علی رستگار در جام جم نوشت:
بزرگی بازیکنان بزرگ تاریخ فوتبال جهان همچون مارادونا، پله، بکنباوئر، پلاتینی، روبرتو باجو، پوشکاش، گرد مولر، دی استفانو، کرایف، ژاوی، رونالدو و مسی قائم به ذات است و بیبرو برگرد به استعداد خدادادی خودشان مربوط میشود.
به عبارت دیگر، آنها اگر در هر تیم ملی و کشور دیگری جز سرزمین فعلی خود هم متولد می شدند، همین میزان از هنر، توانایی و خلاقیت را به رخ حریفانشان می کشیدند و محبوب قلب علاقه مندان فوتبال در سراسر جهان می شدند.
کشور برزیل با لقب سرزمین قهوه ـ که این روزها و شب ها با میزبانی جام جهانی همه دنیا را معطوف خود کرده ـ شاید به لحاظ عدد و ارقام و کمیت در این زمینه از دیگر کشورها سر باشد و می توان در طرفه العینی فهرستی از بازیکنان پرآوازه برزیل را ردیف کرد و از ویژگی های مثبت آنها گفت. امثال پله، گارینشا، سوکراتس، رولینو، کاره کا، زیکو، به به تو، روماریو، رونالدو، ریوالدو و رونالدینیو بودند که باعث محبوبیت جهانی و زایدالوصف تیم ملی فوتبال برزیل و در کل، ورزش فوتبال در دنیا شدند. وجود هر کدام از این بازیکنان با تکیه بر خلاقیت فردی و نبوغ ذاتی خود برای هر تیمی امتیازی استثنایی است و سرمربیان باید برای داشتن چنین ستارگانی به خود ببالند.
البته همگان و اهل فن بهتر می دانند این استعداد فردی، همیشه نمی تواند معجزه کند و راهگشا باشد، بلکه درخشش بازیکنان بزرگ در بازی گروهی فوتبال، در گرو همکاری تیمی و هدایت مربیان کاربلد است، اما بحث اینجاست که نقش مربیان در استفاده از این ستارگان چیست و آنها چطور می توانند به بهترین شکل از بازیکنان بزرگ خود در میدان مسابقه بازی بگیرند؟
برخی مربیان هم به دلایل مختلف شخصی یا تاکتیکی از بهره گیری تمام و کمال از ستاره های تیم خود عاجزند و نمی توانند آن گونه که شایسته است، از آنها استفاده بهینه کنند.
اجازه بدهید از دنیای توپ گرد و پرطرفدار فوتبال و در بحبوحه جام جهانی، کات و برشی به دنیای مقوله پرطرفدار دیگری به نام سینما بزنیم و جواب این سوال را آنجا جستجو کنیم. تاریخ سینمای جهان نیز پر از بازیگران و ستارگان نخبه و توانمندی است که همچون بازیکنان بزرگ فوتبال با تکیه بر استعداد ذاتی خود نقش آفرینی می کنند و می درخشند و کارگردان ها در هدایت آنها برای ساخت فیلمی درخور و شایسته، کار شاق و دشواری ندارند.
جالب است که به دلایل مختلف و واضحی چون فیلمنامه، روند تولید، بازیگران مقابل و بسیاری از مشکلات دیگر، نتیجه نهایی فیلم ها آن طور که باید، نمی شود و حضور ستاره ها و بازیگران بزرگ لزوما تضمین کننده موفقیت آثار نیست. کم نیستند فیلم ها و فیلمسازانی که نتوانستند استفاده مناسبی از بازیگران بزرگ خود ببرند و خود و آنها را با هم به ورطه سقوط و نابودی کشاندند. گاهی سینما نیز با همان مشکلی دست به گریبان می شود که برخی تیم های پرستاره ملی و باشگاهی جهان با آن مواجهند، یعنی سرمایه و ستاره زیاد کارکرد معکوس پیدا می کند و نتیجه چیزی خلاف تصورات و پیش بینی های اولیه می شود.
سینمای ایران به سبب گستردگی مشکلات و سازوکار پیچیده، نامتعارف و غیراصولی اش مصداق های بیشتری در این زمینه دارد و برای همین هم شما با انبوه فیلم های بد با بازیگران بالقوه خوب و مستعد روبه رو هستید؛ مثل اتفاقی که برای حمید فرخ نژاد در فیلم هنوز اکران نشده «مردن به وقت شهریور» می افتد و توانایی بازیگر قدرتمندی چون او زیر بار مشکلات مضمونی و ساختاری فیلم و تعریف نه چندان درست و دقیق در فیلمنامه محو می شود و به چشم نمی آید و اساسا قبول این نقش نه چندان برجسته را از سوی بازیگر گزیده کاری چون او زیر سوال می برد.
