بعدازظهر چهارشنبه، سیزدهم مهرماه سال 1390، مسافرانی که سوار یکی از اتوبوسهای شرکت واحد بودند، در میدان آزادی با صحنه وحشتناکی روبهرو شدند.
مسافر اتوبوس واحد که به قسمت خانمها رفته بود و برای یکی از مسافران زن مزاحمت ایجاد کرده بود، وقتی با اعتراض جوان نوزده ساله روبهرو شد، یکی از میلههای اتوبوس را کند و حادثه خونینی را رقم زد. مرد 36سالهای با کندن یکی از میلههای داخل اتوبوس، به سمت این حمله برد و ضربه محکمی بر سرش زد و وی را نقش بر زمین کرد و شاهدان با دیدن این صحنه ماجرا را به پلیس اطلاع دادند.
مرد مهاجم که عصبانی به نظر میرسید، میله آهنی را به گوشهای پرت کرد و پا به فرار گذاشت؛ اما فردی که همراه جوان مجروح بود به طرف او دوید و با گرفتن پیراهنش مانع از فرار وی شد. در همین هنگام مأموران گشت کلانتری آزادی سر رسیدند و به این ترتیب مرد مهاجم دستگیر شد.
بررسی اظهارات افراد حاضر در صحنه نیز بیانگر و گویای همین ماجرای یاد شده است.
یکی از شاهدان که دوست جوان مجروح است، در تشریح ماجرا میگوید: در چهارراه ولیعصر(عج) با دوستم ناصر سوار اتوبوس شدیم. داخل اتوبوس مردی را دیدیم که برای یکی از زنان مزاحمت ایجاد میکرد. ناصر به او تذکر داد، ولی ناگهان مرد مزاحم شروع به فحاشی کرد و بین آنها درگیری شد و سرانجام با دخالت مردم پایان یافت و آنها آرام شدند؛ اما در میدان آزادی وقتی از اتوبوس پیاده شدیم، ناگهان همان مرد را دیدم که یکی از میلههای اتوبوس را کنده و با حمله به ناصر، ضربه محکمی به سرش زد. وقتی دیدم متهم در حال فرار است به سرعت به سمتش دویدم و او را گرفتم، همان موقع هم مأموران گشت رسیدند و او را دستگیر کردند.
این جوان ادامه داد: پس از آن به سمت ناصر برگشتم، ولی او بیهوش شده و خون زیادی از سرش رفته بود. خیلی ترسیده بودم. وقتی اورژانس رسید، او را به بیمارستان انتقال دادیم و فورا با پدر ناصر تماس گرفتم. او خودش را به بیمارستان رساند و پس از آن به کلانتری و دادسرا رفت تا شکایت کند.
تخلیه قسمتی از مغز آسیبدیدهپدر جوان مجروح آقای خسرو بیاتیان میگوید: پسرم دانشجو رشته الکترونیک است. پس از انتقال پسرم به بیمارستان، در بخش آیسییو بستری شد و سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفت. یکی از رگهای مغزش پاره شده بود و با باز کردن جمجمهاش قسمتی از مغز آسیب دیدهاش را تخلیه کردند.
همچنین سطح هشیاریاش کاهش یافته و امروز در حالی که حدود سیصد جلسه گفتار درمانی را گذرانده، هنوز نمیتواند نیمی از صحبتهایش بگوید. پزشکان میگویند قسمتی از مغزش که مربوط به تکلم و صحبت است آسیبدیده، به طوری که برای ارتباط برقرار کردن حرفهایش را روی کاغذ مینویسد و در نوشتن کلمات هم مشکل دارد.
