مطلب حاضر تلاش میکند تا رویهی نظام اجتماعی و نظام سیاسی ایران در عصر پهلوی دوم و جمهوری اسلامی را در رابطه با مسئلهی فلسطین و رژیم صهیونیستی، مورد واکاوی قرار دهد و به این مسئله بپردازد که آیا این رابطه میتواند مبنایی برای مقایسهی میزان مشروعیت حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی باشد؟
سابقهی روابط ایران و فلسطین به سالهای قبل از جنگ جهانی اول بازمیگردد و این روابط همواره در طول تاریخ، فراز و فرودهای بسیاری به خود دیده است تا اینکه امروزه شاهد پیوند هرچه بیشتر جمهوری اسلامی ایران با فلسطین و جنبشهای آزادیبخش اسلامی در مقابل رژیم صهیونیستی هستیم. اما این روابط قبل از انقلاب و در دوران حکومت پهلوی دوم، سمتوسویی دیگر داشت و بهجای مسلمانان فلسطین، پیوند با اسرائیل را مدنظر قرار داده بود.
در واقع رویکردی که نخبگان حکومتی عصر پهلوی دوم در خصوص مسئلهی فلسطین در پیش گرفتند، درست نقطهی مقابل رویکرد دوستانه است که اکنون جمهوری اسلامی با فلسطین دارد. اما این رویکرد متفاوت ایران به مسئلهی فلسطین، قبل و بعد از انقلاب، چگونه قابل تحلیل است؟
نوشتار حاضر که در دو بهره تنظیم شده است، به مقایسهی روابط ایران و فلسطین قبل و بعد از انقلاب، آن هم در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی، میپردازد و در ذیل این مقایسه، اشارهای مجمل به مواضع و اقدامات امام خمینی نسبت به مسئلهی فلسطین دارد.
بهرهی اول) فلسطین؛ تقابل نظام اجتماعی و سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم با اشغال نظامی ایران در شهریور 1320، حکومت اقتدارگرای رضاشاه سقوط کرد و با یک جابهجایی اجباری در قدرت سیاسی ایران، محمدرضاشاه بهجای پدرش به قدرت رسید. این جابهجایی اجباری و برکناری رضاشاه از قدرت، تأثیر عمیق و تعیینکنندهای بر ادراک سیاسی و رفتار سیاست خارجی شاه جوان برجای گذاشت و زیربنای بهکارگیری سیاست اتحاد و ائتلاف با قدرتها بزرگ و در رأس آنها، آمریکا گردید. بدیهی بود که در پیش گرفتن چنین سیاستی، نمیتوانست با اهداف آمریکاییها در جهان و بهویژه منطقهی حساس خاورمیانه هماهنگ نباشد. آمریکاییها در این زمان بهشدت از مهاجرت یهودیان به فلسطین و تشکیل دولت یهود در خاورمیانه حمایت میکردند و همبستگی با آنها نمیتوانست با خصومت با اسرائیل جمع شود؛ بهخصوص برای ایرانی که به قول گازیورسکی، رابطهی دستنشاندگی با آمریکا داشت: «رابطهی نزدیک بین ایران و آمریکا در دوران سلطنت محمدرضاشاه، نمونهی رابطهی دستنشاندگی بین کشورهاست.»[1]
در واقع نظام سیاسی محمدرضاشاه که با ضعفهای متعدد ساختاری و کارکردی و بحران مشروعیت دائمی مواجه بود، برای فرار از این وضعیت، بهناچار میبایست هرچه بیشتر خود را به قدرتهای خارجی، بهویژه آمریکا، نزدیک کند[2] و این ارتباط نزدیک با آمریکا، پیوند تنگاتنگی با «قلب تپندهی استراتژی آمریکا در خاورمیانه»، یعنی اسرائیل پیدا میکرد. اینگونه بود که محمدرضاشاه و دیگر نخبگان سیاسی حکومت دستنشاندهی پهلوی، از تشکیل رژیم صهیونیستی در خاورمیانه استقبال کردند و البته با دریافت رشوههای کلان و به بهانهی حمایت از ایرانیان مقیم فلسطین، رژیم اسرائیل را بهصورت دوفاکتو به رسمیت شناختند.
