خراسان در گزارشی نوشت:
دختر جواني است، شاداب و با لب پرخنده مي نشيند روبه رويم و فنجان قهوه را جلويم مي گذارد. قرار است قهوه را بخورم و کمي از آن را ته فنجان نگه دارم، بايد نيت هم کرده باشم، نعلبکي را روي فنجان مي گذارم و برمي گردانم و حالا بايد منتظر باشم انعکاس گذشته و حال و آينده عمرم را از پيچ و خم چرخ فلک زندگي در ته فنجان کوچکي که روي ميز مقابل من است، ببينم نه بشنوم، دختر جوان مي بيند!
سريع صحبت مي کند، فرصت نمي کنم بفهمم چه مي گويد: ولي بعضي چيزها را با مکث و آرامش بيشتري مي گويد: «حلقه مي بينم»، فنجان را مي چرخاند: «محسن، سميرا، علي، محمود، مريم و... در زندگي ات هستند، دارم فکر مي کنم اين افراد کي هستند و از کجا آمده اند يا مي خواهند بيايند که دختر جوان نگاهم مي کند و با خنده ادامه مي دهد: «قرار است سندي امضا کني؟ يک سند مي بينم.» فنجان را مي گذارد روي ميز: «با انگشتت روي ديواره فنجان بکش» و دوباره آن را بر مي دارد: «يک سبد پر از گل، درست را با سختي ادامه مي دهي و...»
حرف هايش يادم نمي ماند، از خانه اش مي زنم بيرون، زندگي پر از واقعيت است، همين طور که به واقعيت ها فکر مي کنم راه خانه را پيش مي گيرم بايد بروم سراغ کتاب هايم ولي يک فکر آرامم نمي گذارد؛ محبوبه که اين قدر اهل مطالعه است و بين دوستان به روشنفکري شناخته شده است چطور اين قدر به فال قهوه گرايش دارد و با اصرار زياد من را همراه خودش برد!
محبوبه ياد خاطره اش که مي افتد، تمام خطوط چهره اش رو به پايين کشيده مي شود، اصرار مي کنم و سرانجام مي پذيرد تا کمي برايم توضيح دهد و ماجرا را اين طور شرح مي دهد: «خواستگارهاي زيادي داشتم که هر کدام فقط يک جلسه به خواستگاري ام مي آمدند و با اين که بسيار از من و خانواده ام خوششان مي آمد ولي مي رفتند و ديگر پشت سرشان را هم نگاه نمي کردند، سال ها مي گذشت و سن من هم بالاتر مي رفت، خودم با اين موضوع کنار مي آمدم اما پدر و مادرم که ديگر پير شده بودند، نمي توانستند به راحتي اين موضوع را بپذيرند، به همين دليل هر چند وقت يک بار بدون اين که خودم مطلع باشم به سراغ دعانويسان مي رفتند تا براي گشودن بخت من که همه مي گفتند آن را بسته اند، فکري بکنند.
همه اين مسائل را تحمل مي کردم به خاطر والدينم چون خودم اعتقادي نداشتم ولي خاطره اي که بيشتر از همه آزارم مي دهد و هر وقت يادم مي آيد احساس مي کنم تحقير شدم، مربوط به روزي است که مادرم با اصرار زياد من را به جايي برد تا بختم را باز کنند، خانه اي بود در پايين شهر که اصلاً الان به خاطر نمي آورم کجا بود، از در کوچکي وارد شديم و از پله هايي باريک و کثيف بالا رفتيم وارد اتاقي شديم که در آن تشکچه هايي در کنار هم گذاشته شده بود و آن قدر کثيف بود که دوست نداشتم روي آن ها بنشينم من و مادرم منتظر نشستيم تا کساني که قبل از ما آمده بودند کارشان تمام شود، احساس بسيار بدي داشتم و از خجالت سرم را پايين انداخته بودم، نوبت به ما که رسيد فهميدم مادرم از قبل با مرد هماهنگ کرده است و الان فقط من را آورده تا او بختم را باز کند، ميز کوچکي جلوي مرد بود و روي آن دو يا سه کتاب کهنه و قديمي بود و ظرف هايي که در آن ها مهره هايي وجود داشت. مرد گفت روي تشکي که کنار ميزش بود، بنشينم، معذب بودم و دوست داشتم گريه کنم ولي منتظر ماندم تا اين مسخره بازي ها تمام شود و خيال مادرم راحت شود و برگردم خانه، مرد بلند شد و با کمي فاصله از تشک کوچک مربعي شکل، روي زمين به صورت فرضي دايره اي کشيد و با پخش مهره ها، وردهايي مي خواند که بختم باز شود و...خاطره دختر جوان هم تمام شد و به خودم گفتم يادم باشد يک بار ديگر کتاب هاي روان شناسي کتابخانه ام را مروري بکنم شايد تحليلي براي اين شنيده هايم بيابم.