اما امروز که حدود سه سال است از ماجرا میگذرد و پدر خانواده که ترخیصکار گمرک است و هیچ نوع بیمهای هم ندارند، میگوید: هزینه درمان و دوران نقاهت ناصر به 117 میلیون تومان رسیده و ما مجبور به فروختن خانه و کلیه دارایی خود شدیم. هماکنون در اسلامشهر در خانهای استیجاری زندگی میکنیم که در سال 92 با وام دو میلیونی کمیته امداد و پول بهره ای 5 میلیون تومانی تهیه کردهایم و این در حالی بود که به دلیل وضعیت بسیار بد مالی و حکم تخلیه دادگاه 28 روز اثاثیهام در خیابان بود و نهایتا با این کمک و متاسفانه گرفتن آن پول بهرهای دوباره توانستم خانه ای محقر در اسلامشهر اجاره کنم.
پدر ناصر بیاتیان در ادامه افزود: با شکایت و پیگیریهای بسیار در 24 /2/ 92 رأی دادگاه مبنی بر پرداخت دیه و همچنین پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی به لحاظ جنبه عمومی جرم صادر شد و متهم در حالی که با وثیقه آزاد شده بود تا به امروز فراری است و ما با یک برگ جلب سیار که در 4/ 12/ 92 دریافت کردهایم، هنوز به جایی نرسیده ایم. البته دادگاه در حال احضار کسانی است که وثیقه برای آزادی مجرم گذاردهاند و ما هنوز به هیچ کدام از حقوق خود دست نیافته ایم.
وی همچنین درباره پیگیری پرونده جانبازی ناصر بیاتیان میگوید: در آغاز سال 93 که با نامه تأییدیه رئیس شعبه 1161 دادگاه عمومی جزایی تهران مبنی بر اینکه این اتفاق در جریان امر به معروف و نهی از منکر صورت گرفته است، به معاونت سازمانهای نظامی و قضایی ستاد احیا مراجعه کردم و نهایتا با معرفی ستاد احیا به بنیاد، منجر به صدور نامه ای به اداره کل پذیرش بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستانهای استان تهران شد.
ناصر هنوز هم بیمهای ندارد و ماهیانه 280 هزار تومان بهای دو آمپولی است که باید برای جلوگیری از تشنج بدهد و جلسات گفتار درمانی که باید هر بار سی هزار تومان بپردازد؛ اینها گوشهای و فقط قسمتی از درد دلهای پدری است که در عین بیکاری و فقر دست و پا میزند و بالاخره باید به فکر آینده دو فرزند دیگرش هم باشد.
امروز حال ناصر بیاتیان که امیدی به زنده ماندنش نبود، خیلی بهتر از سه سال پیش است، ولی این به بهای آوارگی خانوادهای است که همه چیزشان را پای ناصر گذاشتند و نهادهای مسئول و غیر مسئول، جز قطرهای از دریای مشکلات او را نتوانستند پر کنند.
اینکه فردی برای دفاع از ارزشها و در جریان عمل به دستور دینیاش دچار این گونه رخدادی میشود عجیب نیست، چرا که بهای دفاع از ناموس و ارزشهای دین، خیلی بالاتر از جان آدمی است؛ اما آنچه ناراحتکننده و دردآور است، کوتاهی و نادیده گرفتن آدمهایی مثل خود ماست که وظیفهای خطیر بر عهده داریم و با خانواده جانبازی روبهرو شدیم که مدتهاست صورت خود را با سیلی سرخ نگاه داشته و برای حفظ آبرو حتی مجبور به گرفتن پول بهرهای شدهاند.
در پایان به نمایندگی از ملت ایران از همه مسئولان محترم به ویژه قوه قضائیه و بنیاد شهید و امور ایثارگران استدعا داریم با همه توان و در اسرع وقت در راستای احقاق حقوق از دست رفته این جانباز امر به معروف و نهی از منکر تلاش خود را به کار بندند؛ باشد که با حمایتهای این نهادها، روزی برسد که شادی به خانواده این جانباز عزیز بازگردد؛ هر چند شادمانی حقیقی آنها، شفای کامل ناصر است. انشاءالله