نخواهند خورد و جهان متوجه اصلاح اين حكومتهاي غيردموكراتيك خواهد شد. دانشجويان خط امام اينك براي ترويج ارزشهاي دموكراتيك، بسط روشهاي خردگرا و اعتدالي، سنت شدن انتخابات آزاد و دموكراتيك و بالا بردن ضريب امنيت و رضايت ملي در كشور تلاش ميكنند.