شاید آن روز که سوختند، میشد پای سهل انگاری معلم مدرسه یا خدمتکار ناشی را به ماجرا باز کرد و از «اتفاق» بودن سپری برای عبور از مسئولیت های انجام نشده ساخت اما سوختن امروز را چه گونه باید توجیه کرد؟
برش اول: دانش آموزانی که در برزخِ وعده هستندبه گزارش «تابناک»، ماجرای دردناک سوختن دختران دانش آموز دبستان روستای شین آباد اینقدر به روایات مختلف خبری تعریف شده، در رسانهها بازتاب یافته، سوژه نقدهای بسیاری شده و حتی به روایت خوانندگان زیرزمینی تعریف شده که به نظر بی نیاز از شرح و بسط دادن و بازخوانی باشد اما با این همه نه تنها هنوز به انتها نرسیده، بلکه به گونهای تداوم یافته که به شرح دردی جدید پیوند خورده است.
اگر از ابتدای ماجرا، زمانی که خبر هولناک سوختن دانش آموزان مخابره شد و در کانون توجه عموم قرار گرفت، سخنان عجیب وزیر وقت موجب شد برخی بخاری نفتی به دست مقابل وزارت خانه آموزش و پرورش حاضر شده و با این شیوه وزیر را مجاب کنند که وعده درمان این دانش آموزان، ولو با اعزام ایشان به خارج را بدهد، در ادامه شاهد تعلل های فراوان برای پرداخت هزینه درمانشان در بیمارستان بودیم تا ثابت شود که وعده ها کارکرد چندانی ندارند.
نه این وعده، که در ادامه خلف وعده های دیگری هم رقم خورد تا در نهایت عمر دولت دهم به انتها رسید و مشکل حل نشده دانش آموزان شین آبادی به دولت جدید ارث رسید؛ مشکلی که با وعده درمان کامل ایشان، پرداخت دیه، استخدام دانش آموزان و برقراری مستمری برای ایشان تا رسیدن به سن قانونی، بر حل نشدن آن سرپوش به ظاهر منطقی گذاشته شده بود.
مشکل اما آنجا بود که از این وعده ها سند مکتوبی وجود نداشت و به همین دلیل ساده، جور اثبات آنها به دولت مردان جدید به دوش خانواده دانش آموزان سوخته گذاشته شد تا در نتیجه اختلاف به وجود آمده و تحصن خانواده های آسیب دیده از آن رویداد شوم مقابل نهاد ریات جمهوری شکل گیرد؛ تحصنی که تکرار شد و تکرار شد اما به نتیجه نرسید تا باز تکرار شود.
برش دوم: مقابله تند با خبرنگارانی که بایستند!روند درمان این دانش آموزان مدتی است که جریان دارد و دیگر خبری از دیر و زود شدن هزینه عمل های جراحی زیبایی ایشان نیست اما مشکلات دیگری بروز کرده که باز شین آبادی ها را مجاب کرده تحصن کنند. دیه دانش آموزان سوخته نصف در نظر گرفته شده و جدای آن، برخی والدین از تعلق نگرفتن همین میزان دیه به دانش آموز آسیب دیده شان سخن میگویند.
این در حالی است که واکنش مسئولان به این ماجرا تنها سکوت بوده که طبیعتا نتوانسته مشکلات شین آبادی ها را حل کند. اینجاست که کودکان سوخته و والدین شان بار دیگر تحصن را تنها راه چاره یافتهاند و فرصتی بهتر از روز نشست خبری رئیس جمهور برای این کار نیافته اند.
همین موجب شد تا خبرنگاران و عکاسان رسانه های مختلف که برای پوشش خبری چهارمین نشست پرسش و پاسخ رئیس جمهور با اصحاب رسانه حاضر شده بودند، در مسیر با کودکان شین آبادی که روی زمین نشسته بودند مواجه شوند و پلاکارهای دست والدین ایشان توجه شان را جلب کند.
بدین ترتیب به نظر میرسید شرایطی خوب برای پیگیری رسانه ای مطالبات این دانش آموزان درد کشیده و خانواده شان فراهم آمده باشد اما این گونه نبود؛ خبرنگارانی که تصمیم میگرفتند با ایشان گفتوگو کرده یا عکسی از تحصن شین آبادی ها بگیرند، با واکنش تند مامورانی مواجه میشدند که لباس شخصی به تن داشتند و بعضا بدشان نمیآمد با داد و فریاد کردن، بقیه خبرنگاران را هم از ممنوعیت تهیه خبر از تحصن شکل گرفته آگاه کنند!
گرفتن دوربین، پاک کردن تصاویر گرفته شده، ممنوعیت گفتوگو با ایشان امروز اینقدر تکرار شد تا این سوال به وجود آید که چرا نمیتوان ایستاد و از دردی که ایشان را به تحصن مجبور کرده، خبر تهیه کرد، پاسخ مسئولان را درباره گلایه ایشان جویا شد و در نهایت نگذاشت خبر این محدودیت عجیب در رسانه های خارجی بازتاب نیابد و مشکل شین آبادی ها را خبرنگاران خارج از کشور پی نگیرند!
برش سوم: تصمیم داریم شب اینجا بمانیماز گارد حفاظت نهاد ریاست جمهوری و مسئولان برگزاری نشست که دلیل محدودیت اعمال شده را جویا شدیم، نه تنها ابراز بی اطلاعی میکردند، بلکه از برخورد تندی که با خبرنگاران و عکاسان صورت گرفته بود، متعجب بودند و توضیحی برای ماجرا نداشتند.
گویی گروهی تصمیم گرفتهاند اجازه تحصن به این خانواده ها و دانش آموزان سوخته داده شده، پلاکاردهایشان در معرض دید خبرنگاران قرار گرفته و در نهایت، برای فعالیت خبرنگاران و عکاسان در این باره ممنوعیت اعمال شود و البته این گروه ارتباطی با نهاد ریاست جمهوری نداشتهاند.
شاید همین گزاره برای پیگیری مسئولان این نهاد کافی باشد تا پیگیری کنند چه کسانی مانع مطرح شدن گلایه های خانواده های شین آبادی با رسانه های داخلی و در نتیجه نرسیدن صدای ایشان به مسئولان و متعاقبا مجال دادن به رسانه های بیگانه شدهاند اما این ماجرا روی دیگری هم دارد.
همه مجادله ها با خبرنگاران برای اعمال ممنوعیت در گفتوگو با شین آبادی ها در حالی رقم میخورد که کودکان چهره سوخته دبستانی شاهد ماجرا بودند. کودکانی که شدت جراحاتشان به حدی است که اگر با اعمال جراحی متعدد، اثر آن از پوست دست و صورتشان زدوده شود، از یاد نخواهند برد که بارها و بارها مسیر خیابان پاستور تهران را طی کردهاند تا برای حرف هایشان، برای نگرانی پدر و مادرهایشان در آینده، برای خروج از برزخ وعده هایی که داده شده و به نظر قرار نیست محقق شوند، گوشی بیایند.
کودکانی که وقتی در بیمارستان بستری بودند و هر آن احتمال داده میشد ریههای سوخته شان، ایشان را به دو همکلاسی پر کشیده مدرسه انقلاب شین آباد ملحق کند، کسی از وعده دادن برای آینده شان دریغ نمیورزید اما زمان زیادی نگذشته، اینقدر دستیابی به مسئولان برایشان سخت شده که راهی جز تحصن نمیبینند و وقتی با بایکوت خبری مواجه میشوند، ترجیح میدهند شب را همان جا مقابل در نهاد ریاست جمهوری سر کنند.