فال قهوه، کف بيني، فال کارت، آينه بين، دعانويس و نمي دانم ديگر چه... همه ما درباره اين موضوعات شنيده ايم ولي دليل شيوع اين قبيل مسائل در جامعه چيست؟
حجت الاسلام والمسلمين دکتر مسعود آذربايجاني؛ مدير گروه روان شناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با اشاره به اين که زنان نسبت به مردان بيشتر به فالگيرها مراجعه مي کنند، به خراسان مي گويد: اولين نکته اي که در رفتارشناسي افرادي که به فالگيرها مراجعه مي کنند، به نظر مي رسد، نياز آن ها به کمک و مساعدت است. در موضوعاتي که افراد احساس مي کنند ديگر کاري از دستشان برنمي آيد مثل پيدا کردن همسر، شفاي بيمار يا مشکلات ديگري که در زندگي خود دارند به اين گونه افراد مراجعه مي کنند، که به نظر مي رسد بايد اين آسيب را با فرهنگسازي رفع کنيم.وي توجه به افراد خانواده را در رفع اين آسيب بسيار مهم ارزيابي مي کند و ادامه مي دهد: اگر حمايت هاي معنوي و علمي از فرد در خانواده صورت بگيرد افراد مي آموزند که براي حل مسائل راه هاي عقلاني و طبيعي وجود دارد و کمتر به چنين شيوه هايي که مبناي علمي ندارد، گرايش پيدا مي کنند.
آذربايجاني در ادامه به نقش رسانه هاي گروهي در رفع اين آسيب اشاره مي کند و مي گويد: رسانه هاي گروهي بايد اطلاع رساني کنند و نسبت به سودجو بودن افراد فالگير به مردم آگاهي رساني لازم را انجام دهند زيرا فالگيرها با آموزش هايي که مي بينند و طرح مسائل کلي که نقش کليدي را ايفا مي کند تنها به افراد دل خوشي هايي را مي دهند و مشکلي را حل نمي کنند. رسانه ها بايد روش آن ها را براي مردم توضيح دهند تا مردم زيربناي کارهاي آنان را بهتر بشناسند.
اين کارشناس مذهبي و روان شناس به ضعف ارزش هاي معنوي و ديني در اين افراد هم اشاره و تصريح مي کند: افرادي که پشتوانه ديني قوي داشته باشند بر اساس آيه قرآن باور دارند که «لايجري الامور الاباسبابها» و به سمتي حرکت مي کنند که راه حل هاي طبيعي مسائل را بفهمند و در مواردي هم که در بن بست قرار مي گيرند و عقل انسان توانايي حل مسائل را ندارد با توسل، دعا و توکل انرژي هاي خود را ذخيره مي کنند و با صبر و شکيبايي و ايمان و توکل به خدا منتظر مي مانند تا مشکل شان حل شود.
اين استاد حوزه و دانشگاه اعتماد و توکل به خداوند را امري بسيار موثر مي داند و مي افزايد: ممکن است کمي ديرتر مسائل حل شود ولي قطعاً خداوند حکمتي را در نظر دارد و البته بايد بدانيم اين موضوع براي زماني است که فرد تمام تلاش هاي خود را براي حل مشکلش انجام داده است و در نهايت کسي که به خداوند توکل کند، خداوند او را کفايت مي کند زيرا خداوند مي تواند به همه کارها رسيدگي کند. علم و قدرت خدا بر همه امور بالغ و فراتر از همه آن هاست و براي هر چيزي، اندازه اي و مکاني قرار داده است و ما بايد بياموزيم که شکيبا باشيم و صبر کنيم تا آن زمان مناسب فرا برسد.
وي توصيه مي کند: در رويارويي با مشکلات اجازه ندهيم تمام تمرکز و قواي ما با آن موضوع درگير شود و دچار افسردگي شويم بلکه صفحات ديگر زندگي مان را ورق بزنيم و با اضلاع ديگر آن خود را مشغول کنيم و از توانايي هاي مان در ابعاد ديگر استفاده کنيم که در اين صورت احساس رضايت مندي از زندگي حاصل مي شود و با توکل به خداوند مشکلات ما در زمان خودش حل خواهد شد.