ناگفته نماند که رژیم صهیونیستی در نظر حکومت پهلوی دوم، الگویی پیشرفته از تمدن غرب را در قلب خاورمیانه به نمایش میگذاشت و این هم باعث تحقیر بیشتر اعراب میشد و هم زمینههای لازم برای هرچه بیشتر غربی کردن جامعهی ایران را فراهم میکرد. علاوه بر این، تلقی کارگزاران رژیم پهلوی از رژیم صهیونیستی، «یک آمریکای کوچک» در قلب خاورمیانه بود که نزدیکی به آن، ضمن آنکه نیازهای علمی و فناوری ایران در زمینههای مختلف را برآورده میساخت، زمینهی نزدیکی به آمریکا و جلب اعتماد بیشتر واشنگتن را فراهم میآورد.[3]
البته این علاقه یکطرفه نبود و در سوی دیگر این معادله، رژیم صهیونیستی هم براساس «دکترین پیرامونی» بن گورین، به دنبال اتحاد با کشورهای غیرعربی خاورمیانه و شمال آفریقا در مقابل تهدید اعراب بود؛ اتحادی که ایران، ترکیه و اتیوپی محورهای اصلی آن را تشکیل میدادند و همگی جزء وابستگان بلوک غرب بهشمار میرفتند.
رژیم صهیونیستی میتوانست از طریق گسترش روابط با این کشورها، خود را از انزوا برهاند و مشروعیت و اعتبار بینالمللی پیدا کند. البته در بین سه کشور یادشده، ایران به دلایل مختلف، از جمله دسترسی به منابع عظیم انرژی، دشمنی با اعراب و رادیکالیسم عربی، روابط نزدیک با آمریکا و... مورد توجه ویژه مقامات صهیونیستی بود.
وقوع وقایعی چون سقوط رژیم محافظهکار عراق و روی کار آمدن حکومت چپگرای عبدالکریم قاسم در عراق به همراه اوجگیری اقتدار جمال عبدالناصر در مصر، باعث استقبال هرچه بیشتر شاه ایران از دکترین پیرامونی اسرائیل شد[4] و لذا در دهههای 1950و 1960 میلادی (به جز سالهای نخستوزیری دکتر مصدق) شاهد گسترش هرچه بیشتر روابط دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و اقتصادی ایران و اسرائیل هستیم؛ بهطوریکه در اواخر دههی 1970م، شاه ایران به یکی از متحدین اصلی رژیم صهیونیستی تبدیل شده بود.
نکتهای که نباید از آن غافل شد این است که هرچند نظام سیاسی ایران عصر پهلوی دوم، به گسترش هرچه بیشتر روابط با رژیم صهیونیستی علاقه نشان میداد، اما نظام اجتماعی ایران بهشدت مخالف چنین روابطی بود و مناسبات حکومت با اسرائیل، واکنشهای مختلفی را از سوی نظام اجتماعی، بهویژه طبقهی روحانیت به دنبال داشت. بهعنوان مثال، آیتالله بروجردی در واکنش به اقدام شاه در شناسایی دوفاکتو اسرائیل، بیانیهای در خصوص مسائل فلسطین صادر و تأسف خود را از کشتار مسلمانان فلسطینی به دست یهودیان اعلام کرد. آیتالله بهبهانی نیز ضمن تلگرافی به پاپ اعظم در واتیکان، تعدی یهودیان به فلسطین را محکوم کرده و از پاپ خواست تا به ملل مسیحی یادآور شود که از حمایت یهود دست بردارند و به جان و مال مسلمانان تعدی نکنند.[5]
آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی نیز از دیگر کسانی بودند که به جنایات رژیم صهیونیستی و مناسبات دوستانهی حکومت پهلوی با اسرائیل واکنش نشان دادند، آنها جلسهی بزرگی در مسجد سلطانی تهران برگزار کردند (1327ش) و مردم را به تظاهرات ترغیب کردند. جمعیت عظیمی از اقشار مختلف مردم در این تظاهرات شرکت کردند و علیه یهود و به نفع اعراب شعار دادند. آیتالله کاشانی در سخنرانی این مراسم، ضمن دعوت به همبستگی مسلمانان، دربارهی فلسطین گفت:
«...حکومت اسلام از قدیمالایام بر فلسطین، حقی ثابت است و مسلمین دنیا، بهخصوص ملت ایران، چنین اجازهای را نمیدهند که متجاسرین یهود (که ذلیلترین ملل عالماند) به این حق ثابت، دست تعدی دراز نموده و با چنگالهای آلوده به فساد و ظالمانهی خود، خانمان برادران مسلمان ما را در هم ریخته و خون آنان را بیرحمانه بریزند.»[6]
در پایان نیز حاضران جلسه قطعنامهای صادر کردند که طی آن، از مجلس شورای ملی و دولت خواسته شده بود از مساعدت و همکاری با فلسطین کوتاهی نکنند. فداییان اسلام نیز در این جلسه به نامنویسی از داوطلبان شرکت در جنگ فلسطین و اسرائیل پرداختند و هزاران نفر پس از ثبتنام، آمادگی خود را برای حضور در جبهههای جنگ با اسرائیل اعلام داشتند، اما دولت مانع عزیمت آنها به فلسطین شد.
از دیگر شخصیتهای مذهبی ایران که واکنشهای شدیدی نسبت به مناسبات دوستانهی حکومت پهلوی و اسرائیل نشان داد میتوان به حاج سید علی کمالی، سید صدرالدین فال اسیری، سید محمدباقر دستغیب و از همه مهمتر امام خمینی اشاره کرد.
سابقهی حمایت امام خمینی از مسلمانان فلسطین به سالهای قبل از اعلام وجود رژیم صهیونیستی برمیگردد. ایشان در سال 1312ش از آیتالله حائری خواست تا نامهای به رضاشاه بنویسد (تلگراف را آیتالله بهبهانی به رضاخان داد) تا به اتفاقاتی که در سرزمین فلسطین میافتد (خرید زمین مسلمانان و فروش به یهودیان) توجه کند و این خود درک سیاسی و دوراندیشی امام را میرساند که مدتها قبل از تأسیس رژیم صهیونیستی، خطر فعالیتهای آنان را احساس کرده بود.[7]
با ورود مستقیم امام خمینی به صحنهی مبارزه و رهبری نهضت اسلامی در اولین سالهای دههی 1340ش، ایشان در کنار اعلام حمایت از مردم مظلوم فلسطین و گوشزد کردن خطر اسرائیل و صهیونیسم برای جهان اسلام و صلح و امنیت منطقه، حملات خود را متوجه شاه، صهیونیسم و آمریکا کرده و فرمود: «اینجانب حسب وظیفهی شرعیه، به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکنم: قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضهی صهیونیستهاست.»[8]
ایشان همچنین در اوج مبارزه علیه رژیم شاه (1347ش)، اولین مرجع تقلید و پیشوای بزرگ مذهبی بود که مجوز حمایت از مبارزان فلسطینی از محل وجوهات شرعی، زکات و صدقات را صادر نمود: «اکیداً شایسته و بلکه واجب است که قسمتی از وجوه شرعی، مانند زکات و سایر صدقات را به مقدار کافی به این مجاهدین راه خدا اختصاص داد.»[9]
از دیگر اقدامات امام خمینی در این برههی زمانی، میتوان به پیام ایشان خطاب به دولتها و ملل اسلامی اشاره کرد که بر استفاده از حربهی تحریم نفت علیه اسرائیل و حامیانش تأکید شده بود: «دولتهای ممالک نفتخیز اسلامی لازم است از نفت و دیگر امکاناتی که در اختیار دارند بهعنوان حربهی علیه اسرائیل و استعمارگران استفاده کرده، از فروش نفت به دولتهایی که به اسرائیل کمک میکنند، خودداری ورزند.»[10]