در کارنامه این بازیگر آبادانی ـ همسانی بامزه فوتبال آبادان و برزیل با شعار معروف آبادان برزیلته را هم فراموش نکنید ـ فقط دو سه مورد این چنینی وجود دارد و او بیشتر نقش های خوبی را که در تئاتر، تلویزیون و سینما انتخاب کرده، به بهترین شکل بازی کرده و در سال های حضورش توانسته به جایگاه و محبوبیت درخور و غبطه برانگیزی دست پیدا کند.
او خودش را با بازی در نقش فرحان «عروس آتش» ساخته خسرو سینایی به عموم مخاطبان شناساند و با همین نقش هم به شهرت و موفقیت رسید. اعتبار مبتنی بر توانایی فردی اش باعث شد او در ادامه با فیلمسازان خوبی چون حاتمی کیا، اصغر فرهادی، محسن امیریوسفی و بهرام بیضایی در تئاتر کار کند و بازی هایی تماشاییای در ارتفاع پست، به رنگ ارغوان، چهارشنبه سوری و آتشکار از خود به ثبت برساند.
فرخ نژاد هم دقیقا مثل آن بازیکنان و ستارگان بزرگ فوتبال است که بخوبی بلد است خودش را در چه زمانی و در کدام موقعیت درست قرار دهد و گل بزند. گلزنی او یعنی انتخاب درست نقش، تحلیل آگاهانه، درک دقیق و در نهایت اجرای بی عیب و نقص.
نکته مهم درباره این بازیگر این است که او شاید خیلی با کارگردانان بزرگ و اسم و رسم دار سینما کار نکرده باشد، اما هر حضور و نقش آفرینی اش وزنه فیلم و فیلمساز محسوب می شود و آن آثار و اشخاص با وجود فرخ نژاد کسب امتیاز و اعتبار می کنند. این مساله به طور مشخص به توانایی فرخ نژاد مربوط می شود که از نخستین حضورش به امضایی تالیفی و شخصی رسیده که متکی به هیچ تقلیدی نیست.
فرخ نژاد جزو آن دسته محدود از بازیگرانی است که توانایی توامان بازی در نقش های جدی و کمدی را دارد و می تواند بسته به فیلم و موقعیت، پرسونای بازیگری خود را از تراژدی به سمت کمدی یا بالعکس بلغزاند و مهم تر از آن از این جابه جایی حساس و پرخطر سربلند بیرون بیاید؛ سربلندیای که هم نزد تماشاگران است و هم در بیشتر موارد از سوی مخاطبان نخبه تر سینما همچون منتقدان تائید می شود.
شاید مهم ترین ویژگی بازیگری او به لهجه جنوبی همیشگی او برمی گردد که بخصوص اوایل کارنامه اش و در بازی در فیلم هایی چون عروس آتش و ارتفاع پست از آن به عنوان نقطه ضعف تعبیر می شد. اما او در نقش ها به قدری خوب و مسلط ظاهر می شد که این مساله کمترین تاثیری روی نقش و کلیت فیلم نمی گذاشت. تازه ترین بازی فرخ نژاد در «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» ساخته روح الله حجازی ـ که این روزها بر پرده سینماهاست ـ اما واجد نکته بامزه ای در این زمینه است. او با اتخاذ لحن و گویشی تهرانی قصد دارد، تصویری دقیق از یک تهرانی اصیل و حاجی بازاری ارائه دهد و برای همین منصور در برخی لحظات افعال را مثل گویش متداول بعضی تهرانی ها ادا می کند. مثلا به جای هست می گوید« هَ »یا برای گفتن کلمه نیست به « نی» بسنده می کند! این تصمیم که حتما با هماهنگی و تاکید کارگردان صورت گرفته، در مجموع به بار می نشیند تا از این نظر هم نقش آفرینی متفاوتی را از فرخ نژاد شاهد باشیم.
حمید فرخ نژاد بازیگر بزرگی است که بخوبی می داند چگونه تکنیک فردی و استعداد ذاتی اش را در خدمت کار قرار دهد و خودش را با شرایط فیلم وفق دهد تا خروجی گلی باشد زیبا، معطر و ماندگار. مرور کارنامه پربار و نقش هایش گواه این مدعاست، هرچند به نظر می رسد او هنوز جا برای آثار و نقش های بهتر دارد.