ایران نقشی راهبردی در منطقه ایفا میکند و اگر آمریکا بخواهد با ایران به عنوان کشور مطیع قبل از انقلاب این کشور رفتار کند، حتماً قدرت ایالات متحده در جهان مستهلک خواهد شد.
به نوشته کیهان، این تحلیل نتیجهای است که فیلن لورت و هیلاری مان لورت از مشاوران سابق امنیت ملی در آمریکا ضمن کتاب «عزیمت به تهران» مورد تأکید قرار دادهاند.
به گزارش بیبیسی این کتاب یکی از کتابهای تازهای است که نویسندگان آن سیاست رایج آمریکا در مواجهه با ایران را به چالش میکشند و خاطرنشان میکنند «مهم این است که سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را درک کنیم... چیزی را که میگوییم روایت عینی است از اینکه جمهوری اسلامی چگونه خودش را و جایگاه خود را در جهان میبیند... ما قصد داریم افسانههایی را که درباره ایران ساخته شده به چالش بکشیم.»
فیلن لورت نویسنده کتابهایی مانند «میراث سوریه» (2005)، «جاده پیشرو سیاست بوش در خاورمیانه» (2005)، و پژوهشگر «بنیاد آمریکای نوین» در واشنگتن و استاد دانشگاه دولتی پنسیلوانیا است. او طی سالهای 2002 و 2003 مدیر امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی بود.
نویسندگان کتاب تأکید میکنند نظم موجود در خاورمیانه که واشنگتن دههها بر روی آن کار کرده است، در حال ساییده شدن است و آمریکا «قدرت منحصر به فردی برای ارسال نیروهای نظامی به منطقه دارد» اما این قدرت نظامی کمتر با چالشهایی که آمریکا در آنجا مواجه است، ربط دارد.
از دیدگاه نویسندگان کتاب، پس از یازده سپتامبر موقعیت راهبردی آمریکا در خطر جدی قرار گرفته اما چرا آمریکا با چنین وضعی مواجه شده است؟ پاسخ نویسندگان کتاب صریح است: «وسوسه پساجنگ سردی که میخواهد نقش یک قدرت امپراتوری را در این بخش حیاتی از جهان بازی کند.»
بیبیسی میافزاید: به همین دلیل نویسندگان به روشنی بیان میکنند که آمریکا به جای آنکه با متانت و هوشیاری با پیچیدگیهای سیاسی و امنیت در منطقه برخورد کند، تلاش کرده منطقه را با ترجیحات خود همسو کند. توصیه نویسندگان این است که راهبردهای آمریکا در خاورمیانه مورد تجدید نظر قرار گیرد، در غیر این صورت منافع این کشور به شدت آسیب خواهد دید: «درسی در نظریات توازن قدرت و واقعیات سیاست خارجی وجود دارد که هر دانشجوی تاریخ بینالملل آن را میداند؛ هژمونی حداکثری و تسلط کامل بر همه امور، در جهان واقعی دست نیافتنی است اما پی گرفتن این سیاست اشتباه، آمریکا را ضعیفتر کرده است.»
این دو نویسنده آمریکایی در ادامه غیر عقلانی بودن، عدم مشروعیت داخلی و انزوا را 3 افسانه مورد علاقه آمریکا اما خلاف واقع توصیف کرده و نوشتهاند: مؤسسات پژوهشی به افسانههای مربوط به ایران مشروعیت شبهحرفهای بخشیدهاند و کمک کردهاند که خرد رایج در میان سیاستسازان آمریکایی گمراه شود.
نویسندگان عزیمت به تهران، در ادامه، سابقه آمریکا در منطقه و مسئله ایران را مرور و به کنفرانس مادرید 1991 اشاره میکنند. در این کنفرانس جورج بوش پدر درصدد متقاعد کردن کشورهای عربی منطقه بود که به «نظم سیاسی و امنیتی پیشنهادی آمریکا در ازای وعدههای مبهم این کشور درباره صلح اعراب و اسرائیل؛ تن بدهند.» نویسندگان میگویند آمریکا در کنفرانس مادرید نشان داد که درصدد است تا هر نوع قدرت برتری در منطقه را کنار بگذارد و سیاستهای بعدی این کشور نشان داد که ایران جزو حذف شدگان بود.
به باور نویسندگان، این واقعیت را باید در نظر گرفت که ایران در زمان محمدرضا شاه پهلوی، خود را ژاندارم منطقه میپنداشت اما در دهههای اخیر واقعاً درصدد احیای نقش خود برآمده و موفق هم بوده است. به عنوان مثال ایران طی دو دهه نقش راهبردی خود را در منطقه بازی کرده است؛ نزاع اعراب- اسرائیل؛ سرنوشت افغانستان و عراق؛ گسترش برنامه هستهای؛ و جنگ علیه افراطیهای تکفیری، اما سیاست آمریکا علیه ایران به سه ادعای همیشگی «حرکت در جهت تولید سلاحهای کشتار جمعی»، حمایت از جنبشهایی که از نظر واشنگتن، تروریستاند» و اتهام نقض حقوق بشر بدون تغییر و تحول ادامه پیدا کرده است.
فیلن لورت و هیلاری مان لورت مینویسند: بعد از جنگ سرد، حکومت اسلامی ایران نه تنها به بقای خود ادامه داد وضعیت خود را در منطقه تقویت کرد اما رهبران آمریکا هنوز نتوانستند از در مصالحه با این کشور درآیند.
نویسندگان کتاب معتقدند: اگر آمریکا همچنان ایران را در «موقعیت یک کشور مطیع» بخواهد، تبعاتی برای آمریکا دارد از جمله این که قدرت ایالات متحده برای اجرای اهداف مهم در منطقه و در دیگر مناطق جهان، مستهلک میشود.