بدین ترتیب، واکنش نظام اجتماعی ایران بهویژه طبقهی روحانیت، نسبت به همکاریهای روزافزون حکومت پهلوی و رژیم صهیونیستی، روزبهروز بیشتر میشد و کشتار مسلمانان فلسطین به دست یهودیان، منجر به صدور بیانیه و سخنرانی توسط علما، شکلگیری جلسات، تظاهرات، قطعنامهها و نامنویسی برای شرکت در جنگ اعراب و اسرائیل در شهرهای مختلف ایران میشد. این امر هرچند ابتدا باعث شده بود حکومت پهلوی مجبور به مخفیکاری در خصوص روابطش با اسرائیل شود، اما بهویژه بعد از کودتای 28 مرداد 1332، نظام سیاسی حاکم در ایران بدون توجه به خواستهای مردم، به گسترش روابط با اسرائیل مبادرت ورزید. این مسئله ضربات جبرانناپذیری به مشروعیت حکومت پهلوی وارد کرد؛ چراکه به نارضایتی مردم از رژیم دامن زده و از این جهت، سهم زیادی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا نمود.
با وقوع انقلاب اسلامی، تقابل نظام اجتماعی و سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم، سمتوسویی دیگر یافت که در ادامه به آن میپردازیم.
بهرهی دوم) فلسطین؛ پیوند نظام اجتماعی و سیاسی ایران بعد از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی در ایران، همکاری با اسرائیل جای خود را به تقابل داد و مبارزهی نظام اجتماعی علیه اسرائیل غاصب وارد مرحلهی جدیدی به رهبری امام خمینی شد. در این زمان، پیوندهای میان ایران و فلسطین از حوزهی نظام اجتماعی به نظام سیاسی تسری پیدا کرد و این مسئله علاوه بر اینکه در قانون اساسی و اهداف ملی نمود پیدا کرد: «جمهوری اسلامی ایران... از مبارزهی حقطلبانهی مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.»[11] جلوهی بارزی در سیاست خارجی، منافع ملی و منافع فراملی کشور نیز یافت و حمایت از مسلمانان و مستضعفان، وحدت جهان اسلام، صدور انقلاب اسلامی و ایجاد جامعهی جهانی اسلام مذکور در قانون اساسی، در عمل پیگیری شد.
امام خمینی بهعنوان بزرگترین استراتژیست انقلاب، در تعیین خطمشی سیاست خارجی کشور، خطر صهیونیسم را خطری برای تمام ملتها و دولتهای اسلامی میدانست و خاطرنشان میساخت که هدف اسرائیل نه تنها فلسطین، بلکه «تشکیل امپراتوری اسرائیل از نیل تا فرات» است و باید در مقابل آن هوشیار بود و این یکی از دلایلی است که مسئلهی حمایت از فلسطین و جنبشهای آزادیبخش اسلامی، در زمرهی منافع حیاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ چراکه آنها علاوه بر آنکه عمق استراتژیک ایران را افزایش میدهند، زمینههای لازم «بازدارندگی نامتقارن» را برای ایران ایجاد میکنند.[12]
علاوه بر این، امام خمینی حمایت از فلسطین را برمبنای دفاع از مظلوم قرار داده و از واجبات دین اسلام میدانست. لذا سکوت در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی را جایز ندانسته و دست به اقدام زد. صدور حکم حکومتی قطع رابطهی جمهوری اسلامی با مصر پس از امضای قرارداد کمپ دیوید،[13] بهرهگیری از فرصتها و قابلیتهای جهان اسلام علیه اسرائیل از جمله برائت از مشرکین در مراسم حج و فرستادن پیام به حجاج، از جمله اقدامات معمار بزرگ انقلاب اسلامی در حمایت از مسلمانان فلسطین بود.
یکی دیگر از اقدامات امام خمینی و در واقع مهمترین و بهیادماندنیترین تفکر و نوآوری امام خمینی در مورد مسئلهی فلسطین، اعلام آخرین جمعهی ماه رمضان هر سال بهعنوان روز جهانی قدس بود: «من از عموم مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی میخواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن به هم پیوندند و جمع مسلمانان جهان را دعوت میکنم آخرین جمعهی ماه مبارک رمضان را، که از ایام قدر است، بهعنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی همبستگی بینالمللی مسلمانان را در حمایت حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند.»[14]
بدین ترتیب، پیوند با فلسطین از سطح نظام اجتماعی قبل از انقلاب به سطح نظام سیاسی بعد از انقلاب کشیده شد و نظام جمهوری اسلامی با تأسی از امام خمینی و معیارهای مکتب اسلام، نه تنها رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت نشناخت، بلکه ظلمستیزی و حمایت از فلسطین را از اهداف مهم سیاست خارجی خود قرار داد.
فرجام سخن نظام سیاسی ایران عصر پهلوی دوم، به دلیل وابستگی شدید به قدرتهای بزرگ، از جمله آمریکا، ضمن نادیده گرفتن مردم فلسطین، به گسترش هرچه بیشتر روابط با رژیم صهیونیستی علاقه نشان میداد، اما نظام اجتماعی ایران بهشدت مخالف چنین روابطی بود و مناسبات حکومت با اسرائیل، واکنشهای مختلفی را از سوی نظام اجتماعی، بهویژه طبقهی روحانیت، به دنبال داشت. این رویه بعد انقلاب کاملاً تغییر کرد و نظام سیاسی جمهوری اسلامی که به رهبری امام خمینی از بطن نظام اجتماعی ایران برخاسته بود، هماهنگ با آن و مطابق معیارهای مکتب اسلام، به حمایت از مسلمانان فلسطین در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی پرداخت.(*)
-----------------------------
پی نوشت ها [1]. ابراهیم متقی و زهره پوستینچی، الگو و روند در سیاست خارجی ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1389، ص 28.
[2]. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (1320- 1357)، تهران، قومس، ص 22.
[3]. مهدی آهویی، تحولنگاه ایرانی به رژیم صهیونیستی؛ از گذشته تا حال، دانش سیاسی، بهار و تابستان 1388، شمارهی 9، ص 7.
[4]. همان، ص 9 تا 11.
[5]. داوود امینی، بازبینی مواضع رژیم پهلوی، روحانیت و مردم ایران، در منازعات فلسطین و اسرائیل، گنجینهی اسناد، بهار 1385، شمارهی 61، ص 62.
[6]. همان.
[7]. زهرا طاهری امینی، دومین همایش بینالمللی امام خمینی و سیاست خارجی نگاهی به مسئلهی فلسطین و آزادی قدس شریف، رویدادها و تحلیلها، مرداد 1387، شمارهی 224، ص 9.
[8]. محمدرضا مجیدی، فلسطین نگاه مسلمان ایرانی، اندیشهی انقلاب اسلامی، بهار 1381، شمارهی 1، ص 23.
[9]. مهدی نظرپور، فلسطین از دیدگاه امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری، پیام، ویژهی رمضان 1385، شمارهی 78، ص 108.
[10]. همان، ص 109.
[11]. جهانگیر منصور، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: قانون اساسی مصوب 1358، اصلاحات و تغییرات و تتمیم قانون اساسی مصوب 1368، تهران، نشر دوران، 1388، ص 96.
[12]. متقی، همان، ص 71.
[13]. سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، سمت، 1389، ص 262.
[14]. نظرپور، همان، ص 112.
* پژوهشگر تاریخ معاصر
این مطلب نخستین بار در برهان منتشر شده است.